فردای کرمان – محمد لطیفکار: دانشگاه باهنر کرمان بیشک یکی از مراکز مهم علمی استان کرمان محسوب میشود که نام و یاد بنیانگذار آن، مرحوم افضلیپور تا ابد در خاطر کرمانیها ماندگار است.
بناهای بینظیر این مجموعه، طراحی زیبا، استفاده از آخرین علوم سازه و معماری و پیشبینی توسعهی دانشگاه در سالهای بعد از مواردی است که علاوه بر حساسیت و دید بلند مرحوم افضلیپور تسلط و مسئولیتپذیری معماران و مهندسان ساخت بنا را به رخ میکشد.
مرحوم مهندس محسن میرحیدر، مدیرعامل اسبق مشاور پیرراز که به اتفاق مهندس شریعتزاده در طراحی و معماری این بناهای ماندگار نقش مهمی داشت، شهریورماه امسال دارفانی را وداع گفت. روحش شاد و یادش گرامی باد. در آستانهی چهلمین روز درگذشت او برای آشنایی بیشتر با چگونگی طراحی و ساخت دانشگاه و روند طراحی آن توسط گروه پیرراز با مهندس فرهوشی گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
مهندس بهمن فرهوشی در زمان اجرای طرح، از گروه معماران شرکت مهندسین مشاور پیرراز و همکار مهندس میرحیدر در ساخت دانشگاه باهنر بوده است. او متولد 1317 کرمان و فارغالتحصیل رشتهی معماری از دانشگاه تهران است که آشنایی و دوستیاش با مهندس میرحیدر نیز به دوران دانشگاهی او یعنی سالهای 37 به بعد برمیگردد. او سپس از اوایل دههی پنجاه به کرمان میآید و در اینجا مقیم میشود.
فرهوشی از سال 51 – 52 رسما با شرکت بنیان همکاری خود را آغاز میکند و این همکاریها تا سالهای 96 – 97 که شرکت به شرکای جدید و جوان واگذار میشود، ادامه مییابد.
جناب مهندس، لطفا ابتدا اشارهای بفرمایید که شما از چه زمانی در جریان احداث دانشگاه کرمان قرار گرفتید؟
من از سال 1349 در جریان قرار گرفتم بدین ترتیب که آن زمان آقای افضلیپور و خانمشان در فکر یک نمادی برای دانشگاه کرمان بودند که نشان میدهد در آن زمان داشتند بررسیها را انجام میدادند و من از طریق یکی از دانشجویان رشتهی معماری دانشگاه تهران که روی طرحی کار میکرد، در جریان قرار گرفتم. تا اینکه سال 50 یا 51 از تهران به کرمان آمدم و در کرمان مقیم شدم.
یک مدت زمانی گذشت تا اینکه با آقای مهندس میرحیدر برخورد کردم. ایشان در رابطه با پروژهی دانشگاه به کرمان آمده بود و چون ما همدوره بودیم، البته ایشان یکی دو دوره از من جلوتر بود ولی با هم آشنا بودیم، در فرودگاه من با ایشان برخورد کردم و حین احوالپرسی گفتند که چنین پروژهای داریم و میخواهیم آن را شروع کنیم.
پس شما از این تاریخ به بعد ارتباطتان با موضوع مستقیم شد.
بله. از این تاریخ، زمانی که مقدمات کار فراهم شد و پیمانکار، زمین و سایر موارد مشخص شد، ایشان به یک همکار در کرمان نیاز داشتند که به من پیشنهاد کرد و من با کمال میل پذیرفتم. زیرا پروژهی خوبی بود، دانشگاه کلا پروژهی خوبی است. من با ایشان همکاری را شروع کردم منتها تا زمانی که بهطور کامل فعال شود، چند سال گذشت تا قسمتهای مختلف پروژه کلنگ خورد و شروع شد.
آقای مهندس، ارتباط شما به چه شکل تعریف شده بود، آیا شما بهعنوان نمایندهی شرکت پیرراز در کرمان بودید؟
در واقع این پروژه که شروع شد احتیاج داشتند یک همکار در کرمان داشته باشند که پروژه را نظارت کند و جلو ببرد و من آن زمان پذیرفتم و تنها بودم. بعدا یکسری همکار جدید را هم دعوت به کار کردیم و بهمرور تعداد ما بیشتر شد.
