فردای کرمان – گروه فرهنگوهنر: دکتر یدالله آقاعباسی عمر پر بار خود را یکسره وقف تئاتر ایران، به ویژه تئاتر کرمان کرده است. نویسندگی، کارگردانی، بازیگری و ترجمهی متون حوزهی نمایش، بخشی از این تلاش مداوم و سترگ ایشان است.
او در زمینهی آموزش و پژوهش نیز به این حوزهی فرهنگی و هنری، غنای قابل ملاحظهای بخشیده است.
دوفصلنامه فرهنگ کرمان که یک نشریهی پژوهشی است و متعلق به اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمان میباشد، در شمارهی ۳۸ ، پاییز و زمستان ۱۳۹۸ مقالهای از دکتر آقاعباسی منتشر کرده است که نگاهی به تاریخ صد سالهی فضاهای اجرای تئاتر در کرمان دارد، اما در کنار آن، به جریان شکلگیری و تحولات تئاتر در کرمان هم اشارههای فراوان دارد.
آنچه در ادامه میخوانید بازنشر این مقالهی ارزشمند است، با این توضیح که برای انتشار آن از ایشان اجازه گرفتهایم.
تئاتر کرمان در تاریخ صد سالۀ خود فراز و فرود زیادی داشتهاست. از نخستین شبی که عبدالحسین صنعتیزاده، نمایش «لک پلکالملک و مفتخرالشعرا» را بر صحنه برد تا همین امروزکه تئاترهای گوناگونی در کرمان اجرا میشود، محل اجرا در رونق این هنر نقش مهمی داشته و همواره دغدغهی هنرمندان این عرصه بودهاست.
فضای تئاتر از ابزارهای مهم اجراست. در دنیا هم سابقهی اجرا به داشتن محل مناسب بستگی دارد. در یونان به محل نشستن تماشاگران تئاترون میگفتند و نام تئاتر از همین محل حضور تماشاگر گرفته شدهاست. به جز ملتهایی که تئاتر ابزار فرهنگی آنها بوده؛ حتی در دوران معاصر نیز، شکوفایی تئاتر با محل اجرا بستگی تام و تمام داشتهاست.
در تهران بنابر آنچه مشهور است، تولد تئاتر با تالار دارالفنون همزمان است. در این تالار بود که نخست آموزگاران غیرایرانی و سپس ایرانیها به کار تئاتر پرداختند. همزمان با جنبش مشروطه، تئاتر همهی فضاهای موجود را به کار گرفت؛ اما از وقتی نسبتاً نهادینه شد که تالارهای چندی در لالهزار ساختند. بعضی از همین تالارها بعداً به سینما تبدیل شدند؛ حتی تعزیه هم با تکیهی دولت به اوج شکوفایی خود رسید و با تعطیلی این محل از نفس افتاد.
یکی از عوامل رونق تعزیه و تئاتر در شهرستانها هم، همین دسترسی به فضای اجرا بود. تعزیهی قدیم کرمان با نام تکیة شاهعادل، تکیهی قلعهمحمود، تکیۀ خواجهخضر، تکیهی مدیرالملک، صفهی عزاخانه و پر شمار تکیههای ریز و درشت در این شهر گره خورده است؛ اما از زمانی که این تکیهها تغییر کاربری دادند، تعزیه اندکاندک از آنها رخت بربست؛ البته تعطیلی تعزیه دلایل دیگری هم داشت؛ اما مکان هم مهم بود؛ بهویژه که سلیقة نازل بازاریها، بسیاری از این شاهکارهای معماری را به فضاهای سرپوشیده و پر زرق و برقی تبدیل کرد که فقط مناسب روضهخوانی و گاه سینهزنی و در بسیاری از ایام سال، مناسب برگزاری پرسه و مراسم ختم هستند. تعزیه البته به میدانگاههای دهات دور رفت و کم و بیش تا دوران حاضر در آنجا باقی ماند. تکیهها که با الهام از همین میدانگاهها و خانقاهها ساخته شده بود، فضایی در وسط و صفههایی در اطراف داشت. با همۀ تخریبی که در صفۀ عزاخانۀ کرمان صورت گرفته، هنوز از بعضی گوشه و کنارهای این تکیه میتوان این معنا را دریافت. تکیهی مدیرالملک هم به خاطر تخریب بادگیرهایش به دلیل مسیر عبور خیابان تا حدی در حاشیه ماند و سادگی خود را حفظ کرد.
