فردای کرمان – پروین میرزاحسینی: پیک پنجم کرونا در کرمان فروکش کرده و چند هفتهایست که آمار بستری و مرگومیر نسبت به چند ماه قبل پایین آمده است. شلوغی بیمارستانها، درمانگاهها و مطب پزشکان هم کمتر شده است اما مردم کرمان روزها سختی را پشت سر گذاشتند و خانوادههای زیادی داغدار شدند.
علی حاجمحمدرضایی، پرستار بیمارستان حضرت فاطمه(س) کرمان که حدود یک سال است به کار مشغول شده و در اوج پیک کرونا با بیماران زیادی مواجه بوده، میگوید در بخش سرپایی بیمارستان گاه به تنهایی پاسخگوی ۴۰ بیمار بوده و به دلیل حجم بالای بیماران و کمبود نیروی پرستاری، مجبور به کمک گرفتن از سایر استانها شدهاند.
حاجمحمدرضایی که اهل رفسنجان است و در حال حاضر دوران سربازیاش را در بیمارستان میگذراند، روزهای تلخ و شیرین زیادی را طی این مدت سپری کرده و با بیماران مختلفی مواجه بوده، او از کسانی میگوید که ظرف سه روز درگیری ریهی آنها از ۲۵ درصد، نزدیک به ۱۰۰ درصد رسیده و جان خود را از دست دادهاند و از بیمارانی که پس از بهبودی، لبخند دوبارهشان به زندگی روحیهاش را برای ادامهی کار مضاعف میکرده است.
حاجمحمدرضایی از مردم میخواهد همچنان کرونا را دست کم نگیرند و گمان نکنند با تزریق واکسن، از ابتلا به بیماری مصون خواهند بود. گفتوگوی ما با این پرستار جوان را در ادامه بخوانید.
آقای حاجمحمدرضایی چرا رشتۀ پرستاری را انتخاب کردید؟
از کودکی علاقهی زیادی به این رشته و محیط بیمارستان داشتم و دوست داشتم به دیگران کمک کنم. زمان انتخاب رشتهی کنکور هم تصمیم گرفتم ابتدا رشتهی پزشکی را انتخاب کنم و بعد اگر موفق نشدم، پرستاری بخوانم.
آن زمان آیا فکر میکردید که با چنین شرایط سختی بعد از فارغالتحصیلی مواجه شوید؟
نه واقعا فکر نمیکردم چنین وضعیت و شرایطی پیش بیاید. اوایل که کرونا آمده بود خیلیها ترسیده بودند و تعدادی از پرستاران استعفا دادند و یا کارشان را رها کردند. من هم مثل بسیاری از همکارانم از بیماری کرونا ترسیده بودم. خاطرم هست وقتی از پزشکان عفونی دربارهی بیماری سوال میکردیم میگفتند محال است کرونا به ایران برسد. اما رسید. آن زمان من کاردانشجویی و در بیمارستان شهید صدوقی یزد مشغول بودم، با اولین موردی از کرونا که در بیمارستان تشخیص داده شد، واقعا وحشت کردیم، اما به مرور زمان، برایمان عادی شد و فهمیدیم باید کمک کنیم و عرصه را ترک نکنیم.
شما بعد از آمدن کرونا و ایجاد شرایط سخت در بیمارستان، هیچوقت به ترک کردن کارتان فکر کردید؟
نه. هیچوقت به این موضوع فکر نکردم. حتی خاطرم هست زمانی که فارغالتحصیل شدم و مشغول به کار نبودم، چند جا داوطلبانه پیشنهاد کار دادند و رفتم برای آنها کار کردم. نترسیدم و با گروههای جهادی همکاری داشتم.
چه مدت در بخش کرونا مشغول فعالیت بودید؟
من از زمانی که آمدم 5 ماه در بخش کرونا مشغول بودم و بعد بیمارستان در کنار بخش بستری بیماران، بخش سرپایی را برای بیماران مبتلا به کرونا که حال آنها خیلی وخیم نیست، راهاندازی کرد که در کنار فعالیت در بخش اصلی، مسئول بخش سرپایی هم شدم.