در مورد ساختمانهای دانشگاه، طراحی، و کیفیت آنها و ویژگیهایی که این بناها دارند، میخواهیم بیشتر بدانیم تا ارزشهای واقعی آنها بیشتر شناخته شود
آقای افضلیپور خیلی وسواس داشت که این پروژهای را که میخواهد شروع کند چه کارهایی بکند که بهتر باشد که در نهایت به این نتیجه رسیدند یک دانشگاه بسازند که همهی رشتههایی که مد نظرشان بوده ازجمله مثلا دانشکدهی پزشکی را در بر بگیرد. در مورد انتخاب مشاور با آدمها و موسسات مختلف مذاکره کرده بود تا اینکه به این نتیجه میرسد که با مرکز مشاورهای که آقای مهندس میرحیدر و آقای مهندس شریفزاده بودند و آن زمان هم به نام «بنیان» نامیده میشد، کار کنند که این مرحله آمد تا سالهای بعد که بعدا بنیان منحل شد و در سال 62 تبدیل به «پیرراز» شد، با این نام و با شرکای جدید. شرکای قدیمی که آقای مهندس یوسف شریعتزاده و آقای مهندس میرحیدر بودند، و بنده و خانم مهندس دیبا هم جزو شرکای جدید انتخاب شدیم. بنابراین هم شریک بودیم و هم اینکه پروژه را در کرمان پیگیری میکردیم. علاوه بر پروژهی دانشگاه شهید باهنر، باز هم پروژههای دیگری در جوار این پروژه داشتیم از جمله دانشگاه جیرفت یا دانشگاه رفسنجان که اینها هم شروع شد که شروع کار آنها با پیرراز بود، بهخصوص دانشگاه جیرفت که بسیاری از مراحلش با پیرراز بود. در نتیجه همینطور توسعه پیدا کرد و ادامه داشت تا اینکه چند سال پیش شرکا که سنی از آنها گذشته بود به نتیجه رسیدند که شرکت را واگذار کنند، گروهی پیدا شدند که همان پیرراز را قبول داشتند و آمدند جایگزین شرکای قبلی شدند و الان پیررازی که هست با فعالیت این گروه جدید جلو میرود. آنها اسم را پذیرفتند؛ چون سابقهی خوبی بود و میخواستند تحت همین نام فعالیت کنند.
در مورد ساختمانهای دانشگاه اگر امکان دارد بیشتر توضیح دهید.
وقتی که ساختمانها شروع شد، تعدادی دانشگاه در کشورهای دیگر هم مورد بازدید قرار گرفت، ولی طرحی که برای دانشگاه شهید باهنر ریخته شد در واقع از نظر زمینهی فکری، زمینهی شهرهای کویری ایران را دربرداشت. یعنی بسیاری از شهرهای کویری ما به مناسبت شرایطشان، طوفانهای ماسهای و گرمای تابستانی را دارند و کمبود آب هم که مطرح بود. بنابراین در این شهرها ساختمانها با حیاطهایی که دارند، با هم در ارتباط هستند و توانستند یک فضای سبزی در داخل این مجموعهها ایجاد کنند که بتوانند آن خشکی کویر را تبدیل به یک هوای باطراوت در داخل بکنند. چون مثل برخی از جاها که بارندگی خوب دارند، اطراف آن جنگل وجود دارد و سبز است، این چیزها را نداشتیم. شهرهای کویری ما مجبور بودند با این شرایط سخت زندگی را اداره کنند. ایدهی دانشگاه از آن شهرها گرفته شده و وقتی که مجموعهی دانشگاه را نگاه میکنید میبینید که یک مجموعهی کنار هم است که به یک مجموعهی دیگر در کنارش متصل میشود و باز به یک مجموعهی دیگر و همینطور حیاطها. ارتباط ساختمانها نیز طوری پیشبینی شده که در شرایط آبوهوای گرم یا زمستان سرد و یا فرض کنید در زمان گردوخاک، از داخل ساختمان، همهی ساختمانها به هم راه دارند و ضمنا با پیشآمدگیهایی که دارد، ایجاد سایه کرده که ملاحظه میکنید چقدر دانشجوها زیر این فضاهای سرپوشیدهی بیرونی مینشینند و درس میخوانند یا مطالعه میکنند و در واقع وقتی که مجموعه را نگاه میکنید میبینید که کاملا با شرایط محیطی خودمان وفق داده شده است.
