فردایکرمان ـ سیدمحمدعلی گلابزاده*: سرانجام استاد بیبدیل هنر ایران، محمدرضا شجریان، آواز خود را به تاریخ، نامش را به دلها، جسم خویش را به خاک سرد گور و روان خود را به بیکرانهی ملکوت سپرد و ملتی را داغدار ساخت. شجریان، شجرهی طیّبه و درخت تناوری بود که اگر او را پرآوازهترین و محبوبترین چهرهی هنر همهی روزگاران بخوانیم، سخنی بهگزاف نگفتهایم. در هیچکجا نخوانده و نشنیدهایم که هنرمندی در زمان حیات، این چنین بر دلها حکومت کند و بعد از مرگ، میلیونها دل و دیده را به اشک بنشاند.
تاریخ این سرزمین موسیقیدانان و آوازخوانان و هنرمندان بسیاری داشته که برخی از آنها سرامد روزگار خود شدند. از ابوالحسنخان صبا و روحالله خالقی گرفته، تا بنان و تاج اصفهانی و ظلّی و محمودیخوانساری و نادر گلچین و ... حتی بهجرأت میتوان گفت، گرمی صدای برخی همچون محمودیخوانساری و نادر گلچین، کم از استاد شجریان نیست، هرچند که سبک هریک متفاوت است، امّا هیچکدام از این بزرگان، شجریان نشدند و فاصلهی قابلتوجهی بین آنها با خسرو آواز ایران وجود دارد، پرسش اینست که آیا این تفاوت را در صدای بهشتی شجریان باید جستجو کرد یا رازهای دیگری درمیان است؟
نگارنده در دههی هفتاد توفیق داشتم که سه روز با استاد شجریان درکرمان همراه و همسخن باشم. در طول اینمدت تلاش کردم که ظرائف فکری و رفتاری استاد را رصد کنم و سرانجام به این نتیجه رسیدم که او نهتنها یک خواننده و موسیقیشناس بینظیر است، بلکه از استعداد و خلاقیتی بهره برده که کمتر نمونهای میتوان برایش ذکر کرد.
در گفتگوهایی که باهم داشتیم، دقت و ژرفنگری او تا آنجا بود که پس از شنیدن هر تعریف و سخنی سوالاتی را مطرح میکرد که گویی تا عمق آن رویداد فرو رفته، همهی جوانب را سنجیده، همه چیز را دیده و سبک و سنگین کرده و پرسشهای او نشانی از بلوغ فکری و اندیشهی روشن اوست.
روزی از من خواست تا امکاناتی برای رفتن به جیرفت و بازدید از این کهن سرزمین برایش فراهم کنم، برابر درخواست استاد اقدام و زمینهی مناسبی برای همراهی ایشان در آن شهر و بازدیدهای مورد علاقهاش فراهم شد. پس از بازگشت، وقتی به طرح مسائل گوناگون تاریخی، اجتماعی و فرهنگی این شهرستان پرداخت، گویی ایشان سالها در جیرفت بوده، گوشههائی از تاریخ آن را خوانده، همه جا را دیده، با خلق و خوی مردم آشنایی داشته و ...
شوخیهای استاد نیز شیرین و دلپذیر بود، مثلاً میگفت، در روزگار جوانی وقتی با دوستان برای درسخواندن به جاهای خوش آب و هوای اطراف شهر میرفتیم برای رفع خستگی، آوازی سر میدادم، گاهی پس از خواندن، صدای برخی الاغهای آن حوالی بلند میشد. همکلاسیها و دوستان میگفتند، ببین هر وقت تو آواز میخوانی الاغها هم به صدا در میآیند، جواب میدادم که آنها هم در برابر این صدا، ابراز احساسات میکنند و می فهمند، اما شما ....