در بخش سرپایی چه خدماتی ارائه میشود؟
در این بخش به بیمارانی که باید به صورت بستری موقت، داروی رمدسیور دریافت میکردند، خدمات ارائه میشد. اوایل این بخش خیلی شلوغ بود و روزانه حدود 70 بیمار مراجعه میکردند.
پس شما در واقع اوج کارتان در پیک پنجم بود؟
بله. دقیقا. پیک پنجم متاسفانه هم در استان و هم کشور بسیار سنگین بود و نسبت به پیکهای قبلی، هم تعداد فوتیها در استان زیاد بود و هم تعداد بستریها. اما خدا را شکر کمبود دارو در بیمارستانها نداشتیم و این باعث میشد هزینههای درمان بیماران کاهش یابد. البته به لطف مسئولین بیمارستان حضرت فاطمه(س) در این بیمارستان وضعیت بهتر از سایر بیمارستانها بود.
پرستاران در پیک پنجم روزهای سختی را سپری کردند. درست است؟
بله. بزرگترین مشکلی که پرستاران بخش کرونا دارند این است که وقتی میخواهند کنار خانوادهشان بروند خیلی استرس دارند و بسیاری ترجیح میدهند به دیدن خانوادهشان نروند. شخصا سه ماه به دیدن خانوادهام نرفتم، چون وقتی میدیدم همکارانم با دیدار از خانوادههایشان بیماری را به اعضای خانواده انتقال دادهاند و ناخواسته باعث مریضی پدر، مادر، همسر و فرزندانشان شدهاند، ترجیح میدادم خانوادهام را نبینم که خدایی ناکرده آنها را درگیر نکنم. بسیاری از همکارانم هم از رفتن به نزد خانوادهشان خودداری میکردند و این مساله خیلی بر روحیهی ما تاثیر میگذاشت.
وضعیت روحی بیمارانی که در بیمارستان بستری میشدند چگونه بود؟
بیماران در روزهای نخست، خیلی استرس داشتند و فکر میکردند دیگر نمیتوان کاری برای آنها انجام داد مخصوصا وقتی که آمار مرگومیر را اخبار اعلام میکرد روحیهی خود را از دست میدادند ولی به مرور که دارو میگرفتند و بهتر میشدند خیلی از نظر روحی شرایطشان بهتر میشد، مخصوصا اگر همراهی داشتند وضعیت روحی بیماران بهتر بود. ما هم با آنها صحبت میکردیم و میگفتیم تعداد زیادی از بیماران سلامتی کامل خود را بهدست آوردند و از بیمارستان مرخص شدند تا به آنها از نظر روحی کمک کنیم.
بیشترین درخواستی که بیماران از شما داشتند چه بود؟
بیماران بیشتر درخواست حمایت روحی و در کنار آن دارودرمانی و اکسیژنتراپی داشتند، آن زمان به دلیل تعداد زیاد بیماران کرونایی مشکل اکسیژن شایع بود و گهگاهی اکسیژن کم میآوردیم و بیماران از نظر اکسیژنتراپی خیلی اذیت میشدند. تعدادی از بیماران هم به دلیل اینکه نگران سایر افراد خانوادهشان بودند، درخواست داشتند که همراهی نداشته باشند و این در حالی بود که اصلا نمیتوانستند راه بروند و دچار افت اکسیژن میشدند و یکی از اعضای خانواده مجبور بود فداکاری کند و کنار آنها بماند تا حداقل یک لیوان آب دستشان بدهند.
در هر شیفت کاری در زمان پیک کرونا، میبایست به چند بیمار رسیدگی کنید؟
در بخش سرپایی، اوایل نیرو خیلی کم بود و خاطرم هست که یک روز به تنهایی میبایست پاسخگوی ۳۰ تا ۴۰ بیمار باشم و میبایست مرتب درخواست نیرو بدهیم و از بخشها نیرو میگرفتیم تا بتوانیم به بیماران رسیدگی کنیم. وضعیت به گونهای بود که بیمارستان از چند استان نیرو بهصورت مامور جذب کرد تا برای ارائهی خدمات در بخش کرونا و سرپایی، کمک کنند. زیرا وضعیت کرونایی کرمان خیلی وخیم بود و مجبور بودیم از شهرهای دیگر نیرو بگیریم که خدا را شکر آمدند و خیلی به ما کمک کردند.
