مهدی نوروز*- از کرمان که مینویسم، از چه مینویسم؟ شاید تا وقتی که در کرمان زندگی نکرده باشی، به هنگام شنیدن نامش تصویر یک شهر تاریخی با خانههای خشتی و محلههای قدیمی در ذهنت به وجود بیاید. برای من نیز چنین بود. البته تا قبل از آنکه در سال 1390 دانشجوی دانشگاه شهید باهنر بشوم. کلمهی شهر برای من که در تهران زندگی میکردم، معنای همهمه داشت، معنای تغییرهای آشفته و پروژههای عجیب و غریب!
کرمانی که در دوران چهار، پنج سالهی دانشجویی (اواخر 94 تا اواسط 95) شناختم، شهری بود که میخواست کرمان باشد اما مدیرانش در حال دوخت و دوز لباسی برایش بودند که خودآگاه یا ناخودآگاه رنگ و روی تهران را داشت. حق هم داشتند، کرمان به قول یکی از رفقا، معدن معادن است! شهری با این چنین منابع غنی و بکر باید ظاهری توسعهیافته نیز داشته باشد. اما مثل همهی نمودهای دیگر توسعه در این دیار، توسعه در دیار کریمان نیز تعریف واحدی نداشت. روزی صحبت از مترو بود، روزی صحبت از تعداد زیادی روگذر و زیر گذر. در این میان هستهی سنتی شهر با آن بازار کهنه و پیر خود، ترسان و نگران روند را نظاره میکرد.
حالا این روزها حجم تغییر در کرمان به حدی بالا رفته است که وقتی بعد از حدود یک سال به این شهر سفر کردم، دیگر برایم آشنا نبود. هرچند زیر همین پوستاندازی، هنوز هم خاطرات جریان داشت.
محو خاطرههای اطراف آزادی
میگفتند کرمان شهری است که پس از غروب آفتاب خیابانهایش خالی از همهمه میشود و ساکت. خیابانهای منتهی به میدان آزادی با راستههای شلوغش گویی فریاد میزد تا یک تنه این ادعا را رد کند. هنوز به یاد دارم که در ابتدای بهمنیار چه جمعیتی عبور میکرد. مغازههای لباس فروشی پر از مشتری بودند و انبوهی از جمعیت از روی پل عابر نه چندان عریض اما طویل دور تا دور میدان میگذشت؛ چه خاطرهها که روی آن پل گذشت و رفت. وقتی که طرح زیر گذر اجرا شد این بار میدیدم که بسیاری از مغازهها بسته و کرکرههایشان پایین است. نه اینکه زود تعطیل کرده باشند که کلا متروکه شده بودند. زیر گذر نیز پشت درهای بسته در حال خاک خوردن بود! پروژهای که حداقل یکی دو سال قبل باید افتتاح میشده اما آنقدر طول پیدا کرده که حتی تایمر زمان افتتاحش را نیز خاموش کردند و بردند. حالا دیگر نه خبری از ترافیک اول بهمنیار است و نه خبری از پیادهروهای شلوغ آن و نه آن پل خاطرهانگیز دور تا دور میدان.
کرمان، غافل از فرصت بازار پایتخت
یکی از معدنهای دیار معادن، مس است. پس طبیعی است وقتی در بازار قدم میزنی در کنار زیره و قاووت و پته، صنایعدستی ساخته شده از مس نیز ببینی. به سنت عصرهای دوران دانشجویی به بازارگردی پرداختم. اکثر قریب به اتفاق مس فروشیها خالی از مشتری بود یا اگر مشتریای میآمد دست خالی بر میگشت؛ دست خالی و با چشمانی گرد شده! قیمتها سرسامآور بالا رفته است. یک لیوان کوچک مسی تا لحظه نوشتن این خطوط 20 تا 25 هزار تومان قیمت دارد. دیگر از این مجمل حدیثی مفصل بخوان برای قابلمه و ظروف تزئینی مسی. فروشندهای می گفت: از وقتی مس به کیلویی 80 تومان رسید قیمتها هم بالا رفت. میبینی که! مشتری هم کم شده است و بازار کساد.
وقتی به تهران بازگشتم، سری به بازار تجریش زدم؛ آنجا هم ظروف مسی زیادی میفروشند. جالب است بدانید، اکثر ظروف از زنجان میآمد و ظروف ساخته شده با مس کرمان در بازار نبود! یک لیوان مسی ماشینی با ظروف زنجان را در همهی مغازههای بازار به قیمت 30-35 هزار تومان میفروختند. نه تنها ظروف مسی که حتی قاووت کرمان را هم نمیتوانی در بازارهای تهران بیابی. در کنار انواع مغازههای ترمهفروشی که نماینده بخشی از صنایعدستی استان همسایه یعنی یزد هستند، پته فروشیای در تهران یافت نمی شود. این یعنی بازار کرمان از فرصت حضور در پایتخت غافل شده است.
خیابانکشی از میان محلههای قدیمی!
در تهران و تمام شهرها، محلههای قدیمی خطوط قرمز حساب میشوند، حداقل سعی می کنند به بخش های مرکزی این محلات کمی رحم کنند! مثلا در تهران کسی از میان محلهی تاریخی امامزاده یحیی خیابان نمیکشد، اما این مورد را من در کرمان دیدیم. درست در حد فاصل میدان ارگ تا چهارراه کاظمی. خانهها و کوچههایی تخریب شده تا یک خیابان، کاظمی را به بازار متصل کند ]گلبازخان[. یا همان پروژهی گود خشت مالها که زیر گوش بازار ساخته میشود مرا متعجب کرد.
گفتنیها کم نیست!
کرمانی که من بعد از یک سال دیدم با کرمان دوران دانشگاهم زمین تا آسمان فرق داشت؛ همانند تهران که هربار در دوران دانشجویی به آن سفر میکردم نسبت به دفعهی قبل ناشناستر میشد. وقتی دانشجوی شهری غیر از زادگاه خودت باشی، آن شهر خانهی دوم تو میشود و دغدغهاش را پیدا میکنی. در تمام مدت سفر به کرمان و قدم زدن در خیابانهایش این سوال را زمزمه میکردم؛ اصالت شهرم تا کجا قربانی توسعهی کمی آن خواهد شد؟امید که تا قبل از دیر شدن و ایجاد شهری شلوغ همچون تهران به خود بیاییم.
*روزنامهنگار
نظر خود را بنویسید