فردایکرمان – مینا قاسمی: برنامهی مجازی «دوشنبههای افضل» این هفته با دعوت از دکتر یدالله آقاعباسی به موضوع «آیینهای نمایشی در کرمان» پرداخت.
در این برنامه، این نویسنده، کارگردان تئاتر، پژوهشگر و مترجم در گفتوگوی زندهی اینستاگرامی به مدیریت دکتر محمدمهدی علومی، در ابتدای سخنان خود، انتخاب این موضوع برای یک بحث را در عین اینکه موضوعی فیالبداهه اعلام کرد، آن را در پی قصدی دانست که در آن قرار است از بحث به نتیجهای برسد؛ نه آنکه تنها به تشریح و نام بردن از چند آیین نمایشی اکتفا شود. به همین منظور، این استاد دانشگاه در ابتدا به تشریح جزئیاتی درمورد برخی عناوین آیین نمایشی که در ایران و کرمان رواج داشتهاند پرداخت از جمله: آیین بارانخواهی، آیین بادگردانی که در آن، یک پیرزن، لحاف خود را به دوش میانداخت و در جهت باد حرکت میکرد تا دفع بادهای مضر محصولات کشاورزی کند، همچنین، آیین پایهگردانی باران برای وقتی که میخواستند باران در زمین خاصی ببارد، آیین بندآوری باران و سده و بادخوانی.
آقاعباسی پس از آن، با توضیح هریک از مولفههای فرهنگی، اسطورهای و هنری موجود در هریک از آیینها، مبحث را به توصیف و تحلیل یکی از ویژگیهای فکری ایرانیان رهبری کرد که همواره در اجرای آیینهای نمایشی خود آن را به کار میگیرند. وی در اینباره گفت: «مردم همیشه در جامعهی خود، نیازهایی داشتند که بر اساس نیازها تفکراتی در ذهن آنان شکل میگرفت. این تفکرات به صورت آیینهای نمایشی تجلی پیدا میکرد و بعد به نمایش تبدیل میشد. ایرانیها بر خلاف بسیاری از مردم سرزمینهای دیگر، بر اساس یک باورِ چندین هزار ساله، اعتقاد داشتند که همواره در ساخت سرنوشت خود دخالت و شرکت دارند و بسیاری از آیینهای نمایشی آنان نمایانگر همین عقیده است. بر همین اساس، آیینهای نمایشی ایران و کرمان را میتوان در دو دسته طبقهبندی کرد که بر اساس دو باور برکتبخشی و بارانخواهی شکل میگیرند».
آیین بارانخواهی
آقاعباسی در ادامه اظهار کرد: «یکی از این آیینها با نام «تالو» شناخته میشود که در خراسان جنوبی به آن «اَتالو» میگویند. در خراسان جنوبی برای اجرای آیین، دو چوب که یکی از آنها بلند است و دیگری کوتاه را چلیپا میکنند، و بر سر چوبها پارچههایی آویزان میکنند که به صورت یک شیء علمگونه در میآید. آن را میگردانند و با آن شعرهایی میخواندند. مثلا در بیرجند این شعر خوانده میشد:
ای خدا بارون کن
بارونِ آبشارون کن
اَتالوی ما تشنه شده
بر کوه و بر پُشته شده».
او افزود: «در کرمان نیز همین آیین به اسم «تالو» شناخته میشود که به جای آن پارچههایی که بر سر چوب آویزان میشد، اینجا صورتکی وجود دارد که آن را با اعتقاد میگرداندند، همسرایی میکردند و بعد با آن بر درِ خانهی افراد متمکن میرفتند و چیزی از صاحب آن خانه میگرفتند. سپس همان چیزی که به آنان داده شده بود را به صورت تعاونی به صورت غذای نذری میپختند و اگر آش یا نان بود، در داخل آن مهرهای هم میانداختند، تقسیم میکردند و اگر آن غذای مهرهدار به کسی میرسید، با عنوان «شاهبارون» شناخته میشد که حالت مقدسی هم داشت و فردی که این عنوان به او میرسید، از گفتن آن اِبایی نداشت. اما نقش شاهبارون در این آیین آن بود که باید حتما توسط مردم کتک میخورد تا باران ببارد و در این کار بیرحمیهای زیادی نیز به خرج داده میشد. گاهی شواهدی هم هست که این فرد را در گِل و آب میکشیدند و در سرما او را به سختی میانداختند تا اینکه کسی بیاید و ضمانت کند و بگوید که: نه، باران میبارد. که این ضمانت هم فرهنگی است که در ایران وجود دارد و این مفهوم را برای درختی که بار نمیدهد هم به کار میبریم و با تبر کنار درخت میایستیم تا بار دهد. در کرمان این شعر برای این آیین خوانده میشد:
تالو آمد درِ خونه
خودتُ بگیر مردونه
دیگهای زرد حلقهدار
بیبیها نشستن بر قطار
بُزای سرخ بیگناه
از تشنگی شدن هلاک
از بس که خوردن آبِ چاه
برای رسیدن به درِ خانههای افراد متمکن هم شعری داشتند که متاسفانه خیلی خوب ثبت و ضبط نشدهاند. اما چیزی که وجود دارد این شعر است:
این درِ خونه که رو وَر روزه
صاحب خونه مخملدوزه
و افراد صاحبخانه همه با اعتقاد کمک میدادند».