تا آنجا که از متون مکتوب برمیآید، تئاتر کرمان با کار عبدالحسین صنعتیزاده آغاز شد. صنعتی، خاطرهی کار خود و نحوهی اجرا و نمایشنامهی تا حدی ابتدایی خود را در کتاب «روزگاری که گذشت» به رشتۀ تحریر درآورده است. وی در آنجا شرح داده که با تقلید از کار هنرمندان تئاتر در تهران، نمایشنامه نوشته و با تعزیهکارها آن را تمرین کرده و در قهوهخانهی نبیخان در بازار بزرگ، یک بار آن را اجرا کردهاست؛ البته در آن روزها، خردهنمایشهایی مثل نقّالی و شاهنامهخوانی را در قهوهخانهها اجرا میکردند و صنعتی با انتخاب این محل به عنوان محل تجمّع مردم، تیزبینی خود را نشان داد. چیزی که او تصوّر نمیکرد، مخالفت با اجرای تئاتر بود که سر و کار او را به ترکهی انار و التزام و تهدید انداخت و برای همیشه منصرفش کرد.
دومین محل اجرایی که در کرمان شناخته شدهاست، محل سینما تابان است که بهوسیلۀ حاجاکبر صنعتی، مؤسّس پرورشگاه و پدر عبدالحسین، پس از ورود آپارات به کرمان تأسیس شد. نخستین آپارات را گویا انگلیسیها آورده و در محل کنسولگری در خیابان زریسف استفاده میکردند. در همین محل، سینما تابان بود که زندهیاد علیمحمد رجایی که هنرمندی اصفهانی بود، بساط نمایش را علم کرد. رجایی، هنرمند بزرگی بود که کرمانیها قدر او را ندانستند. او با خانوادهی خود به این شهر آمده و در محل سینما تابان نمایشهایی را بر صحنه میبرد. وقتی اصفهانیها از حضور مؤثر او در تئاتر کرمان با خبر شدند، او را به اصفهان بردند. ارحام صدر در کتاب خاطرات خود که به صورت گفتوگو نوشتهشده، مینویسد: «شبانه کامیون بردیم و او و خانوادهاش را به اصفهان بردیم». رجایی در اصفهان، یک پای اصلی تئاترهای کمدی سفید و ارحام صدر شد. هم مینوشت، هم کارگردانی میکرد و هم بازیگر توانایی بود. از دختران او، یکی به همسری وحدت، ستارة آن روزهای فیلم فارسی در آمد. سرور و فروغ هم در بعضی از فیلمها و سریالها بازی کردند. متأسفانه سوابق چندانی از کار رجایی در کرمان نمانده و یا در دسترس نیست. فقط زندهیاد جلال طیب در اواخر عمر در گفتوگویی با ویژهنامهی استقامت، خاطراتی از او بیان کرد و خود را که در آن زمان نوجوان بود، همکار او قلمداد کرد.
سومین محلی که در دوران کودکی من تبدیل به سینما شده بود وگاهی تئاتری هم در آن اجرا میکردند، سینما باشگاه افسران، روبهروی ستاد ارتش در خیابان معلم فعلی بود. طبعاً ارتشیها در آن محل فعالیت هنری میکردند. زندهیاد حمید مظهری، عکسهایی از دوران جوانی خود داشت که نشان میداد این محل در دهۀ سی، از نظر اجرای نمایش نیز فعال بودهاست. در این عکسها، خود او به همراهی افسران دیگر نمایشهایی بر صحنه برده بودند. متأسفانه مظهری تا اواخر عمر خود در این مورد سخنی ابراز نکرد. زمانی رادیو کرمان برنامهای به نام سرباز داشت که آقای مظهری تا جایی که من به خاطر دارم، مسئولیت آن را بر عهده داشت. در این برنامه، اشعاری نیز دیکلمه میشد. در آن زمان، من مشتری این برنامه بودم، یکی هم به این دلیل که برادرم در آن دیکلمه میکرد.
به هرحال، باشگاه افسران در دورههایی بسیار فعال بود و من در همان زمان کودکی، فیلمهای زیادی در آنجا دیدم؛ اما سنّم به دیدن تئاترهای آنجا قد نمیدهد. سینما باشگاه هنوز هم به نظرم همان ساختمان قدیمی را حفظ کرده؛ اما امروز تبدیل به موزۀ ارتش شدهاست. بعد از انقلاب، گروهی از هنرمندان در آن نمایشهای کمدی کار میکردند. این اواخر، تعزیهای هم در آنجا اجرا کردند؛ اما این نوع کارها نتوانست توجیهی برای ادامة فعالیت هنری در این محل باشد. اگر میشد موزه را به ساختمان مدرنی منتقل میکردند، این تالار با توجه به قدمت و سابقهای که دارد، میتوانست همچنان محل مناسبی برای فعالیت هنرمندان ارتشی و خانوادة آنها باشد؛ چنانکه در سالهای دور بود. به نظرم یکی از دلایلی که نتوانستند این سالن نمایش را حفظ کنند، نوع کارهایی از جنس کمدی آزاد بود که صرفاً به هدف سرگرمی کار و بهویژه در جشنها اجرا میشد. هم این سالن و هم سینما تابان، هنوز هم میتوانند با بازسازی و بازتعریف به بخشی از هویّت هنری شهر تبدیل شوند.