یعنی از جایی الگو گرفته نشده است؟
خیر. دقیقا همه چیز آن ایرانی است.
با توجه به اینکه کرمان منطقهای است که همیشه در مورد زلزلهخیز بودن آن هم نگرانی وجود دارد، گفته میشود این بنا از نظر استحکام هم مقاومت فوقالعادهای دارد، همینطور است؟
در مورد مباحثات فنی دانشگاه، آن گروهی که همکاری میکرد با پیرراز، یا بنیان قبلی، شرکت سانو بود که آقای دکتر نوشین، خواهرزادهی آقای افضلیپور هم در آن شرکت بود و بعد از آنجا به انگلیس منتقل شدند و کارشان را در آنجا انجام دادند، در نتیجه با وجود ایشان این شرکت که از افراد باسابقه و باسوادی تشکیل شده بود کار سازه را بررسی کردند، به ویژه اینکه آن زمان هم کرمان اینطور منطقهی درجه یک قلمداد نمیشد، منطقهی دو قلمداد میشد و بعدها بر اثر زلزلههایی که رخ داد منطقهی یک شد. بنابراین در آن شرایط و با اطلاعات آن زمان این بناها بررسی، و سازهی آنها انتخاب شد به طوری که با آییننامههای آن زمان طراحی شدند. بعدها با توجه به آییننامههای جدید، و به موازات ساختمانها که جلو میرفت هر ساختمانی مطابق آییننامهی زمان خودش، سازهاش برنامهریزی میشد. بنابراین سازه بر اساس آییننامههای زمان خودش طراحی شد، منتها از آییننامههای کشورهای دیگر هم حداکثر استفاده شده است. ولی بعدها آییننامههایی که خود ایران تهیه و تنظیم کرد، حاکم شد و در بسیاری از قسمتها رعایت شده است.
آقای مهندس، در مورد کیفیت مصالح هم ظاهرا آقای مهندس افضلیپور خیلی وسواس داشتند و احتمالا این وسواس را پیرراز هم داشته، بهخصوص نمای دانشگاه که خیلی خاص است. لطفا در این مورد هم نظر خودتان را بیان بفرمایید.
آن زمان اسکلت فلزی برای ساختمان دانشگاه انتخاب شد، منتها اسکلت فلزی باید در برابر حرارت بهویژه آفتابی که کرمان دارد، محافظت بشود به ویژه با توجه به حرارتی که در تابستان در اثر تابش خورشید بهوجود میآید. بنابراین تصمیم بر این شد حالا که سازه فلزی است روی آن را با آجر بپوشانیم. آن زمان هم آجر یکی از مصالح سنتی بود که در بسیاری از ساختمانهای کرمان و منطقه، ازجمله یزد به کار رفته بود و نماهای آجری زیبایی از گذشته به یادگار مانده و در حال حاضر نیز در کرمان ساختمانهای قدیمی زیبایی داریم که با آجر بنا شده و سالها عمر کرده و ضمنا آجر رنگ آرامی است و نور خورشید را انعکاس نمیدهد که چشم را اذیت کند. بنابرایم آجر انتخاب شد که هم سازه را میپوشاند و هم ساختمان را از فضای خارجش جدا میکرد.
در مورد فضای سبز دانشگاه و پنجرههای ساختمانها اگر نکتهی قابل طرحی مدنظرتان است، لطفا توضیح دهید.
بسیاری از مطالبی که میگویم در بررسیهای اولیه که طرح جامع آن در چهار جلد تهیه شد، هم وجود دارد. بسیاری از دوستان دانشگاهی میگفتند پنجرههای ساختمان بزرگتر باشد؛ اما آن زمان، بحث صرفهجویی در انرژی مطرح بود و هرچه پنجرهها بزرگتر بود، تبادل حرارت با محیط بیرون بیشتر میشد و در تابستان و زمستان در گرم کردن یا خنک کردن ساختمان اثرگذار بود، بنابراین پنجرهها را طوری طراحی کردند که این تبادل را به حداقل برسانند. در آن زمان هم امکانات پنجرههای دوجداره اصلا ممکن نبود. الان از نظر فنی پنجرههای جدید خیلی کمک میکند، اما آن زمان بر این اساس بود و توانستند که خیلی در مصرف انرژی صرفهجویی کنند.