این کارگردان تئاتر اضافه کرد: «تالو در کرمان به معنای «مترسک» هم به کار میرود».
آقاعباسی در بخش دیگری از سخنان خود به ذکر چند نمونهی دیگر از آیین بارانخواهی پرداخت و توضیح داد: «از طوایف کرمان آیینهای نمایشی مختلفی ثبت شده است که کتاب «موزههای بازیافته» نوشتهی مرتضی فرهادی، آیینهای باقیماندهی مناطق روستایی و عشایری کرمان را ثبت کرده است. یکی از مهمترین این آیینها، «گل گشنیزو» است. گل گشنیزو، عروسکی است که توسط دختران ساخته میشد و لباس سفید داشت. این عروسک را به دست پسرها میدادند و پسرها آن را به سبک تالو میگرداندند و چیزی که میگرفتند معمولا آرد بود و باز همان فرآیند تعبیهی مهره و شاهبارون هم بود. اما فرقش این است که این عروسک، دختر است. در جاهای دیگر که نمونههای آن است این است که چوب خالی است و در جاهای دیگر این چوب تزئینشده است. ببینید، تالو مذکر است و گل گشنیزو مونث است. در بررسیهای من، دیدم که در کردستان نیز مشابه این نمونه وجود دارد».
وی در توضیح عروسکهای مونث و مذکر در آیینهای نمایشی اظهار کرد: «آیینهای بارانخواهی و آیینهای مربوط به آب، مربوط به دوران مهر است. در آن دوران دو ایزد داریم که مذکر است و او مهر است. پاسدار پیمان است و بر گردونهی زرین سوار است و دیگر ویژگیهایی که میدانیم، و دیگری ایزد آناهیتا است که نگهدار چشمهها است و آب را پاکیزه نگاه میدارد. این عروسکها یکیشان نماد مهر است و دیگری نماد آناهیتا که در بارانخواهی مشارکت دارند. از همین رو است که نمودهای مذکر و مونث بودن عروسکها در این آیینها مطرح است».
آیین بادگردانی
کارگردان تئاتر «آن اسب کهر را بنگر» ادامه داد: «در همین حوزه، آیین دیگری به نام «بادگردانی» هم هست که در آن مردم معتقد بودند که میتوانند باد را به جهت دلخواه بگردانند که در مورد بادهای مضر به کار میرفت. بادهایی که محصولات را خراب میکرد و ضرر میرساند. این آیین به این صورت بود که یک پیرزن، لحاف خود را به دوش میانداخت و در جهت باد حرکت میکرد و بقیه به دنبال او جمع میشدند و میدویدند و وقتی به او میرسیدند میگفتند: ننو سلامتی با این اشتو کجا میری؟ (با این شتاب کجا میروی)؟ این یک رسم دادخواهی از باد است که در جریان آن از پیرزن میخواهند که دوباره به آبادی برگردد و ضمانت میکنند که دیگر باد نخواهد وزید».
آیین پایهگردانی باران
این پژوهشگر، سخنان خود را با یکی دیگر از آیینهای مربوط به برکتخواهی ادامه داد:«آیین دیگر، «پایهگردانی» باران است که وقتی میخواستند باران در یک زمین خاص ببارد، سعی میکردند پایهی باران را بگردانند به جایی که لازم هست ببارد. این آیین به این صورت بود که در آن پیرمردی آیهای را بر هفت سنگ میخواند و در جهت دلخواه سنگها پرتاب میکرد که به پایهی باران نشان میداد که اینجا باید بباری. در این مراسم جمعیت هم حاضر بود و مشارکت مردم وجود داشت».