از جمله تالارهای قدیمی که در آنها تئاتر هم اجرا میکردند، میتوان تالار دانشسرای مقدّماتی در خیابان زریسف و تالار بعضی از مدرسهها مثل ایرانشهر، شاپور (شریعتی امروز)، پهلوی (امام امروز)، بهمنیار و عصمتیه را نام برد. من اجرای بعضی از نمایشها را در زمان کودکی در تالار دانشسرا دیدم؛ بهخصوص بازی قدرتمند آقای سریزدی در کارهای آقای نوابزاده هرگز از خاطرم نمیرود. سریزدی در نمایش «خشم نادر» هم، نقش نادرشاه را بازی میکرد.
خشم نادر، البته در حیاط مدرسۀ عصمتیه، نزدیک چهارراه کاظمی وکنار تیبیتی اجرا شد. روی حیاط با بشکه، سن درست کرده بودند. به نظرم شروع کار تئاتر برادرم، محمدحسین هم از همینجا بوده. بعضی از بازیگران دیگر این نمایش، بعدها اسم و رسمی پیدا کردند؛ مثل هوشنگ مرادی یا مهدی ثانی و ... .
در زمان اجرا در تالار دانشسرا، کوچۀ کوتاه جلوی آن را با چراغ توری روشن میکردند. بعدها خود من بارها بر صحنۀ دانشسرا بازی میکردم؛ از جمله در نمایش «سیاوش بر باد» با رضا خضرایی، مسعود ابوسعیدی، گلی ضیغمی، مسعود خضرایی، محمدعلی طاهری، مجید نبیپور و ... که گلبرگ، کارشناس وقت آن را کار کرد.
از بین تالارهای مدارس، تالار مدرسة ایرانشهر در دورههایی فعالتر بود؛ اما در سایر تالارها هم، کم و بیش دیکلمه و تئاتر و البته موسیقی اجرا میشد. «شبی در بغداد» را نوابزاده در تالار مدرسة شاهپور کار میکرد.
کارهای نوابزاده به شیوۀ نمایشهای لالهزاری کار میشد و دکور را روی لتهها نقاشی میکردند. او در امور تربیتی کار میکرد؛ اما بعد که به فرهنگ وهنر(فرهنگ و ارشاد فعلی) رفت، درگیر کارهای اداری شد و دیگر عملاً کار تئاتر نکرد. فقط چسبید به گریم و البته رتق و فتق امور تئاتر.
بعدها امور تربیتی در زمان آقای منوچهر نظیری، صاحب تالار خاص خود شد که تا زمان انقلاب به شدّت فعال بود؛ بهویژه نمایشهای تاریخی و ملی و میهنی اجرا میکردند. کارها البته جدی نبود و بیشتر دانشآموز سرگرمکن و همراه با رقص و موسیقی بودند. این تالار پس از انقلاب هم مدتی فعال بود. اوّلینبار در سال 58، من به مدت سه هفته تئاتر «چهار صندوق» را در آنجا اجرا کردم. در آن اجرا، این تالار بزرگ هرشب پر بود و بعد از اجرا هم تا ساعتها بحث و گفتوگو به راه بود. این تالار را به انجمنهای اسلامی دادند و مدت یکسال هم، انجمن نمایش تازه تأسیس آن را اجاره میکرد. گاهی جشنوارهها را هم در آن برگزار میکردند تا اینکه کاملاً از حوزهی تئاتر خارج شد. این یکی از تالارهایی بود که برای اجرا کاملاً مناسب بود و احتمالاً با همۀ دستکاریها هنوز هم هست.
در اواخر دههی چهل، سازمانی برای جوانان درست کردند که نخست در خانهای در خیابان ششم بهمن(امام فعلی) مستقر شد و پس از آنکه محل کاخ جوانان را در خیابان ابوحامد ساختند، به آنجا منتقل شد. این محل تالار بسیار مناسبی داشت و هنوز هم دارد و از بهترین تالارها برای اجرای تئاتر بود.
این تالار از نظر فعالیتهای تئاتری، دورههای مختلفی داشت و نسلهای مختلفی در آن بر صحنه رفتند. آدمهایی مثل امیر مظهری، علیدادی، محمدحسین عباسی(برادر بزرگ من)، خسرویها، فوقانی، مصدّقی، ذوالجود، مسعود سلطانزاده، کریمخانی، بهشتی، یگانگی، خالقی، ثانی و ...
