گروه فرهنگوهنر - برگزاری مراسم نکوداشت محمدعلی فردوسی موسس هفتهنامه فردوس کویر که چند دهه در فضای مطبوعاتی استان کرمان تاثیرگذار بود؛ اتفاق ویژهای بود که حوزه هنری استان کرمان در ششمین شب طنز دولخ آن را رقم زد و از این پیشکسوت مطبوعات و خاصه خالق نشریهی اثرگذار طنز قینوس تجلیل به عمل آورد.
به گزارش فردای کرمان به نقل از استقامت، در این مراسم «فردوسی» سخنان مهمی در خصوص مسائل و تجربههایش در حوزهی مطبوعات بیان کرد. متن سخنرانی او را در ادامه بخوانید:
«با یاد پدرم که هنوز زبری دستهای پینهبستهاش را احساس میکنم و توصیهی او به خدمت بیچشمداشت به مردم، هر روز در گوشم زنگ میزند. و سلام به مادرم که همیشه دعای خیرش برکت زندگیام بوده است. و پاس میدارم همراهی صبورانه و همکاری صادقانه همسر مهربان و فرزندانم را که تنها سرمایهی زندگیام هستند. و ارج مینهم حضور دوستانم را که همواره راهگشایم بودهاند و مشوق عملی شدن ایدههایم. رشتهای بر گردنم افکنده دوست/ میکشد هرجا که خاطر خواه اوست... و این همان رشتهای است که امشب مرا به اینجا کشانده است تا با کمال خضوع و فروتنی در مقابل این دردآشنایان بایستم و سپاسگزار مهرشان باشم: گر خون تازه میرود از ریش اهل دل / دیدار دوستان که ببینند مرهم است.
همچنین بر خود واجب میدانم یادی بکنم از پدر معنویام عطا احمدی، اسطورهی خدمت صادقانه و مجسمهی زرین ابر انسانی اصیل که حق بزرگی برگردن من و کرمانیها دارد.
قینوس یک کار حرفهای و تیمی بود
و اما بعد...؛ وقتی صحبت از یک کار تیمی در میان است، هر تجلیل و تقدیری باید از تمام تیم باشد. امشب دوستان عزیز با برگزاری مراسم بزرگداشت، این فرصت را برای بنده فراهم کردند تا به نمایندگی از تیم حرفهای قینوس، ضمیمهی طنز و کاریکاتور شادروان هفتهنامه فردوس کویر بتوانم از همتیمیهای خودم قدردانی کنم. از استادانی همچون علیاکبر اصفهانی، مهدی محبیکرمانی، چماه کوهبنانی، حمید نیکنفس و یار دیرینهام منصورخان ایزدپناه. همچنین قدردانی میکنم از کاریکاتوریستهای خوشذوق نشریه علیرضا کلانتری، فواد ابراهیمی، جواد خواجویی، حمیدخان خلوتی و به ویژه صالح رزمحسینی که امروز با ذوق وافر و توانایی بینظیرش بهعنوان یک کاریکاتوریست صاحب سبک در دنیا مطرح شده است و باید قدر چنین هنرمندی را بیش از این دانست.
البته از صفحهآرایی حرفهای و زیبای آقایان سلطانی، غفاربیگی و ناصر نیز در این قدردانی، نباید غافل بود. همچنین از نقش بسیار ارزندهی ادیب فرزانه جناب میرافضلی که آرام و مهجور و متین، بستر فعالیتهای فاخر فرهنگی را در استان کرمان فراهم کردهاند صمیمانه قدردانی میکنم.
اگرچه قینوس جوانمرگ شد، ولی خدارا شاکرم که توانست در همین مدت کوتاه فَضا را برای انتشار سایر نشریات طنز فراهم کند؛ طنز استان را انسجام ببخشد، و طنزپردازان و کاریکاتوریستها را زیر یک سقف جمع کند. همچنین قینوس توانست زمینهی کار و چاپ آثارجوانان و طنزپردازان گمنام را فراهم کند که از این طریق استعدادهای زیادی شکوفا و زمینهی نقد عملکردها با زبان شیوای طنز فراهم شد و ظرفیت نقدپذیری مسئولان نیز بالطبع بالا رفت و مهمتر از همه اینکه انجمن طنزپردازان کرمان تشکیل شد.
