محمد لطیفکار ـ اگر مسئولان در مورد حاشیهنشینی و اسباب و علل آن طرز تفکر خود را تغییر ندهند، حاشیهنشینی نه حالا و نه هیچوقت دیگر در کرمان متوقف نخواهد شد. اگرچه بهنظر میرسد تب تند کرمان در ساماندهی حاشیهنشینی که سالهای گذشته همهی مقامات را فراگرفته بود فروکش کرده اما هفتهی گذشته از سوی شورای شهر و شهرداری مباحثی دربارهی حاشیهنشینی مطرح شد. در خبرها آمده که شهردار منطقه چهار کرمان گفته که دور تا دور این منطقه را حاشیهنشینان فرا گرفتهاند. مومنی همچنین خواستار تسریع در احداث کمربند سبز شهر شده است. خبر مربوطه را در همین سایت میتوانید بخوانید.
در شورای شهر کرمان نیز؛ مقولهی حاشیهنشینی از کمیسیون نظارت و حقوقی جدا و به معماری و شهرسازی سپرده شد و به نظر میرسد قصد دارند نگاه شهرسازانهای در سال دوم شورا به این مقوله داشته باشند، من اما در این یادداشت تصمیم دارم مسئلهای را گوشزد کنم که پیش از این هم دربارهی آن نوشتهام.
اگر به انسانهای «بیدرکجا» بگوییم زمینخوار؛ و بعد با آنها مبارزه کنیم، با این خیال که داریم زمینخواران را نابود میکنیم دچار خطای مهمی شدهایم. با این طرز تفکر معضل حاشیهنشینی هیچ وقت حل نخواهد شد. این را از آن جهت میگویم که میبینم اغلب مسئولان تقریبا هیچ مرزی میان حاشیهنشینی و زمینخواری قائل نمیشوند! بدتر این است که این ادبیات نادرست به رسانهها هم سرایت کرده است. در واقع قاطی کردن این دو آسیب، حل معضل حاشیهنشینی را پیچیدهتر و بغرنجتر کرده است. این کلاف سردرگم، با دستور و جریمه و مجازات هرگز قابل حل نیست. به این تصویر نگاه کنید؛ این مرد دارد دستش را در لانهی مار فرو میبرد؛ هیچ ترسی هم ندارد! چون دو قدم پایینتر بچههایش منتظرند برق اتاق روشن شود و تلویزیون تماشا کنند!
چند سال پیش که با مشت محکم مسئولان ساخت و سازهای غیرقانونی حاشیه شهر کرمان تخریب شد، بهنظر میرسید کار حاشیهنشینی در اطراف کرمان رو به اتمام است. حتی گفته میشد کافی است یک کمرسبز هم دور تا دور کرمان بکشیم تا دیگر کرمان از گزند حاشیهنشینی در امان بماند. اگرچه از مسئولان سوال نشد منظور شما از حاشیهنشینها دقیقا چه کسانی هستند؛ اما آشکار بود اغلب مسئولان دو واژهی حاشیهنشین و زمینخوار را بهگونهای بهکار میبرند که انگار مترادف هم هستند. این در حالی است که زمینخوار با هدف کسب سود، و با نقشهی قبلی سعی در تصرف غیرقانونی زمینهای اطراف شهر دارد؛ اما حاشیهنشین، انسان بینوایی است که از روی استیصال تن به زندگی در آلونکهای حاشیهی شهر میدهد. یک بنای پوشالی برای خودش و خانوادهاش فراهم میکند تا از سرما و گرما تلف نشود. در واقع، اگر با این دید به حاشیه نشینی نگاه کنیم، بعید است بولدوزرها و حصارکشیها موجب آزادسازی کرمان از بند حاشیههایش بشود. کما اینکه از آن سالها تا به امروز حاشیهنشینی ادامه دارد.
میخواهم در پاسخ برخی دوستان رسانهای و یا کارشناسانی که در مورد این دو گروه با این ادبیات رایج خلط مبحث میکنند، یادآور شوم حاشیهنشینی اتفاقی یکشبه و حاصل یک مافیای سودجو نیست؛ به حاشیهنشینی باید به مثابه یک معضل بنیادین اجتماعی نگاه کرد و در همین چارچوب برایش راه حل جست.
حاشیهنشینی معلول شرایطی است که اگر زمینههای آن از بین نرود، همچنان به صورت یک زخم بر پیکر جامعه باقی میماند. پیامدهایی دارد که همچون سرطان، روند توسعه را به چالش میکشد. سادهانگاری است اگر فکر کنیم بدون داشتن یک طرح جامع و یک عزم جدی میتوانیم ریشهی این پدیده را بخشکانیم.
کلام را طولانی نمیکنم؛ حاشیهنشینی یک آسیب است. نگاه ساده و تک بعدی به آسیبهای اجتماعی قطعا چاره ساز مشکلات نیست. ریشههای حاشیهنشینی را با ماهیت رفتار سودجویانهی زمینخواران یکی نپنداریم. زمینخواران فقط از آب گلآلود سود میبرند. اما حاشیهنشینها نیازمند حمایت هستند و برای بقاء خود حاشیهنشینی را برگزیدهاند.
*این یادداشت در شمارهی 631 چاپ امروز نشریه «استقامت» منتشر شده است.
2679
نظر خود را بنویسید