فردای کرمان ـ سیدمحمدعلی گلابزاده: این روزها گویی قلم را از جوهر غم پر کردهاند، زیرا جز بر محور اندوه و ماتم نمیگردد و هنوز مرکب غمنامهای خشک نشده، به سوگ دیگری مینشینیم و «هر دم از نو غمی آید به مبارکبادم».
در هفتهای که گذشت، مرگ یک کارآفرین پر تلاش و نیکوکار، بهدنبال آن یک استاد نمونهی کشوری و معلم فرزانه و خدوم، و اینک درگذشت پزشکی خدمتگزار. گویی هفتهای که گذشت محک روزگار و رزمایش مردم کرمان بود تا ثابت کنند که پاسدار ارزشهای نیاکان بوده و بر حفظ آنها پای میفشارند. سرافراز باد این «رخت همایون» که همچنان سربلند است و از این آزمایشها سرافراز بیرون آمد.
باری دیروز جمعه، مردم حقشناس و فرزانهی دیار کریمان همچون دو مورد یاد شده، با حضور ارزشمند خود در مراسم تشییع و تدفین یکی از خدمتگزاران گرانسنگ کرمان ـ دکتر منوچهر ارجمند کرمانی ـ مراتب سپاس و امتنان خود را به جامعهی پزشکی و خادمان عرصهی نیکخواهی تقدیم و بار دیگر بر این واقعیت مهر تأیید زدند که کرمان به راستی «دیار کریمان»، و سرزمین مردمان حقشناس است و پاسداری از این ارزش تاریخی را همواره وجههی همت خود میدانند.
تاریخ این دیار، در گذر روزگار، مردان و زنان بزرگی را در دامان خود پرورش داده است که به راستی نام برخی از آنها به عنوان مفخر یک جامعه بسنده میکند، کسانی که در بستر دشواریها زیستند و هنر زندگی را به دیگران آموختند و ندا دادند که: «ما زادۀ نجیب کویریم کز ازل / نوشانده زندگی ز سبوی بلایمان».
اینان از سبوی بلا چشیدند و از ساغر مهر و وفا چشاندند، نمونهی بارز آن محمد ارجمند کرمانی که اگر چه روزگار، حتی بلا را هم از کوزه شکستهها به کام او میریخت، اما او هر روز دهها و صدها سبو و جام شهد و محبت پر میکرد و به مردمان سرزمین خود هدیه مینمود.
شگفتا، مردی که حتی امکان مالی برای ادامهی تحصیل نداشت، آنگاه که در سایهی همت و تلاش، به مال و منالی رسید، آن را در راه تأمین سلامت جامعهی خود به کار گرفت و با ساختن بیمارستان، کوشید تا بیمار نیازمندی، بیپناه نماند و در این راه نه تنها از مال خویش دریغ نکرد، بلکه بخش عمدهای از اوقات خود را نیز صرف تجهیز علمی آن نمود.
به سخنی دیگر، او نمیخواست تنها سازندهی یک بنا به نام بیمارستان باشد، زیرا اگر پزشک حاذق و کاردان در این مجموعه، عرضهی خدمت نمیکرد، چه سود؟
در سال 1363 وقتی شنیدم «دکتر زیگلر» قریب هفتاد سال قبل و در آغاز فعالیت بیمارستان ارجمند، از آلمان به کرمان آمده و در این بیمارستان به کار مشغول شده است، از آنجا که بهدلیل کهولت، امکان دعوت او به ایران نبود، شخصاً برای دیدار و گفتوگو و کسب اطلاعاتی در این مورد راهی آلمان شدم و در حومهی هامبورگ، در میان جنگلی انبوه، خانهی او را پیدا کردم و قریب 4 ساعت در این باره با او به صحبت پرداختم. دکتر زیگلر میگفت بعد از آنکه بهدلیل عوارض ناشی از جنگ جهانی و دشواریهای آلمانِ پس از جنگ، مجبور به ترک زادگاه شدم و به تهران آمدم، شبی در یک مجلس مهمانی، مرحوم ارجمند سراغ من آمد و گفت شنیدم بنا داری مدتی در ایران بمانی، آمدهام تا از تو دعوت کنم که به شهر من بیایی و در بیمارستانی که تازه ساختهام به درمان بیماران شهرم بپردازی.