در این راستا باید از زحمات عباس سالاری در حوزه هنری و تلاشهای مستمر و صادقانه استاد حمید نیکنفس - که به حق از سرمایههای ارزشمند طنز استان است - و مجتبیخان احمدی عزیز که آثار فاخرشان در نشریات کشور، امروز آبروی استان کرمان است تقدیر بهعمل آورد.
دنبال سهم و منفعت شخصی نبودهام
و اما چند حدیث نفس منباب توصیه به روزنامهنگاران جوان:
اگر چه خدمات اینجانب به جامعهی مطبوعات کرمان چیزی جز ادای دین و انجام وظیفه نبوده است، اما خدا را شاکرم که در طول انجام این فعالیتهای فرهنگی و اجرایی، هیچوقت دنبال سهم و منفعت شخصی نبودهام و تمام تلاشم انجام کار درست در جهت خیر عمومی بوده و نگذاشتم شرایط و تنگناها مانع رسیدن به این هدفم باشند. همواره کارهایم از سر عشق و ارادت به مردم و توسعهی رکن چهارم دموکراسی یعنی مطبوعات بوده است. سعی کردم مسئولیت انتخابهای خودم را در این مسیر بپذیرم. همواره این سخن سقراط مد نظرم بوده که میگوید: هرکه شرافت خود را پاس بدارد، در دراز مدت زیان نمیبیند. برای فرد - فاجعه انسانی- فساد روح است و چه بسا تحمل بیعدالتی بهتر از ارتکاب آنست.
در روزنامهنگاری مصلحتاندیشی نکردم
در کار روزنامهنگاری و فعالیتهای اجرایی کمتر مصلحتاندیشی کردم و هزینهاش را هم پرداختم و آن روز هم که فردوس کویر با انبوهی از مشکلات سیاسی و اقتصادی و... مواجه شد و احساس کردم حیات نشریه شاید به قیمت ذلت من و هتک حرمت مخاطبان تمام میشود، و بیم آن میرود که به روزمرگی کشانده شود، کناره گرفتم و خوشبختانه ماده 16 قانون مطبوعات هم تیر خلاص را زد و تمام شد این جریده.
مطبوعات محلی به ورطهی روزمرگی افتادهاند
و اما چند دغدغه: بسیار نگران وضعیت مطبوعات مَحلی هستم. اگرچه گرانی کاغذ، چاپ و مواد مصرفی، معضل بزرگی است ولی مشکل اصلی نبود و یا کمبود مدیران مطبوعاتی رسالتمحور در نشریات محلی است.
روزنامهنگاری گذشته از سخت و زیانآور بودن آن، حرفهای به شدت فسادپذیر است. تیغ دولبهای است که هم میتواند اصلاح کند و هم خراب... امروز نشریات محلی به جز تعداد انگشتشماری به ورطهی روزمرگی افتادهاند و منفعل شدهاند و غافلاند از این حقیقت که باید روزی جوابگوی نسلهای آینده باشند و از آن بدتر اینکه تاریخ چگونه از آنها یاد خواهد کرد. آیا آن روز پاسخ قانعکنندهای به این سوال دارند که امروز چه کردهاند؟ و با ابزار مقدسی چون قلم که در اختیار داشتند در دوراهیهای حق و باطل چگونه تصمیم گرفتهاند؟! من به نوبهی خودم به خاطر برخی از عملکردها در دورهای که فعالیت داشتم شرمسارم. و از کیپلینگ نمایشنامهنویس معروف وام میگیرم که از قول بازیگری میگوید: روزگاری از برای سرگرمی شما، غم و شادی انسانها را تقلید میکردیم؛ اما دوران ما سپری شد؛ در این دم آخر، اگر در جایی قصوری در خدمتگزاری شما داشتهایم، بخشش شما را عاجزانه طلب میکنیم.