حیاطهایی که ایجاد شد نیز بر اساس حیاطهای داخلی بود که شما میبینید که یک فضای سبز پیادهرویی است با صندلی، که روی آنها مینشینند یا در سایه مینشینند. زیرا فضای سبز برای دانشگاه خیلی مطرح بود. وقتی این دانشگاه شروع شد، عکسهای آن البته هست، من یادم هست تمام زمیناش بیابان ماسهای بود که تازه هم درختکاری و تاغکاری را شروع کرده بودند تا مقداری از حرکت شن و ماسه را جلوگیری کنند. ما فضای سبزی به آن شکل در اطراف دانشگاه نداشتیم و همهجا بیابان بود، با کاری که انجام شد و حیاطهایی که بهوجود آمد، توانستیم این فضاهای سبزرا بهوجود بیاوریم که هم میشود آنها را حفظ کرد و هم قابل اداره کردن است. یادم است ابتدا مرحوم افضلیپور 100 هکتار زمین برای دانشگاه گرفتند و در ابتدای کار با برنامهریزی و همفکری با مشاور، گفتند که اطراف زمین را چندین ردیف درخت بزنیم تا لااقل سبز باشد و محدوده هم مشخص باشد که خود آقای افضلیپور در درخت کاشتنها شرکت کرده بود و درخت فراهم کرد. آبی هم که نبود، اما اولین چاهی را که ایشان حفر کرد به آب خوبی رسید و توانستند یک چنین فضای سبزی ایجاد کنند و این 100 هکتار را با درخت مشخص کردند. البته بعد ایشان با آیندهنگری که داشت 400 هکتار دیگر هم از زمینهای دولتی توانست در اختیار دانشگاه بگذارد و الان دانشگاه بسیار وسعت گرفته و توسعه پیدا کرده است. دانشگاه علومپزشکی از دل این دانشگاه بهوجود آمد و این زمینها برای دانشگاه علومپزشکی هم اختصاص داده شد و الان که نگاه میکنیم میبینیم که ایشان چه پیشبینی خوبی کرد.
آقای مهندس، مشاور پیرراز و بهطور مشخص زندهیاد میرحیدر برای آیندهی دانشگاه، پیشنهادات ویژه یا خاصی هم داشتند؟
برای آیندهی دانشگاه مهمترین چیزی که در طرح پیشبینی شد، قابل توسعه بودن دانشگاه بود، زیرا به محض اینکه این مساله فراموش میشد آیندهی دانشگاه با مشکل برخورد میکرد. در طرحهای اولیه مشخص میشود که آقای افضلیپور پنج تا هفت بلوک را سرمایهگذاری کردند ولی روی سایت، توسعهی سالهای آینده را تقریبا به طور کامل میبینید. دانشگاه از سال 51 که شروع شد و تا سالهای بعد در تمام مراحل، هر جایی که میخواست توسعه پیدا کند، هیچ مشکلی نداشت. فرض کنید دانشگاه علوم توسعهی خودش را داشت، ادبیات توسعهی خودش را داشت، و پزشکی نیز به همین شکل؛ و این یک موهبتی برای دانشگاه بود که به راحتی توسعه پیدا کند. ما سازمان برنامه که میرفتیم به راحتی اعتبار برای دانشگاه میدادند، زیرا همه چیز آن مشخص شده بود. آنها حدودا توسعه را بررسی کرده بودند، اما بعد زمانی که یک واحد در دستور کار قرار میگرفت، بهطور دقیق مشخص میشد و زمانی که آن را به سازمان برنامه ارائه میدادند، اشکال چندانی نمیگرفتند. بسیاری از دانشگاهها که چنین پیشبینی نداشتند، با مشکل روبهرو میشدند. بنابراین با توجه به طرح جامعی که برای دانشگاه تهیه شد ما در این سالها که گذشت از این نظر مشکلی نداشتیم.