ارزشمندترین تجربهای که در این دوران کسب کردید چه بوده؟
ارزشمندترین تجربه این بود که درد مریض درد خودت است. تا وقتی که میبینی اوضاع مریض به دلیل کمبود اکسیژن بدن رو به وخامت است، درد را خودت حس میکردی و زمانی که حال بیمار خوب میشد، تشکر و قدردانی آنها از یکسو و حس دوبارهی زندگی در وجود آنها از سوی دیگر، سبب میشد حس خیلی خوبی داشته باشم. گاهی بیمارانی که در بیمارستان بستری میشدند به دلیل شرایطشان هیچ امیدی به زندگی نداشتند اما وقتی که بعد از ۱۰ روز به سلامتی مرخص میشدند و شادی و نشاط را در چهرهی بیمار و خانوادهاش میدیدم، برایم حس خوشایندی بود.
در این مدت شاهد فوت بیماری هم بودید که در خاطرتان ماندگار شده باشد؟
بله. یک آقایی بود که روز اولی که به بخش سرپایی مراجعه کرد، حال نسبتا مساعدی داشت، میگفت، میخندید، با دخترش شوخی میکرد، روز دوم و سوم حالش بدتر شد و متاسفانه روز چهارم در آیسییو فوت کرد. این موضوع خیلی برای ما دردناک بود. هیچکس باور نمیکرد که طی سه روز درگیری ریهی بیمار از ۲۵ درصد نزدیک به 100 درصد برسد. خیلی عجیب بود و کسی باور نمیکرد این اتفاق افتاده است. این موارد خیلی روی روحیهی پرستاران تاثیر میگذاشت. از این اتفاق حدود 4 ماه میگذرد و طی این مدت شاید بیش از هزار بیمار را درمان کردیم، تنها کسی که به یادم مانده، ایشان است و فکر نمیکنم هیچوقت فراموششان کنم.
بهترین خاطرهای که در ذهنتان مانده چیست؟
بهترین خاطرهی من مربوط به فرزند شهیدی است که به دلیل بیماری به بیمارستان مراجعه کرده بود و بسیار بدحال بود. هیچکس هم فکر نمیکرد ریهاش دوباره بهبود پیدا کند اما خدا را شکر سلامتیاش را به دست آورد و یک هفته بعد از ترخیص که به بیمارستان مراجعه کرده بود و او را دیدم خیلی خوشحال شدم که سرپا است، زیرا در زمان بیماری به دلیل پایین بودن سطح اکسیژن و ضعف شدید نمیتوانست راه برود و با ویلچر او را میبردند و میآوردند و زمانی که او را سالم دیدم، خیلی برایم لذتبخش بود.
در حال حاضر که پیک فروکش کرده و مجددا مهمانیها و مسافرتها شروع شده، چه توصیهای به مردم دارید؟
به مردم توصیه میکنم کرونا را دست کم نگیرند. کرونا ممکن است با علائم سرماخوردگی بروز کند و فرد هم گمان کند سرما خورده است اما بعد از گذشت 10 روز درگیری ریه خودش را نشان میدهد و زمانی که بیمارستان مراجعه میکنند با انجام سیتیاسکن متوجه میشوند ریه 40 درصد درگیر شده و آن زمان متوجه میشوند که بیماری را دست کم گرفتند. تزریق واکسن هم نباید سبب شود افراد خیالشان آسوده شود زیرا در حال حاضر مراجعینی داریم که هر دو دُز واکسن را هم تزریق کردهاند اما 60 درصد درگیری ریه دارند و خودشان هم باور نمیکنند. افراد باید حتی اگر واکسن زدند باز هم دستورالعملهای بهداشتی را رعایت کنند و اگر کوچکترین علائمی داشتند به پزشک مراجعه کنند. /پ
نظر خود را بنویسید