فردایکرمان ـ گروه فرهنگوهنر: خیام رباعیاتی را سروده که تجلی حالات و افکار انسانها و بهترین نوع تجلی چنین افکاری در ادبیات فارسی است؛ این زندگی میتواند الگوی همهی انسانها در همهی دورانها قرار بگیرد. دلیل جذابیت شعر خیام نیز همین نکته است که حتی در قالب ترجمه هم دیگران از این اندیشه دم غنیمت شمردن و بهرهمندی کامل از فرصت حیات لذت میبرند. هشتصد سال بعد از خیام، حتی کسانی که زبانشان فارسی نیست هم از عمق بیان او بهره میبرند. سیدعلی میرافضلی، شاعر، پژوهشگر و مولف رباعیات خیام در منابع کهن، به مناسبت بزرگداشت خیام نیشابوری، دربارهی نقش خیام در ادبیات فارسی توضیحات بیشتری داد.
به گزارش فردایکرمان به نقل از ایرنا سراسری، میرافضلی گفت: «نقشه خیام در ادبیات فارسی بسیار اهمیت دارد. جایگاه ویژه علمی او در جامعه و در شعرش، اثر ماندگاری بر ادبیات فارسی گذاشته و جریانی را خلق کرده که به عنوان جریان رباعی خیامی میشناسیم، از اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم این جریان استمرار داشته است. خیام از شاعران اوایل دورهی سلجوقی است و به اعتقاد بسیاری از اهالی ادب در میان پنج شاعر بزرگ ایرانی از لحاظ اشتهار در ادبیات جهان قرار می گیرد».
چرایی رباعیسراییِ خیام
این پژوهشگر ادبیات در توضیح این نکته که چرا خیام رباعی را برای سرودن انتخاب کرد، اظهار کرد: «خیام شعرهای غیر از رباعی هم داشته است، چه به زبان عربی چه به زبان فارسی اما تعداد آنها آنقدر زیاد نیست که بتوان به عنوان یک شاخص از آنها یاد کرد. آنچه خیام را شاخص کرده است همان رباعیات است. رباعی در دوره خیام به مرحله تثبیت رسیده بود. اگر از قرن چهارم در نظر بگیریم، حدود ۱۵۰ سال از ظهور رباعی در شعر نوین پارسی میگذشت. خیام از این نظر که شاعر حرفهای و تمام وقت نبوده است و رباعیات را در لحظات خاص درخشش فکری و حالات خاص عاطفی میسرود، قالبی را برگزید که متناسب این موقعیت باشد. در آن زمان، قالبهای اصلی قصیده و مثنوی بودند، و شاعران با این دو قالب توانمندی خود را میسنجیدند. قصیده بیشتر به کار مدح و ثنا میآمد اما گاهی مطالبات اجتماعی نیز در آن مطرح میشد. مثنوی نیز هم جنبههای حماسی و غنایی داشت و هم برای ادبیات عرفانی استفاده میشد. رقص عرفانی آن در آثار سنایی و عطار و بخش غنایی آن در آثار نظامی دیده میشد. خیام بدون استفاده از قالبهایی که شعرا بیشتر از آن استفاده میکردند، شاخهی بالندهای را در قالب رباعی ایجاد کرد که مضامین حکمی و فلسفی و آنچه تعامل در مسئلهی هستی و زندگی انسان است را بازگو کند. تا جایی که این جریان به نام خود خیام شناخته شد و ما آن را به نام رباعی خیامانه میشناسیم و حتی از آن به عنوان گفتمان خیامیت یاد میشود».
میر افضلی ادامه داد: «قالب رباعی به دلیل کوتاه بودن و ایجازی که داشته است میتوانسته درخشش لحظهای اندیشه خیام را در خود نشان بدهد اندیشه نابی که حس خاصی را منعکس و در کوتاه ترین زمان آن را منتقل کند، به خاطر سپردن این قالب ساده بوده و در خاطر افراد جای میگرفته است».
تاملات فلسفی در شعر خیام
وی در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر اینکه میتوانیم ادبیات خیام را حکمی و فلسفی بدانیم؟ گفت: «بخش عمدهای از آثار خیام تاملات فلسفی است؛ بهویژه رباعیات. آنچه به نام رباعیات خیامانه شناخته شده، شاخههای موضوعی مختلفی دارد اما اگر بخواهیم چند شاخه مبدا را مطرح کنیم و بگوییم که اینها اصلیترین مفاهیم هستند بحث اصلی همین تاملات فلسفی است، بخش دیگر آن پرداختن به دغدغههای بشری است مثل زندگی و مرگ یا فلسفه حضور ما در جهان، بخش دیگر نیز مربوط به شادنوشی و اغتنام فرصت است؛ میگوید باید از فرصت هایی که در زندگی داریم استفاده کنیم و در واقع شاد باشیم».
میرافضلی با اشاره به تمثیلات شعر خیام، افزود: «زیر شاخههایی هم وجود دارد که به تمثیلات مختلفی اشاره میکند، کوزه یکی از این تمثیلات است که نمادی از تسلسل حیات به شمار میآید، از این جهت که انسانها خاک میشوند و خاک آنها تبدیل به گل کوزهگری میشود و انسانهای بعدی در این کوزهها آب میخورند و سیر حیات را میشود در کوزه مشاهده کرد و ناپایداری زندگی را فهمید. ما به کوزه نگاه میکنیم متوجه میشویم که مجال محدودی در جهان هستی داریم. شرابی که در کوزه است نماد همان شادنوشی و اغتنام فرصت است، خیام از این نماد برای بیان یک مفهوم عمیق استفاده کرده است. کوزه در شعر فارسی و پس از رباعیات خیام و آن رباعی مشهور که در کارگه کوزهگری رفتم دوش، اهمیت پیدا کرده و بسیاری از شاعران برای بیان استفاده از فرصت و غنیمت دانستن زندگی از این مفهوم بهره گرفتهاند».