من در دورههای اوّل فعالیت کاخ، دانشآموز بودم و طبق مقررات آنها نمیتوانستم عضو آنجا شوم. بعدها هم که دیپلم گرفتم، دیگر علاقهای به عضویت در آنجا نداشتم. در آن زمان به مرکز آموزش تئاتر فرهنگ و هنر میرفتم که به دلیل حضور کارشناسان تئاتر، صبغۀ علمی داشت. البته گاهی برای اجرا آنجا را میگرفتیم.
اوّلینبار، من با نمایش «یک بار دیگر ابوذر» در آنجا بر صحنه رفتم که دوستم، رضا خضرایی کار کرد. در نمایشنامۀ «پاتوغ خلج» هم نقش قهوهچی را داشتم. خودم هم رهگذرها و مسافر و آسیّد کاظم و پاتلن وکیل را در آنجا اجرا کردم. آسیّد کاظم را دانشجویی به اسم شجاعی از اهالی میناب کار کرده بود و من، یکی دو ماهی با گروه آنها کار کردم.
تالار کاخ جوانان پس از انقلاب، نخست در اختیار کمیته و دانشگاه کرمان بود. من در سال 57-58 نمایشهای «ترس و نکبت رایش سوم» و «خانۀ بارانی» را در آنجا تمرین کردم.
خانۀ بارانی نمایشی انقلابی بود که قبل از انقلاب کار و اجرا کرده بودم. ترس و نکبت رایش سوم را با گروهی از دانشجویان فعال کار کردم که در حوزهها و گروههای سیاسی هم فعالیت میکردند و به همین دلیل، زمانی که درگیریها شدت گرفت، دیگر نشد آن را اجرا کنیم.
بعدها کاخ جوانان را به امور تربیتی دادند و سالها جشنوارههای تئاتر مدارس در آنجا اجرا میشد که کمکم آن هم از فروغ افتاد و تئاتر کمکم از آن رخت بر بست.
فرهنگ وهنر کرمان در خیابان فردوسی، تالار جمع و جور مناسبی داشت که از اواخر دههی چهل در اختیار تئاتر قرار گرفت. نخستین بار برای ساختن صحنه، بچههای تئاتر هم کمک کردند؛ البته سالها بعد، یک بار هم آن را بازسازی کردند. ما در این تالار هم تمرین و هم اجرا میکردیم.
این تالار نیز، شاهد فعالیت نسلهایی از هنرمندان تئاتر بود. همۀ کارشناسان تئاتر از کشانی، داودآبادی، معینی، مؤدبیان، مطیعی و نظیری تا گلبرگ و مددی، در این تالار کار کردند. خانۀ فرهنگ، بعد از انقلاب هم محل اجرا و تمرین نمایش بود تا خیابان فردوسی را تعریض و بخشی از آن را خراب کردند. بخش باقیماندۀ آن را هم مغازه کردند. این همان ساختمانی است که حالا در اختیار ادارهی کتابخانههای عمومی استان است.
بعد از تأسیس سینماهای مختلف، گاهی از این تالارها برای اجرا هم استفاده شدهاست. نمایشی را به خاطر دارم که برادرم نوشته و با مسعود ابوسعیدی کار کرده بودند. صدا را جداگانه ضبط کرده و آن را همزمان با اجرا پخش میکردند. این نمایش را در سینما مهتاب اجرا کردند. اجراهایی را هم در سینما درخشان به خاطر دارم. بعد از انقلاب در سینما شهر تماشا، شاهد برنامههای موسیقی و تئاتر از جمله سیاهبازی سعدی افشار بودیم. آخرین بار هم دوست من، فرهاد باغینیپور در تالار کوچک آن نمایشنامۀ آرش بیضایی را اجرا کرد. من در سال 54، نمایش خانة بارانی را در سینماهای شهرهای سیرجان و رفسنجان اجرا کردم. در سیرجان، مردم درِ سینما را شکستند و تالار پر از تماشاگر شد.
یکی از تالارهایی که به مناسبت در اختیار تئاتر قرار میگرفت ، تالار مناسبی بود که سازمان پیشاهنگی در اختیار داشت. این تالار جنب دبیرستان پهلوی(امام امروز) بود. من در سال 55 در این تالار دو نمایشنامۀ «شب مهتاب» و «هتل نیمکت» را اجرا کردم. پس از انقلاب، نخست این تالار به فروشگاه تعاونی فرهنگیان اختصاص یافت. بعدها هم آن را تغییر شکل دادند و بهداری آموزش و پرورش شد.
تالار مهم دیگری که با پول مردم ساختند(روی صورتحساب آب و برق میکشیدند)، تالار خانه شهر کرمان بود. این تالار برای اجرای تئاتر و موسیقی بسیار مناسب است؛ ضمن اینکه جمعیّت خوبی را هم در خود جا میدهد. ما بارها روی این صحنه تئاتر اجرا کردیم و به رغم وسعت، از نظر صدا مشکلی نداشتیم.