گفتم شهر شما کجاست؟ گفت کرمان، با آشنایی مختصری که از جغرافیای ایران داشتم به او گفتم من در سرزمینی بزرگ شدهام که بیش از هزار میلیمتر بارندگی سالانه دارد، حالا چطور به شهر شما بیایم که میزان بارندگیاش صد میلیمتر است؟ دکتر زیگلر میگفت، مرحوم ارجمند نگاهی پر از تمنا به من انداخت و گفت: اما در عوض مردمان دیار من پر از باران مهربانی هستند، با این گفته، علیرغم اینکه در تهران بیمارستانهای زیادی به من پیشنهاد شده بود، با این همه راهیِ کرمان و خدمت در بیمارستان ارجمند شدم و هنوز هم خاطرهی آن سالها مرا به وجد میآورد.
آری دکتر منوچهر ارجمند، فرزند چنین انسان خیرخواه و فکوری بود که اگر چه ستم روزگار او را از تحصیل باز داشت، با این همه از استعداد و خلّاقیتی بهره برده و کمتر نمونهای برایش میتوان ذکر کرد.
دکتر ارجمند که در سایهی اندیشهی دانشطلبی و علمخواهیِ پدر، تحصیلات خود را تا عالیترین سطح دانش پزشکی یعنی تخصص، در کشورهای سوئیس و آمریکا، سپری کرده بود، به توصیهی پدر، چشم از آن رفاه و آسایش و زیبایی بست و خدمت در دیار کویری و شهر غبارآلود خود را ترجیح داد و تنها به طبابت و عرضهی خدمت پزشکی و درمانگری بیماران نیز بسنده نکرد، بلکه با توجه به قدمت چند دههی ساختمان بیمارستان، تمامی همت خود را به میدان آورد. او در حالیکه به ادارهی امور بیمارستان میپرداخت، کار ساخت و ساز را نیز آغاز کرد و در کوتاه مدت بیش از 3500 مترمربع بنای درمانی دیگر بر آن افزود و تعداد تختهای بیمارستان را به یکصد تخت افزایش داد.
دکتر ارجمند تمامی همت خود را به کار گرفته بود تا از این مجموعه، یک مرکز درمانی معتبر بسازد و آن را نمونه و الگو قرار دهد، او در این راه سختیها تحمل کرد، اما هرگز از پای ننشست، همین چند ماه پیش و در آخرین دیداری که داشتیم، از دشواریهای ادارهی بیمارستان میگفت و اینکه ای کاش کسی میآمد و خرج و برج بیمارستان با درآمد حاصل از آن را محاسبه میکرد، تا معلوم میشد ادارهی یک مرکز درمانی، آن هم در شهری مانند کرمان، چقدر دشواری دارد، به ویژه اینکه اصرار بر رعایت اصول انسانی و درمان رایگان یا کم هزینهی نیازمندان نیز وجود داشته باشد.
باری، دکتر منوچهر ارجمند، شایستهی تعبیر«عاش سعیداً و مات سعیداً» میباشد، زیرا بهراستی، خوب زیست، به جامعهی خویش آبرو بخشید، دِین خویش را به مردم سرزمیناش ادا کرد، بهخوبی از هشتههای پدر پاسداری نمود و بر کیفیت و کمیّت آن افزود، راه نیکوکاری پدر را ادامه داد، سختیها را تحمل کرد و به این کلام ارزشمند عینیّت بخشید که میان توانستن و نتوانستن، تنها یک «ن» فاصله است و سرانجام پس از عمری خدمتگزاری صادقانه با جامهی عشق و اخلاص، چشم از این جهان فرو بست و در کنار پدر نیکوکارش آرمید، و چنین است که باید گفت: تو نیستی که ببینی / چگونه عطر تو در عمق لحظهها جاری است؟ / چگونه عکس تو در برق شیشهها پیداست؟/ چگونه جای تو در جان زندگی سبز است.
نظر خود را بنویسید