ارایۀ الگویی برای همۀ انسانها
این پژوهشگر ادبی، مهمترین بنیان اندیشه خیامی را مسئله جبر و اختیار دانست و اظهار کرد:« خیام معتقد است آمدن و رفتن ما به اختیار خودمان نیست، هستی ما در دایرهای است که آمدن و رفتن ما در آن دایره شکل میگیرد. در یک نقطه وارد هستی میشویم و در یک نقطه از آن خارج میشویم. مثل قطاری که در حال حرکت است. اما این بودن ماست که به زندگی معنا میبخشد و نحوهی بودن ما مهم است».
وی افزود: «خیام رباعیاتی را سروده که تجلی حالات و افکار انسانها و بهترین نوع تجلی چنین افکاری در ادبیات فارسی است، این زندگی میتواند الگوی همه انسانها در همه دورانها قرار بگیرد. دلیل جذابیت شعر خیام نیز همین نکته است که حتی در قالب ترجمه هم دیگران از این اندیشه دم غنیمت شمردن و بهرهمندی کامل از فرصت حیات لذت میبرند. هشتصد سال بعد از خیام حتی کسانی که زبانشان فارسی نیست هم، از عمق بیان او بهره میبرند».
زبان متفاوت در شعر و علم
میرافضلی در پاسخ به این سوال که آیا کلام خیام نمادین است نیز گفت: «نکتهای که ما باید به آن توجه کنیم این است که زبان شعر و علم دو چیز متفاوتاند. خیام فیلسوف وقتی میخواهد اندیشههایش را بازگو کند از زبان یقینی بهره میگیرد و باید هم اینگونه باشد. او در زبان علمی مسائلی را بیان میکند که مباحث رایج در زمان خودش بوده است. اما در زبان شعر رهایی هست، اگر خیام میتوانست همه حرفهایش را در زبان علم بزند شاید اصلا به سراغ شعر نمیرفت. محمدرضا شفیعی کدکنی معتقد است شعر خیام صدای حیرت انسان است، آیینه شدن برای این حیرت، جز در یک زبان شاعرانه و اقتضائات آن ممکن نیست، رسالت شاعر تعهد به همان شعر است. حتی اگر شاعر دانشمندی مثل خیام باشد».
وی اضافه کرد: «مهمترین ویژگی شعر خیام استعاره است که آن وجه نمادین و تمثیلی را هم دارد، مثلا او از دایره برای بیان گردش هستی استفاده میکند، از مفهوم بنا استفاده میکند که سرنوشت زندگی و مرگ انسان را بازگو میکند و میپرسد اگر بنای زندگی انسان کامل است چرا خراب میشود و اگر نقص دارد چرا ساخته میشود. خیام وجود آدمی را به پیاله تشبیه میکند. این روش تمثیلی برخورد شاعرانه او با مفاهیم فلسفی است. او از چارچوبی قاعدهمند تمثیل برای ساده کردن مفاهیم علمی و بیان آن چه در دل دارد، استفاده کرده است».
کمتر از 100 رباعی از خیام داریم
میرافضلی درباره نوروزنامه و دیگر آثار خیام نیشابوری هم گفت: «از خیام ۱۲ رساله که بیشتر آنها در موضوع فلسفه هستند باقی مانده، و اکثر آنها رسالههای کوتاهی هستند. ابوالحسن بیهقی از هم عصران خیام میگوید او در تدریس بخل میورزیده و و دیگران را به فیض نرسانده است. بر خلاف ابنسینا که معلم معنوی تاریخ است و بیش از صد رساله و کتاب بزرگ از او باقی مانده که برخی از آنها دهها جلد است. اما خیام در تصنیف آثار دست نداشته و مجموعا ۱۲ اثر دارد که ۱۱ رساله به عربی و یک رساله درباره وجود به فارسی است. نوروزنامهای که به خیام منسوب است صبغه عمومی دارد و علمی نیست. بسیاری از خیام پژوهان آن را متعلق به خیام نمیدانند چون حتی اشتباهات تاریخی دارد و این دور از شان خیام است که در فن خود سرآمد بوده است و این کتاب اعتبار علمی چندانی ندارد، ضمن آنکه این رساله از انسجام درونی هم برخوردار نیست. این رساله از بخشهای پارهپاره تشکیل شده که بخشی درباره نوروز است که امکان دارد تنها همان صفحات متعلق به خیام باشد، در بخشهای دیگر، هدایایی که در نوروز به شاهان میدادند بر شمرده شده که موضوعی عام است و برخی نکات تاریخی آن اصلا درست نیست. این رساله کتاب کهنی است که در روزگار نزدیک به خیام تدوین شده و نویسنده آن شناخته شده نیست، نثر نوروزنامه نیز به آن رساله فارسی خیام که بنای آن بر ایجاز است همخوانی ندارد».
این پژوهشگر ادبیات فارسی اضافه کرد: «در رباعیات نیز حداکثر ۷۰ رباعی کاملا متعلق به خیام دانسته شده است، با بررسی منابع کهن بیشتر خیامپژوهان به این نتیجه رسیدند که تعداد رباعیات مستندی که متعلق به خیام است کمتر از صد رباعی است».
عُمَر خَیّام نیشابوری (غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیام نیشابوری) ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور متولد شد و در ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی در همان شهر درگذشت.
حکیم عمر خیام فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و رباعیسرای ایرانی در دورهی سلجوقی است. گرچه جایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجةالحق» بودهاست؛ ولی رباعیاتش شهرت جهانی دارد. / الف
نظر خود را بنویسید