به جز هنرمندان فرهنگ وهنر کرمان، گروههایی هم که از تهران تئاتر میآوردند، در همین محل اجرا میکردند؛ از جمله هنرمندانی مثل انتظامی، نصیریان، مؤدبیان، راد، محمدعلی جعفری و ... بر روی این صحنه هنرنمایی کردهاند.
پس از انقلاب، این تالار سالها در اختیار دادگاه انقلاب بود و سپس، به شورای شهر اختصاص یافت؛ البته گاهی برنامههای موسیقی در این محل اجرا شده؛ اما تئاتر خیر. این محل از سرمایههای فرهنگی این شهر است وخوشحالم که آن را تخریب نکردند. هنوز هم میتوان تئاترهای پرشکوه و اپراهای عروسکی و امثال آن را در این محل اجرا کرد، اگر ملاحظات دیگری بگذارد.
پس از تأسیس مدرسه عالی مدیریت که بعدها به دانشکده مدیریت دانشگاه کرمان تبدیل شد، تالار بزرگی در آن ساختند که محل بسیار مناسبی برای اجرای تئاتر و موسیقی بود. این محل را بعدها به دانشگاه علوم پزشکی دادند و نام تالار را «فارابی» نهادند. اوایل دههی پنجاه که تالار ساخته میشد، من دانشجوی مدیریت بودم و پس از ساختهشدن تالار، اوّلین کاری که به صورت محدود در آنجا اجرا شد، «سیزیف و مرگ روبرمرل» بود. شخصی به اسم دکتر حسینی کارگردان بود و گروهی از دانشجویان مدیریت در آن بازی میکردند؛ از جمله رضا خضرایی (دوست تهراننشین من) که نقش سیزیف و من نقش مرگ را بازی میکردیم. یکی دو بار این کار اجرا شد که یک بار آن به مناسبت حضور سردبیر مجلهی کاوه در آلمان بود که به کرمان آمده بود. کار ناگهان و بدون دلیل تعطیل شد و ما هرگز ندانستیم چرا؟ دیگر هم خبری از کارگردان نشد.
پس از آن، گروه خانم مهین اسکویی «تئاتر در اعماق اجتماع» نوشتهی ماکسیم گورکی را به کارگردانی ایشان و بازی مهدی فتحی، محمود دولتآبادی و دیگر هنرمندان به کرمان آورد و از دو اجرا، یکی در همین تالار مدیریت به صحنه رفت.
تالار مدیریت (و بعد از انقلاب، فارابی) پس از آن، یکی از محلهای مناسب اجرای تئاتر در کرمان بود. بعد از انقلاب، ذبیح قاسمی گروه تئاتر جهاد دانشگاهی را در دانشگاه کرمان سازماندهی و تعدادی از هنرمندان نظیر سلطانیزاده ، اکبرزاده ، کهن، ارمز، دژاکام ، اسلامی، ثانی و ... را جذب کرد که چند سال در محل همین تالار تمرین و اجرا میکردند. یکی از جشنوارههای تئاتر دانشجویی کشور نیز که در آن زمان بهوسیلۀ جهاد دانشگاهی برگزار میشد، در همین محل برگزار شد. در آن زمان، دو گروه در کرمان فعال بود؛ یکی همین گروه تئاتر جهاد دانشگاهی و یکی گروهی که من در دانشگاه آزاد درست کردم. هر دو گروه در این جشنوارهها شرکت داشتند. من آخرین بار، نمایشنامۀ «آن شب که تو رو زندانی بود» را در سال 67 در این تالار بر صحنه بردم.
سرانجام با تغییراتی که در دانشگاهها به وجود آمد، دانشگاه علوم پزشکی این تالار را صرفاً به اجتماعات اختصاص داد و دیگر از حوزۀ تئاتر خارج شد. تالار نسبتاً مناسب دیگری که گاهی تئاتری هم در آن اجرا میشد، تالار زغالسنگ کرمان بود. من قبل از انقلاب، یک اجرای تئاتر در اعماق کورگی، کار خانم مهین اسکویی را در آنجا دیدم. اجرای دیگرش را در تالار مدیریت دیده بودم که در مورد آن نوشتم. انجمن نو بنیاد اسلامی کارگران زغالسنگ در سال 58 از گروه ما نیز برای اجرا دعوت کرد که تئاتر «چهار صندوق» آقای بیضایی را در آنجا برای کارگران اجرا کردیم.
