فردایکرمان ـ محمد لطیفکار: «خالق قصههای مجید امروز شانزدهم شهریورماه، هفتاد و شش سالگی خود را پشت سر میگذارد. هوشنگ مرادی کرمانی که ماه گذشته بهخاطر دریافت گواهی ثبت آثارش در کمیتهی حافظهی جهانی خبرساز شد، چندی پیشتر اعلام کرد با دنیای نویسندگی خداحافظی کرده است. کاری که میان اهل قلم چندان معمول نیست، و با روحیهای که از مرادی سراغ داریم که در هر لحظه ذهن او مشغول خلق داستان و اثر ادبی است، بعید است بتواند بر سر این قول بماند.
او در بارهی دلیل کناره گیریاش از نوشتن میگوید: زیاد نوشتن و داشتن کتابهای زیاد نمیتواند معیار نویسندگی کامل باشد زیرا در طول این سالها، تلاش کردم به صورتی بنویسم که متن و قلم هر کتابم با کتاب دیگرم کاملا متفاوت باشد.
مرادی توانایی عجیبی در فیالبداههگویی داستان دارد. یک مورد را خودم تجربه کردهام.
در این مجال کوتاه اما میخواهم از روایت فیالبداهه و یک تجربهی داستان کوتاه کوتاه او، به نقل از ایسنا، بنویسم: چند سال پیش در مراسمی که در برج میلاد به مناسبت تولد مرادی برگزار شده، او داستان کوتاه «کبوتر و برج میلاد» را که تنها صد و سیکلمه است به درخواست حاضران میخواند: «کبوتری دلش میخواست برود برج میلاد را ببیند و در آن بگردد. راه افتاد و رفت تا رسید به برج بلند میلاد، ولی راهش ندادند. بیرون ایستاد و غصه خورد. یکهو یادش افتاد که بال دارد. بالها را باز کرد و پرید بالا و بالا و بالاتر. آنقدر پرید و با برج مسابقه داد تا رسید به بالای آن. وقتی خسته شد و نشست تا کمی خستگی در کند، چشمش افتاد به کسانی که خودشان را به بالای برج رساندهاند و این طرف و آن طرف میروند. به آنها گفت: من خودم آمدم، من پرواز کردم، شما چرا با بالهایتان نیامدید؟ آنها گفتند ما که بال نداریم. کبوتر گفت: شما هم بال دارید، اما خودتان خبر ندارید. با بالهای خیالتان میتوانید تا هر جایی که دوست دارید، پرواز کنید».
با این همه، دریغم میآید از یک ویژگی مهم دیگر او چیزی نگویم. بهنظر من ویژگی مهم مرادی کرمانی این است که او هرگز از محیط زادگاهش فاصله نگرفت. مقصودم فاصلهی معنایی و اجتماعی است. زبان روایتها و آدمهای قصههای او کاملا کرمانی است. و به احتمال زیاد یکی از دلایل موفقیت او همین ویژگی زبانی و هویتی کارهای او است»./الف
نظر خود را بنویسید