فردای کرمان – گروه فرهنگ وهنر: منصور علیمرادی نویسندهی اهل جنوب استان کرمان و خالق رمان «اوراد نیمروز» که در سیزدهمین دورهی جایزه ادبی جلال آلاحمد از او به خاطر همین کتاباش تقدیر شد، گفته است: «نزدیک سه سال روی «اوراد نیمروز» وقت گذاشتم؛ و دلم میخواست یک رمان ایرانی بنویسم».
وی با اشاره به فرم و محتوای این اثر میگوید: «نفسم را گرفت، از بس که کار سختی بود».
به گزارش فردای کرمان، به نقل از ایبنا، علیمرادی در توضیح اثرش اظهار کرد: «اوراد نیمروز اثری است که من نزدیک به سه سال روی آن وقت گذاشتم؛ دلم میخواست یک رمان ایرانی بنویسم. در این رمان پنج زبان آمده است؛ از آرگو و آرکائیک تا لحن متنهای بینالنهرینی و این جدا از لحنهای شخصیتهاست که هر کدام لحن خاصی برای خود دارند».
وی ادامه داد: «اوراد نیمروز یک رمان ملی است. در این اثر زبان برای من اهمیت بسیار زیادی داشت؛ چراکه احساس میکنم، زبان نوشتاری ما بسیار فقیر است؛ یعنی زبان نوشتاری ما یک زبان ترجمهای و روزنامهنگاری به خود گرفته است؛ بنابراین غنای زبانی برای من بسیار مهم بود؛ البته غیر از اینکه به لحاظ فرمی و ساختاری و محتوایی و فکری خیلی روی اثر کار کردم».
این نویسنده گفت: «داستان نگارش این اثر به این شکل بود که من در ابتدا آمدم تا یک داستان کوتاه جادهای بنویسم؛ چراکه زمانی نوشتن این اثر را شروع کردم که خیلی در سفر بودم. کمکم وقتی شروع به نوشتن کردم متوجه شدم که ظرفیت این سوژه بیشتر از آن چیزی است که فکر میکردم، از این رو به سراغ نوشتن داستان بلند رفتم».
وی افزود: «پیش خودم گفتم میتوانم در 100 صفحه یک داستان جادهای بلند بنویسم. بعد رفته رفته متوجه شدم که باز ظرفیت این موضوع بیش از اینهاست و این طور کار به سمت نگارش یک رمان پیش رفت. من در ادامه روی چفتوبستهای فرمی و روایی و زبانی کار کردم و این برای من کار خیلی سنگینی بود. واقعیت این است که بین 17 – 18 کتابی که از من در حوزههای مختلفی مثل فرهنگ شفاهی، تاریخ، ادبیات داستانی بزرگسال و نوجوان منتشر شده است، این اثر نفسم را گرفت، از بس که کار سختی بود».
علیمرادی در توضیح سفرهایی که برای نگارش این اثر انجام داده است، گفت: «من پیش از شروع کتاب، سفرهای متعددی به کویر داشتم؛ اما با شروع نگارش، سفرهایم دوباره آغاز شد و برای مثال سفری را از خراسان آغاز کردم و به سمت بیرجند و زابل رفتم و آنجا به بلوچستان و بعد از آن به بم. البته این پایان ماجرا نبود و سفرهای من به کویر ادامه داشت و هر روز سر از منطقهای کویری درمیآوردم».
وی افزود: «من شهر به شهر و ده به ده از کویر مرکزی گذشتم؛ البته همهی این سفرها برای رمان نبود و شاید بیشتر برای اشتیاقی بود که به دیدن این بخش از ایران داشتم. همهی این تجارب و آن علاقهی تاریخی و آن فهم تاریخی که از ایران و رویدادهایی که در آن اتفاق افتاده بود، روی هم جمع شد و در نهایت «اوراد نیمروز» را به وجود آورد».
شایستهی تقدیر جشنواره ادبی جلال آلاحمد با اشاره به داستان رمان گفت: «در «اوراد نیمروز» ما شخصیتی به نام بهمن محسنی داریم که تهرانی است و دکتری تاریخ دارد. او میخواهد رسالهی خود را دربارهی صفاریان بنویسد. بهمن زنی به نام پریسا دارد. او به یکباره همه چیز را ول میکند و به دل کویر میزند، درست مثل کاری که من کردم. بهمن به کویر لوت میرود و آنجا در کویر سرگردان میشود».
وی ادامه داد: «او به دنبال روستایی به نام ملکمحمد میگردد؛ اما از هرکسی که سوال میکند به او میگویند که چنین روستایی وجود ندارد. بهمن بعد از کلی تلاش به این روستا میرسد؛ روستایی که در آن سه خانوار زندگی میکنند و از هزار سال پیش تا به امروز هیچ ارتباطی با جهان ندارند و ارتباطشان کاملا قطع است. ملکمحمد یک وادی اسطورهای است. من این مکان را به عنوان نمایندهی کیفیت فرهنگی حاشیهی جنوب انتخاب کردم؛ چراکه رویدادهایی که در آن روستا اتفاق میافتد تماماً اسطورهای است».
علیمرادی در پایان اظهار کرد: «من سعی کردم هم یک رمان اندیشهورزانه بنویسم و هم یک رمان پرکشش برای همه طیفهای جامعهی کتابخوان. یعنی کاری کنم که اگر یک کتابخوان عام هم کتاب را دست گرفت، نتواند کتاب را زمین بگذارد و اگر یک کتابخوان حرفهای و ادبیاتی هم به سراغ کتاب رفت از اثر و لایههای زیرین آن لذت ببرد». / الف
نظر خود را بنویسید