ما از میان تئاترهای «چوب به دستهای ورزیل» و «ترس و نکبت رایش سوم» و «خانۀ بارانی» و «چهار صندوق» که در سال 57 و 58 آماده کرده بودیم، فقط توانستیم چهار صندوق را اجرا کنیم. این تئاتر حدود سه هفته در تالار امور تربیتی (بعدها تالار اتحادیۀ انجمنهای اسلامی) و یک شب در تالار زغالسنگ اجرا شد و یک بار هم ضبط تلویزیونی شد که در اردیبهشت 1359 پخش گردید و سپس، نوار آن به عبارتی معدوم شد.
آخرین تالاری که در دو سه سال قبل از انقلاب در کرمان ساخته شد، تالار حزب رستاخیز بود. این تالار در ساختمانی ابتدای بلوار(بعداً بولوار جمهوری اسلامی) قرار داشت که بعد از انقلاب، یکی دو بار دست به دست شد و سرانجام به دبیرستان سپاه پاسداران اختصاص یافت. قبل از انقلاب، یکی از جشنوارههای منطقهای تئاتر در آن اجرا شد و ما هم با نمایش«شب» در آنجا به روی صحنه رفتیم. شب، نوشتۀ امین فقیری بود و من همزمان با خانۀ بارانی آن را کار کرده بودم. تالار حزب رستاخیز صحنه و امکانات مناسبی داشت و با اینکه خیلی با شتاب ساخته شده بود، از نظر فضا و صدا کیفیت خوبی داشت.
به جز تالار فارابی که به اموال دانشگاه علوم پزشکی پیوست، دانشگاههای باهنر و آزاد نیز تالارهایی ساختند. تالار دانشگاه کرمان با نام تالار وحدت، گرچه ویژۀ تئاتر ساخته نشد؛ اما همچنان امکانات مناسبی برای این کار دارد. من تئاترهای «پیوند خونی»، «مرگ تصادفی یک آنارشیست»، «راه باریک به شمال دور» و «دیوار بزرگ چین» را در این تالار بر صحنه بردهام.
فضای بسیار خوب دیگری که در کرمان هست اما بهندرت در آن کاری اجرا میشود تالار دانشسرای شهید رجایی در چارراه خورشید است. من در پوست شیر را به مدت یک هفته در آن اجرا کردم.
دانشگاه آزاد اسلامی نیز، نخست تالار بسیار بزرگی ساخت که صحنۀ آن محل کتابخانۀ دانشگاه بود و تالار نیز، چند منظوره بود. من هشت دوره آشنایی با تئاتر را در همین محل برگزار کردم و به جز تمرین «مونتسرا»، «تو رو»، «در پوست شیر»، «ابراهیم توپچی»، «آقا بیک» و «فرو بسته چشم» در این محل، تئاتر «دوغی عنابی» را نیز در آنجا اجرا کردم. برای اجرای این تئاتر، دو صحنۀ موقّت با شن و آجر ساختند و تماشاگران دور سکوها مینشستند. این تالار بعداً به چند قسمت تقسیم شد که یک قسمت آن، تالار حافظ فعلی است.
با کاستن تدریجی از محل اجرای تئاتر، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی شروع به ساخت مجتمعهای فرهنگی و هنری در شهرهای استان و از جمله کرمان کرد. این مجتمع در شهر کرمان با نام «کانون هنر»، صاحب تالاری قاب عکسی و چند منظوره شد به نام «تالار عماد» که سالها بار اجرای تئاتر را در این شهر بر دوش کشید. جز آن در محل هنرستانهای هنرهای زیبا نیز، سالن کوچکی ساختند که با همۀ تغییراتی که در صحنۀ آن دادند، باز هم فضای اجرای مناسبی نیست؛ با این حال، بعضی از کارهای دانشآموزی در همین محل اجرا میشود. در محل کانون هنر نیز، زیرزمینی است که بخشی از آن را به پیشنهاد انجمن نمایش به پلاتوی کوچکی تبدیل کردند که البته، فضای مناسبی نیست؛ اما در نبود امکانات، این پلاتو نیز بهوسیلهی گروههای تئاتری استفاده شده و میشود. با نشست تالار عماد و خطری که از فروریختن آن احساس میشد، فکر بازسازی و ایمنسازی آن باعث تعطیلی تنها فضایی شد که البته چند منظوره بود؛ اما تنها امکانی بود که در این شهر باقی مانده بود. فضای دیگری که بهوسیلۀ این ادارۀ کل تأسیس شد، تالار شهید بهشتی در سلسبیل بود که فضای اجرای مناسبی داشت. من در این فضا، دو نمایش «شهرزاد» و «راه باریک به شمال دور» را اجرا کردم. این تالار در حاشیۀ شهر واقع بود.