آیا دربارهی دانشگاه باهنر و ساختمانهای آن هیچ اظهارنظر یا بررسی خاصی صورت گرفته است؟ یا اگر جنابعالی بخواهید یک ارزیابی دربارهی آنها داشته باشید چه قضاوتی دربارهی این بناها دارید؟
از ابتدای کار، این مطرح بود که عمر این ساختمانها باید زیاد باشد. آن زمان بحث این بود که این ساختمانها 200 تا 300 سال سرپا باشد که دانشگاه با توجه به تغییرات روز بتواند کار خودش را انجام دهد، به همین جهت هم بود که در طراحیها طوری پیشبینی شده بود که ارتباطات عمودی و افقی در طبقات فراهم باشد تا مثلا اگر یک آزمایشگاه جدید میخواهند ایجاد کنند به راحتی بتوانند خدمات لازم از نظر برق، آب، فاضلاب و امثال آن را از این ارتباطات افقی و عمودی فراهم کنند. و همچنین سازه را به شکلی طراحی کرده بودند که بهصورت مدولار طراحی شده بود و روی این مدولها تیغها قابل جابهجا کردن بود. مثلا اگر میخواستند یک آزمایشگاه را بزرگتر یا کوچکتر کنند این امکانات، هم از نظر دیوارگذاری و هم از نظر تاسیسات پیشبینی شده بود. با این دید واقعا سازهی ساختمان طوری کنترل میشد که چیزی از قلم نیفتد و با توجه به نیت خیری که آقای افضلیپور داشت تمام قسمتهایی که در آینده و افرادی که در آینده در این کار شرکت میکردند همه تحت تاثیر قرار میگرفتند و هرچه که میگذشت اهمیت آن بیشتر میشد و در نتیجه آن حس مسئولیت در افرادی که همکاری میکردند بالا میرفت. مثلا دستگاه نظارتش در این سالها رشد کرد و ما بسیاری همکاران داشتیم که با ما همکاری میکردند؛ بعد خودشان تجربهی خوبی آموختند و توانستند خودکفا شوند و کارهای جدیدی را شروع کنند. در واقع این پروژه مثل یک دانشگاه بود که این آموزش را به همکاران جوان ما میداد که بیایند و در این پروژهها شرکت کنند. بنابراین این پیشبینیها طوری از ابتدا مد نظر بود که الان میبینیم دانشگاه مشکل توسعه ندارد، و هرجا که بخواهد و هر رشتهای که نیازش باشد میتواند ایجاد کند.
با توجه به چهلمین روز درگذشت آقای میرحیدر لطفا یک ارزیابی از کار مهندسین متخصص پیرراز و شخص آقای میرحیدر داشته باشید؟
دوستان ما و شرکای اولیهی شرکت، آقای مهندس شریعتزاده و آقای مهندس میرحیدر، البته یادی هم از آقای مهندس منقح بکنم که در بنیان هم ایشان شریک و مدیرعامل بودند، این دوستان طوری به انجام پروژههایشان متعهد بودند که مهندس شریعتزاده، که سن ایشان از ما بیشتر بود، در روز 10 تا 12 ساعت کار میکرند یا مهندس میرحیدر، ساعتها وقتش را میگذاشت برای دانشگاه و پروژههای دیگر، البته روی دانشگاه حساسیت ویژهای داشت. بسیار پیگیر کارها بودند و میتوانم بگویم یکی از تاثیرگذارترین افرادی که آقای افضلیپور در کنارش داشت، آقای مهندس میرحیدر بود. آنچنان تعهدی نسبت به این پروژه داشت که واقعا مثالزدنی بود. و همچنین این روش تاثیر زیادی روی دوستان دیگر میگذاشت وقتی همه میدیدند که مدیر شرکت اینطور پیگیر کارها است. همکاران دیگری در شرکت داشتیم مثلا در کار تاسیسات آقای مهندس منصف بود که واقعا یکی از مهندسین برجستهی تاسیسات کشور بود، یا همکارانی که در کرمان داشتیم مثل خانم مهندس دیبا، که من فکر میکنم 8 ساعت کاری که ایشان انجام میداد مساوی با 16 ساعت کار من بود. مهندس میرحیدر روی همه اثر گذاشته بود. الان که به آن فکر میکنم میبینم که چقدر این دوستان زحمت کشیدند.
نظر خود را بنویسید