روزنامهنگاران تشکل غیردولتی بخواهند
دغدغهی دیگر اینکه از عدم توجه روزنامهنگاران به ایجاد صنفی غیردولتی نیز متعجب و ملولم. وجود نوعی خودشیفتگی کاذب به علت داشتن تریبون و استفادهی ابزاری از قلم، ناخواسته این احساس را در مدیران نشریات به وجود میآورد که با قدرت خودشان میتوانند مشکلاتشان را حل کنند و از داشتن صنف بینیازند. با این دیدگاه هرکس به فکر بیرون کشیدن گلیم خود از آب است و ثمرهاش لابیگری، رقابتهای کور برای گرفتن آگهی بیشتر، و شکستن قیمت تعرفههاست، که شوربختانه مطبوعات را در مقابل مطبوعات قرار داده و آنان رسالت خود را که همانا حرکت جمعی برای روشنگری و آگاهی بخشی، نقد عملکردها و ایجاد فرهنگ پرسشگری و پاسخگویی در جامعه است را فراموش کردهاند و حاصل آن نابسامانیهایی است که امروز در اکثر بخشهای اجتماعی، اقتصادی و مدیریت شهری شاهدیم.
طنز امروز رو به بیراهه دارد
و آخرین دغدغه اینکه متاسفانه طنز فاخر دارد به بیراهه میرود. با ورود گوشیهای هوشمند و طراحی شبکههای مجازی، همچنین ترویج فیلم نامههای ضعیف در سینمای کمدی، امروز هجمهی شوخیهای سخیف، فرهنگِ شوخ طبعی مردم ایران که به تبع آن اخلاق مهرورزی و عطوفت را تقویت میکرد با چالش روبهرو کرده است و پرخاشگری و بیاخلاقی جای آن را گرفته است. هر طنزی امکان دارد خندهدار باشد ولی هر نوشتهی خندهداری طنز نیست؛ شاید هزل، هجو و یا فکاهه باشد. طنز فاخر در عین شیرینی عمیقا دردناک و غمگین است و دردهای جامعه را فریاد میزند.
احیاء موزه مطبوعات آرزوی من است
و یک آرزو؛ تا دو هفته پیش بار یک پروندهی قطور با عمری 20 ساله بر دوشم سنگینی میکرد و آن پروندهی احداث بهارستان هنرمندان کرمان بود که با لطف شهردار عزیز به سامان رسید و قول مساعد برای احداث آن داده شد.
متاسفانه پروندهی دیگری هم از سال 84 در بایگانی معطل مانده و آن پروندهی احیاء و راهاندازی مجدد موزه مطبوعات است. این موزه به عنوان اولین موزه مطبوعات کشور در سال 84 تاسیس و بعد الگوی راهاندازی موزه مطبوعات تهران و تبریز شد. کار شاقی هم نیست که یکی از خانههای قدیمی را به این موزه اختصاص بدهند و آن را دوباره احیا کنند که مسلما ارزش آن کمتراز اختصاص خانههای قدیمی به سفرهخانهها و قلیانسراهای سنتی نیست.
انصاف نیست که زحمات زیادی که برای جمعآوری اسناد و مدارک این موزه کشیده شده، دستخوش برخی مصلحتها شود. متاسفانه در آخرین بازدیدی که از موزه داشتم شاهد از بین رفتن برخی از نسخههای اصلی نشریاتی با قدمت 100 ساله، در اثر نورنامناسب و رطوبت بودم... امیدوارم مدیر محترم میراث فرهنگی بار سنگین این پرونده را هم از دوشم بردارند. اصلا اگر برای میراث هم میسر نیست، شهردار محترم و معاونت فرهنگی فرهیختهی ایشان این مهم را به سرانجام برسانند.
در پایان به مصداق بیت «از بسکه در این معرکه قینوس شنیدیم/ راهی نگزیدیم بهجز گفتن قینوس»؛ سرودهی استاد نیکنفس.
از اینکه وقتتان به شنیدن قینوسهای بنده تلف شد، پوزش میطلبم! برقرار باشید، تا بیقرار نباشیم. / پ
نظر خود را بنویسید