استاد کمتر، از خود سخن میگفت و خودشیفته نبود، اما گاهی که موردی پیش میآمد، بیان او حاکی از شناخت بزرگیهایش بود و از جایگاه والای هنری خویش آگاهی داشت، البته این شیوه در بین بزرگان هنر و فرهنگ،کم و بیش وجود دارد، مثلاً آنجا که حافظ میگوید: « صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت / قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند» و یا خواجوی کرمانی که در تعریف از شعر خود میگوید: « بود لطافت خواجو بهار دلکش شوق/ از این چو شاخ گلشن میبرند دست به دست» باری استاد نیز گاهی تعاریفی میکرد و به بیان خاطراتی میپرداخت که درنوع خود جالب بود، از آن جمله نقل کرد که:
روزی با مرحوم عبادی در بندرعباس بودیم، دوست ناخدایی داشتیم که ما را به عرشهی کشتی دعوت کرد، استاد عبادی، سه تار خود را نیز به همراه داشت، در آنجا دوستانی که حضور داشتند، خواهش کردند که آنها را به قطعهی آوازی دعوت کنیم. استاد عبادی زخمهای بر ساز زد و من نیز در آن هوای لطیف دریا بر سر شوق آمدم، آوازی خواندم که بخشی از آن شش دانگ بود، دراین هنگام مرغان دریاییِ آن حوالی، همه بالای سر ما جمع شدند و به این آواز گوش دادند. جالب است که وقتی صدای موج دریا روی صدای من قرار میگرفت و در فاصله کوتاهتری شنیده میشد، مرغها هم فاصله میگرفتند و دریا که آرام میشد، دوباره برمیگشتند.
استاد شجریان شهرتی جهانی داشت و کمتر هنرمندی، به ویژه درکشورهای همسایه، از نامآوری او بیخبر بود. یادم میآید، شبی که استاد در سالن دبیرستان امام – همانجایی که بعدها به موزهی آگیرا تغییر شکل داد – اجرای کنسرت داشت و اتفاقاً آنشب سفرای کشورها هم مهمان ما بودند و در جلسه حضور داشتند. سفیر اردن درمقام تجلیل و بزرگداشت استاد، پس از اجرا در کنار او قرار گرفت و ضمن سخنانی گفت: استاد شجریان در زمینهی آواز و موسیقی بزرگترین هنرمند جهان اسلام است. وقتی ایشان از جایگاه پایین آمد به او گفتم آقای سفیر، این حرف شما خیلی بزرگ بود، فکر نمیکنید کسانی اعتراض کنند؟ ایشان با چنان باور و اعتمادی از این سخن دفاع کرد که برای من جای پرسشی باقی نگذاشت.
استاد شجریان، دارای استعدادهای ویژهای بود که در هر بخشی از آن سرمایهگذاری کرد، موفق بود. یادم هست در سال 1369 که به اتفاق دوست عزیزم دکتر شمسالدین نجمی استاد دانشگاه شهیدباهنر، برای دعوت از استاد حسن کسائی جهت شرکت درکنگره جهانی خواجو به اصفهان و منزل ایشان رفتیم، شادروان با طرح موضوع موسیقی و آواز، دامنهی سخن را به ارزشهای هنری و استعدادهای شگرف شجریان کشانید و گفت: شجریان یکّهتاز میدان هنر است، در اینجا استاد کسائی برگهای را از روی میز برداشت و در حالیکه خط بسیار زیبا و چشمنوازی را به ما نشان میداد گفت: مثلاً دیشب شجریان برای دعوت از من جهت شرکت در کنسرت خود آمده که متأسفانه حضور نداشتم، او در اتومبیل، قلم درشت و مرکب و کاغذ را از کیفش بیرون آورده و برای اینکه نهایت عزت و احترام را برای من قائل شود با خط خوش دعوتنامهای نوشته و به خانوادهام داده تا به من برسانند.
بیگمان یکی از زیباترین تعابیر درخصوص استاد شجریان را از زبان هوشنگ ابتهاج، حافظ این روزگار شنیدیم که گفت، اگر حافظ زنده بود و میشنید که شجریان اشعار او را اینگونه آواز میدهد، برمیخاست و دهان او را میبوسید.
باری استاد آواز ایران، براساس وصیت خودش،در جوار فردوسی بزرگ آرام گرفت – که این تصمیمِ استاد را نیز باید نمونهی دیگری از نبوغ او به شمار آورد زیرا میدانست، از این پس فردوسی بزرگ، تنها نخواهد بود و همواره ندیم و همراهی دارد. بی گمان، همانطور که نام فردوسی به عنوان یک شاعر حماسهسرا، بر پیشانی تاریخ فرهنگ و شعر و ادب نقش خورده است، از این به بعد نام شجریان نیز با فردوسی همراه خواهد شد، و او را نیز به عنوان اسطورهی آواز ایران – که نقش بزرگی در گسترش شعر و ادب این سرزمین خدایی داشته، بزرگ خواهد شمرد.
تو شرف خویش و فخر آل و تباری / گردگران را شرف به آل و تبار است. / الف
*پژوهشگر تاریخ، رئیس مرکز کرمانشناسی
نظر خود را بنویسید