آیین بادخوانی
آقاعباسی ادامه داد: «یک آیین دیگر هم به نام«بادخوانی» بود که در آن باد برای انجام کارهای مفید از جمله اوشین کردن خرمن گندمها دعوت میشد. گاهی با سوت زدن و تقلید صدای باد این کار تقلید میشد که در منبعی که گفتم جزئیات آن وجود دارد».
آیین بندآوری باران
این استاد دانشگاه سپس اضافه کرد:«یک آیین جالب دیگری که مربوط به بند آوردن باران است نیز وجود دارد که متعلق به یکی از دهات سیرجان است. در آن آیین، نوعروسی بچهاش را به پشت میبست و لحافی روی سر خود میکشید و پشت به آبادی رو به بیابان شروع به دویدن میکرد و بعد، مادر خودش یا مادر شوهرش دنبالش میدویدند و میگفتند کجا میروی و او میگفت از دست بارون میرم به بیابون. و او را التماس میکنند که برگردد و باران بند میآید».
آیین سده
آقاعباسی در ادامهی سخنان خود، به یکی از آیینهای دیگری که در کرمان بسیار مشهور است اشاره کرد و گفت: « یکی از آیینهای دیگری که در کرمان بسیار مشهور است، جشن سده است که یکی از معانی آن شرکت انسان در خلقت کائنات است. سده، چهلم خورشید یا مهر است که در این روز اعتقاد داشتند که اهریمن، ایزدی را که مربوط به باروری و آبادانی است و مامور است که نگذارد در زمستان درختان یخ بزنند و ریشهها خشک بشوند حمله کرده و به زیرِ زمین فرو برده و این ایزد در حال مبارزه است. باور این آیین بر این اصل استوار بود که ما انسانها در قبال این ایزدِ مغلوب، وظیفهای داریم که وظیفهی ما این است که به کمک این ایزد برویم. راهش هم این است که باید زمین را گرم کنیم. یک آتش فروزان درست کنیم که این آتش به زمین فرو رود، زمین را گرم کند و ایزد هم گرم شود. آنقدر این آیین با باور عجیبن شده که حدی برایش نیست». مترجم کتاب «نظریهی صحنهی مدرن» افزود: «ممکن است خیلی از این آیینها ساختگی باشند، اما وقتی باوری پشتشان باشد که در زندگی امروز انسان دخیل است واقعا شگفتانگیز است. همیشه هم این جشن با شکوه برگزار میشد و هیچوقت قطع نشده است و شکوهی هم که برگزاری این جشن در کرمان دارد، همین حالا هم بسیاری از شهرها ندارد. درواقع تبدیل به یک سنت شده است. مهمترین ویژگی این آیین، احساسِ مردمی است که میگفتند ما داریم به ایزد کمک میکنیم و به اهریمن حمله میکنیم. این جشن، جشن آتش زمستانی است. جشن چلهی خورشید است. مشارکت درگرم کردن جهان است و زمین در این آیین نفس میکشد. از سرما کاسته میشود و قبلا در همین مراسم، طبق گفتهی ابوریحان بیرونی، سپر و شمشیر چوبین و بوق سفالین میفروختند و صورتک بر چهره میزدند (که امروز دیگر این عمل انجام نمیشود) و چنگ و چغانه میزدند. شهر را در شب چراغان میکردند. در این آیین که آتش عظیمی روشن میکردند که آتش اصلی بود، مردم در پشت بامها هم آتشهای خرد برمیافروختند و شعرهایی هم میخواندند. بیرونی همچنین میگوید: شب سده دود برمیانگیختند که دفع مضرت کرده باشند، و ستارهی گرما در این شب به زمین میآید».
او در ادامه با اشاره به یکی دیگر از ویژگیهای این آیین گفت: «البته یک شأن دیگر هم برای این جشن قائل شدهاند و آن پیروزی فریدون است بر ضحاک. و اشاره به آتشی است که فریدون افروخت و جوانانی که از دست ضحاک نجات داده شده بودند که جزو لشکر او بودند را فرا خواند. این مدد رساندن مردم به ایزد و مبارزه با ظلم، در الجزایر هم وجود دارد که وقتی مردم میخواستند با امرای جور مبارزه کنند این آیینهای نمایشی را با شکوه بیشتری برگزار میکردند. این، یکی از راههای مبارزهی مردم با حکومتهایی بود که توسط مردم دوست داشته نمیشدند و به خصوص در دورههای استقلال طلبی آنان رخ میداد. آقای روحالامینی در پژوهشهای خود نوشته که در جشن سده، از ۱۲ تا ۱۴ متر قطر هیزمها است و پنج تا شش متر هم بلندی آنها است».
