فردایکرمان ـ دکتر عباس تقیزاده*: «لوت هم چهار فصل دارد. در بهار جوانه می زند و شکوفه میدهد، در تابستان میوه دارد، در پاییز برگریزانی دارد بیا و ببین و زمستانی پر از برفهای سپید نمکین.
نوروز است و سیزده بدر در پیش، لوت هم مسافر دارد. نه یکی و دوتا، نه یک کاروان و دو کاروان، که هزاران هزار نفر با هزاران هزار خودرو در صدها مدل.
تا چند سال پیش، لوت بود و گذر تک کاروانها و ساربانی که در کنار رود شور با دلتنگی میخواند: غریبی، دور دور انداخته ما رِ/ کنار رود شور انداخته ما رِ/ کنار رود شور، گوشه غریبی/ چو آتِش در تنور انداخته ما رِ/
اما سالهایی است که دروازههای بزرگترین شهر بیجمعیت و کلوخی جهان گشوده شده است. هر روز کسان کسان، با شاسی کوتاهان و بلندان جایی از آن را فتح میکنند و آج لاستیکها را بر شنهایش حک میکنند، میکوبند و میکوبند و میکوبند بر دانه دانه شنهایش. گروهی از آنها که گردشگر نام دارند لوت را گاهی سطل زبالهی شنی و وسیعی میپندارند و در اوج ژستهای طبیعتگردی، لوت را ذبح میکنند و با زباله چهره لوت را میخراشند.
باد که میوزد، فقط شنها نمیرقصند که حرکات ناموزون زبالهها هم برپا میشود.
هرکس به خود اجازه میدهد در هر جایی که هوس کند بساط صبحانه، ناهار، شام و میان وعده بچیند؛ بیآنکه به بلایی که بر سر لوت میآورد فکر کند. حتی در بالای کلوتها، و سفره و میز را جمع کرده و نکرده به خانه برگردد. دردآورتر از آن روشن کردن آتش و ترقه زدن به کلوتها و آشپزی و بساط کباب برپا کردن در کف لوت است!
تن تُرد و در شن تنیدهی تو، لوت من، بیش از این تاب ندارد. دیرگاهی است که صدای زنگوله شترها، هی هی ساربانها، زوزهی تک تک کامیونهای لیلاند و بنز و صدای احمد شجاعی و عبدالهی، وهبی و گنج کریمی از تو شنیده نمیشود.
یاد رانندههای لوت نورد بخیر که با نشانههای اندک زمینی و ستارهها شب را تا صبح میراندند و در عریانی لوت، بر چند بوته کوتاه گز، نام جنگل شجاعی مینهادند و امانتدارانی درستکار برای کشاورزان و باغداران دو سوی لوت در شهداد و خراسان بودند.
نمیدانم رانندههایی که امروز دور هیجانی میزنند و دولخ بهپا میکنند چه قدر لوت را میشناسند و از گذشتهاش خبر دارند.
به لوت آمدن، در لوت ماندن و از لوت برگشتن آدابی دارد. با همین فرمان ادامه دهیم نه لوتی میماند، نه کلوتی، نه رودشوری، نه گدازه گندم بریانی و نه سنگ زیبایی. نه پشهای، نه روباه شنی، نه گز و نه نبکایی.
درهای لوت، بازِباز است، گشوده گشوده؛ درست وارد شویم و مهمان خوبی باشیم. جغرافیای لوت در تاریخ ریشه دارد. فرهنگ است که در این سرزمین موج میزند و مردمانی که همسایه اویند کتابهای نخواندهای هستند؛ مشتاق خوانده شدن. همسایگان لوت را دریابیم. گنجینههایی ارزشمند که با لوت خویشاوندند.
آرام بر شنهایش قدم بگذاریم، بنشینیم و نوازشوار، لایه لایه شنهایش را لمس کنیم.
بهار است و نوروز، و لوت پر از جوانه و شکوفه. با لوت مهربان باشیم و حواسمان به شکوفههای شنی لوت باشد. نگذاریم پرپر شوند»./ الف
*دکترای ارتباطات، روزنامهنگار اهل شهداد، پژوهشگر
نظر خود را بنویسید