با از دسترفتن همۀ امکانات اجرا، هنرمندان تئاتر به فکر ایجاد امکانات تازهای افتادند و از اینجا، به ناچار بخش خصوصی وارد کار شد و مجید حاجعزیزی در خیابان هزار و یکشب، فضای کوچکی فراهم کرد که دیری نپایید و موضوع مشکلات شهری و کاربری آن را به تعطیلی کشاند. مهدی بذرافشان نیز، در محل خانۀ پدری خود در ابتدای خیابان احمدی، فضای کوچکی ایجاد کرد که آن را «موج نو» نام نهادند. یکی دو فضای کوچک دیگر نیز، بهوسیلۀ صمد قرباننژاد و امیر عابدینپور، یکی در کنار پارک مطهری و یکی در خیابان هزار و یکشب فراهم شد. بعضی از آموزشگاهها نیز، اتاق کوچکی به تمرین هنرجویان خود اختصاص دادند.
اما بهترین فضا از این نظر، «تالار همایون» در محل مؤسسه فرهنگی و هنری یادگاران صنعتی کرمان بود که بهوسیلهی بنیاد صنعتی در یکی از بهترین فضاهای فرهنگی شهر ایجاد شد. پیشنهاد ایجاد این محل را همایون صنعتی به من داد و پس از درگذشت او، هیأت مدیره فهیم خیریه مرا به این کار ترغیب کردند. در فضایی که تئاتر تقریباً از همهی تالارهای دولتی رخت بربسته و تنها امکان اجرا، یعنی تالار عماد هم تعطیل شده بود و به دلیل نامناسب بودن سایر فضاهای موجود، تالار همایون تنها فضای نسبتاً مناسبی بود که تا این تاریخ به مدت یک دهه، بار تئاتر کرمان را بر دوش کشیدهاست.
ایجاد فضاهای غیردولتی با همهی نقایصی که داشتند، تئاتر را نیمهحرفه ای کردند. به جز اجرای گاهگاهی تئاترهای سطحی خندهدار که کمکم در تالار دراز نامتناسبی متمرکز شدند که قبلاً تالار ادارۀ آب شهرستان بود و بعداً در اختیار شهرداری قرار گرفت و متعلق به فرهنگسرای کوثر است، تئاتر کرمان چه قبل و چه بعد از انقلاب حرفهای نبود. قبل از انقلاب اجراها به چند شب خلاصه میشد و معمولاً (جز در دورههای اوّل به مقاصد خیریه) بلیط هم نمیفروختند. در سال 58، تئاتر نیمهحرفه ای با اجرای چند هفتهای چهار صندوق در محل تالار امور تربیتی- اتحادیۀ بعدی- آغازگر راهی شد که بعداً گروههایی مثل گروه تئاتر جهاد دانشگاهی هم ازآن راه رفت.
تئاتر کمدی آزاد در کرمان با نمایش «یشکی دوشکی» بهوسیلهی همین گروه اخیر پایهگذاری شد که یک ماهی هم بر صحنه بود. استقبال مردم از نمایشهای سطحی، همراه با موسقی بشکن و بالابنداز و ادای لهجۀ محلی و سایر لودگیهای مرسوم باعث شد که این نوع نمایش در این شهر، گروههای حرفهای خاص خود را تولید کند.
افرادی که در میان پردههای تلویزیونی، جشنها و غذاخوریها نیز همین ادا و اصول را تکرار کرده و میکنند و البته بر اثر تلقی نادرست از موضوع نشاط و شادمانی حمایت هم میشوند و از این نظر حرفهای هستند.
همزمان با اجرای چهار صندوق، نمایش «تشنهی انتقام» نوشتۀ دکتر ساعدی هم در محل خانه فرهنگ اجرا شد که حمایت دولتی داشت.
گروه جهاد دانشگاهی هم کاملاً از بخش دولتی حمایت میشد. همۀ افراد این گروه، کارمند یا مأمور جهاد دانشگاهی بودند. این گروهها در همۀ شهرستانها مأموریت داشتند که در غیاب هنرمندان تئاتر و پس از تعطیلی ناگزیر تئاتر حرفهای کشور، چراغ تئاتر را به صورت برگزاری جشنوارهها روشن کنند.
این افراد حقوق میگرفتند که سالی یک کار به نام دانشجویان اجرا کنند. اما حمایت دانشگاهها بیشتر معنوی و متّکی به فرد بود. اغلب کارهای گروه تئاتر دانشگاه آزاد نیز یا در کرمان اجرا نشد و یا از چند شب اجرا فراتر نرفت. هدف این گروه، ایجاد معیاری برای کار جدی تئاتر در آن سالها و از دست نرفتن حرفه بود. همۀ هزینهها بر عهدۀ افراد گروه بودکه وقت و مال خود را هزینه میکردند تا به نحوی چراغ کار جدی تئاتر را در این شهر روشن نگه دارند. این سنّت بعداً نیز بهوسیلۀ این گروه همچنان تداوم یافت و البته، بسیاری از گروههای غیردولتی نیز همین کار را میکنند. به این ترتیب، سنّت نیمهحرفهای که با اجرای چهار صندوق در سال 58 ایجاد شد، باقی ماند تا با تأسیس تئاترهای غیردولتی در دهۀ اخیر شکل نهایی خود را پیدا کند.