آقاعباسی گفت: «مردم در این آیین از بامداد جمع میشدند و هیزمها نیز با کمک همهی مردم جمع میشد. بانوان زرتشتی در آن روز «سوروک» یا «سیروک» میپختند که غیرزرتشتیها به آن روغنجوشی میگویند. روغنجوشی یک خوراک خمیری است که در روغن کنجد سرخ میشود و ویژگی روغن کنجد بوی آن است. و «بو» بلند کردن هم یکی از ویژگیهای مراسمی است که در این آیین و آیینهای مربوط به مردگان است».
مترجم رمان «فصل بارانی» در ادامه با بیان اینکه این آیینها را گفتم که به یک نتیجهای برسم، تشریح کرد: «جشن سده، یک نمایش است و تعریف نمایش این است که: نمایش تجلی هرچیزی در این جهان است و خاص انسان هم نیست و همهی موجودات به این اصل قائلاند. وقتی به نمایشها از قدیم تا امروز مینگریم، میبینیم که نمایش قدیم و جدید جهان چندان تفاوتی با هم نمیکنند. البته تئاتر استثناء است چون تئاتر، گوشههایی از نمایش است ولی نمایش، همین است که الان هست. حتی پرفورمنسهای جدید هم متکی به مشخصههای آیینها هستند».
این هنرپیشهی تئاتر سپس به توضیح هریک از ویژگیهای نمایشهای آیینی و مشخصههای موجود در آنان پرداخت وگفت: «در نمایشهای آیینی، «آیین» و «باور» پایهی اصلی کار هست. هرساله مراسمهایی بر اساس اعتقاداتی برگزار میشود و مردم در همهی این مراسمها در حد اعلا شرکت دارند. خیلی وقتها، آن باور پشت قضیه ضعیف میشود چون از نظر پیشرفت علمی کسی معتقد نیست که اگر کسی جمجمهی خر را از درخت آویزان کند باران میبارد. اما چیزی که از این مراسم میماند دو، سه عنصر دیگر است که مهمترین آن، «جشن» است. این جشنی که برگزار میشود با احساس شادی و رهایی و آزادی و این چیزی است که ایرانیها در آن مهارت و به آن اعتقاد داشتند. بخشی از این آیینها هم مربوط به جنبهی سرگرمی است. اینها بخشهایی هستند که از بین نرفتند. و ایرانيها این ویژگی را دارند که نمایشهای آیینی خود را به وسعت کائنات برگزار میکنند که در مورد آیین سده توضیح دادم. اما یکی دیگر از ویژگیهای نمایشهای آیینی مشارکت تماشاگر است، همراه با شادی و دستافشانی و پایکوبی. همچنین «خوراک» نیز بخشی از مشخصههای پرفورمنس و نمایش است. همهی این نمایشهای قدیمی و آیینهای نمایشی قدیمی با خوراک همراه بودند که به صورت تعاونی و دستهجمعی تهیه میشد و بین فقرا تقسیم میشد. در پرفورمنسهای هنری امروزین هم سعی میکنند این ویژگی را زنده نگه دارند. در همین بحث مربوط به خوراک، «بو» و «برنگ» راه انداختن هم بخشی از مراسم است که در مورد بوی روغن جوشی توضیح دادم».
وی سپس در تشریح یکی از ویژگیهای فکری و روانی این آیینها گفت: «یکی دیگر از مشخصههای این آیینها این است که مردم همواره احساس میکنند در سرنوشت خود شریکاند. این احساسِ بودن و زنده بودن و این احساس مشارکت در ساختن سرنوشت، چیزی است که تراژدینویسها در یونان هم میخواستند به آن برسند. آنان نشان میدادند که قهرمانان تراژدی میتوانند انتخاب کنند و تقدیر را با انتخاب خود تغییر دهند. این آیینها میخواهند نشان دهند که ما دستبسته و اسیرِ تقدیر نیستیم و این باورِ عمومی در ایرانیان در حد اعلا وجود داشت». /م
نظر خود را بنویسید