تئاترهای «باغ اساطیر»، «موج نو»، «یادگاران صنعتی» و ... به ترتیب این سنّت را تداوم بخشیدند و بار اجرای تئاتر غیردولتی و نیمهحرفهای را با همۀ ضعفها و نقایص در این دهه بر دوش کشیدند.
در مجموعهی صنعتی جز تالار همایون، پلاتوی کوچکی هم احداث شد که نمایشنامهخوانیها و تئاترهای یکی دو نفره در آن امکان اجرا دارند. این مجموعه، تالار بزرگی هم دارد که در حال مقاومسازی و بازسازی است. در این محل، امکان تمرین گروه منتظر برای اجرای بعدی و فضاهای رختکن و گریم و کارگاه دکور پیشبینی شدهاست و حدود 400 نفر ظرفیت تماشاگر دارد. این تالار قبلاً به عنوان تالار مدرسۀ تیزهوشان معروف بود و من نخستین بار درسال 68، تئاتر دوغی عنابی را به مدت یک هفته در آن اجرا کردم.
هنگامی که زندهیاد همایون پیشنهاد کرد من این تالار را به تئاتر دائمی تبدیل کنم، مشغول تمرین تئاتر «سیبی در دست، سودایی در سر» بودم که با فقر امکانات و کرایۀ صندلی و پروژکتور، چند شبی این تئاتر را در آنجا اجرا کردم.
ایجاد چنین فضاهایی توانست به مدت اجرا بیفزاید. در تالار همایون تا 45 شب اجرا هم داشتهایم و به طور معمول، اجراها از 20 شب تا یک ماه برگزار میشوند. در برنامۀ همواره تئاتر موج نو، چند نمایش به صورت رپرتوار برگزار شد که بیسابقه بود.
به نظر میرسد که تئاتر کرمان بر اثر ایجاد همین امکانات مختصر که با همکاری غیرمادی ادارة کل فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز همراه بوده، توانسته از مرحلهای بیبازگشت بگذرد. هماکنون فضاهای دولتی نیز در دست آمادهسازی است. شهرداری «تالار کوثر» را به تئاترهای کمدی آزاد اختصاص دادهاست. تالار عماد بازسازی شده و آمادۀ تجهیز است.
انجمن نمایش در این کار سهم بسزایی داشتهاست. هنرمندان تئاتر یکپارچهتر از همیشه، به رغم همۀ کمبودها، دشوارییهایی را از سرگذراندهاند و در این مسیر همه، از جمله هیأت مدیرۀ انجمن همراه بودهاند. سه تالار دولتی دیگر نیز، در زمینهای شرکت زغالسنگ بهوسیلۀ ادارۀ فرهنگ و ارشاد، سالها در دست ساخت است و احتمالاً به زودی به بهرهبرداری میرسند. کرمان از نظر امکانات اجرا تا رسیدن به وضعیت آرمانی فاصلۀ زیادی دارد. بر عهدۀ تحصیلکردهها و حرفهایهای تئاتر است که بر کیفیت آثار بیفزایند. باید سره را از ناسره جدا کرد؛ چه تئاترهای کمدی و چه غیرکمدی باید جذابیّت و کیفیت داشته باشند. تئاترهای خندهدار باید دست از لودگی بردارند و سلیقۀ تماشاگر را تنزّل ندهند. همهی گروهها باید جای تمرین و حتیالامکان جای اجرای خاص خود را داشته باشند. تئاترهای کودک باید شکل بگیرند و جای خاص خود را پیدا کنند. همهی اینها باید پشتوانهی علمی داشته باشند. عشق و علاقهی خشک و خالی، نداشتن پشتوانۀ علمی و مطالعاتی و اغراضی مثل پول درآوردن یا شهرت صرف کارساز نیست. شهرداری و ادارههای فرهنگی در همه جای دنیا مسئول تهیهی زیرساختها و سختافزار هستند و چون هنر تئاتر، هنر پر مشقّت و هزینهبری است، باید با سازوکاری خردمندانه به آن کمک کنند. ایجاد فضای اجرا و زمینهسازی برای تبلیغات مناسب و جبران هزینهی هر صندلی در هر اجرا، کاری است که این نهادها باید بیچشمداشت و اعمالنظر انجام دهند و انجمن نمایش یا خانه هنرمندان مسئول زمینهسازی برای این کار است.
*عکسها از آرشیو شخصی دکتر یدالله آقاعباسی است
نظر خود را بنویسید