فردای کرمان - سیدمحمدعلی گلابزاده: روزگاری، مرحوم علامه قزوینی گفته بود: مصائبی است که آدم را پیر میکند، مشکلاتی که سوهان روح آدمی شده و او را آزار میدهد، مانند: پیراهنی که آستینش بلند باشد. سیگاری که دود ندهد، کفشی که تنگ باشد و بالاخره سرقلمی که یکی از نوکهایش قدری معیوب شده باشد!
میدانم که شما هم مثل من، لبی به خنده میگشایید و میگویید: مرحوم علامه، سر از قبر بردارد « بیا به خانۀ ما و ببین که درد کجاست؟» خوشا به روزگار تو که مشکل زندگیات، آستین بلند پیراهنی بود که گاهی مزاحم نوشتنات میشد و آزارت میداد، زیرا امروز، با آستین کوتاه و بدون مزاحمتی هم، دلی برای نوشتن باقی نمانده، چون هرچه مینویسیم، گوش شنوایی نیست و گرهی گشوده نمیشود.
باری، یکی از دشواریهایی که این روزها دولت و ملت را به چالش کشیده و داد همه را درآورده است گرانی افسار گسیختهای است که هیچ توجیهی برایش سراغ نداریم. همین امروز برای خرید کالایی که روز قبل، فروشنده، قیمت آن را یک و نیم میلیون اعلام کرده بود مراجعه کردم، امّا با کمال تعجب و تأسف با 30 درصد افزایش قیمت مواجه شدم و شگفتزده پرسیدم، آقا برچسب قیمت این جنس هنوز روی آن هست، شما هم دیروز 5/1 میلیون اعلام کردید، حالا ظرف این یک روز چه اتفاقی افتاده که نزدیک به دو میلیون تومان حساب میکنی؟ فروشنده خیلی محکم و رسا گفت: امروز دولت اعلام کرده که قریب پنجاه درصد به بیمۀ کارگران افزوده شده، گفتم این مسئله چه ارتباطی به من دارد؟ نگاه عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت: پس به کی مربوط میشه؟ گفتم هنوز دولت وجهی را از شما نگرفته، جنابعالی آن را از من دریافت میکنی؟ گفت دولت، بدون چون و چرا آن را وصول میکند، من هم باید از تو و دیگران بگیرم. با خودم گفتم، چقدر دولت دلش خوش است که اندکی به حقوق و دستمزد و بیمۀ کارگر و کارمند اضافه میکند؛ حال آنکه این بینوایان باید مبلغی هم روی آن بگذارند و گرانی بیشتری را تحمل کنند، ای کاش سایۀ این مهر برگرفته میشد، زیرا مرحمت اخیر، به نام کارگر و کارمند و به کام کسانی است که ظاهراً هیچ کس جلودارشان نیست، اصلاً گویی مقامی و مسئولی و محاسبهای وجود ندارد، هر کس هر جنسی را به هر مبلغ که هوس کرد، عرضه میکند و این دور و تسلسل، وضعیتی را سامان داده که همه از یکدیگر میپرسند، به راستی، پایان این راه کجاست و «به کجا میرویم؟»
چند روزی است که به دلیل فرونشست زمین یا ساختمان، مشکلی برای در ورودی خانه پیش آمده، و ورود و خروجمان را با دشواری روبهرو کرده است. دیروز آهنگر آشنایی را به مدد طلبیدم، او نیز با صرف وقت حداکثر ده دقیقه رفت و برگشت و اصلاح «در» که با چند ضربۀ چکش و کمی سوهانکاری صورت گرفت، مبلغ دویست هزار تومن مطالبه کرد. حیرتزده به او نگاه کردم و گفتم: وقت جنابعالی ساعتی چه مبلغ است؟ هر ضربۀ چکش و هر مرتبه سوهانکشی، چند؟ بیآنکه خم به ابرو آورد گفت: دارویی که برای فرزند بیمارم به مبلغ 30 هزار تومن میخریدم، امروز به قیمت چهارصد هزار تومن ـ وسیلۀ ماشینی که پنجاه هزار تومن قیمت داشته، امروز ـ اگر پیدا کنم ـ ششصد هزار تومن ـ برنج ... گوشت... لباس و ...
گفتم: لطفاً تمامش کن، «یک درد دل بس است برای قبیلهای»؛ تو و امثال تو، راهی برای جبران همه یا بخشی از گرانیها پیدا کردهاید، امّا تکلیف من چیست که کارمندم و چیزی برای عرضه در قالب گرانفروشی و اجحاف ندارم؟
باری این وضعیت تا کجا ادامه خواهد یافت و سرانجام آن چه خواهد بود؟ رئیس محترم دولت دستهای پشت پرده را مقصر میداند و در جای دیگر به صراحت میفرمایند: همۀ تقصیرها به گردن دولت پیشین است! دولت قبلی نیز، بر این باور بود که همۀ گناهها به گردن دولت نهم و دهم میباشد.
و ریاست محترم آن دولت نیز، مقصّر اصلی را دولت قبل از خود و ...
نمیدانم این عزیزان بزرگوار هرگز فکر کردهاند که این سلسله به کجا میرود و معنای آن چیست؟ هرچند که بر این باوریم «هر عیب که هست، از مسلمانی ماست».
نکتۀ دیگری که عدهای را به این باور سوق داده که «به ناکجا آباد میرویم» مغایرت گفته و عمل برخی کسانی است که آمدند تا طومار ستم و بیداد ناشی از تبعیضها را بهم پیچند و طرحی نو دراندازند که فرشتۀ عدالت بال بگشاید و فقیر و غنی از یک آبشخور بهره گیرند. حالا وقتی جامعۀ دردمند، برخی رفتارهای غیرمنطبق با گفتارها را میبیند، ایمان خود را از دست میدهد و کاخ اعتقادات و باورهای خود را فرو ریخته مییابد. سنگینی این گناه را چه کسی به عهده میگیرد؟ در حالی که فریاد مردم از گرانیها و دشواریهای کنونی به عیّوق رسیده، حالا شاهد دوگانگیهایی باشند که سوهان جان و روح آنان است. اگر نیست، چرا برای برخیها هست؟ و اگر هست، چرا برای عدهای نیست؟
مگر اینان، بارها و بارها ماجرای عقیل و علی علیهالسلام را بــرایمان بازگو نکردند که: وقتی عقیل ـ برادر نابینای مولای متقیان ـ از ایشان خواست تا بهرۀ بیشتری از بیتالمال برای او منظور کنند، حضرت، آتش سوزانی را به دستهای او نزدیک کردند، زمانی که عقیل، ناله برآورد، حضرت فرمودند، تو که از آتش بیمقدار این دنیا، چنین وحشت داری، چگونه مرا به آتش دوزخ فرا میخوانی؟
و مگر نه اینست که آن مرید عارف، خواب دیدن جهنم را این گونه توصیف کرد که:
«هیچ کس آتشی نمیافروخت / زآتش خویش هر کسی میسوخت»
حالا آنها که اینگونه آتش به مال بیتالمال میزنند و در هنگامهای که کودکان کار به زبالهگردی مشغول و دردمندان، برای تهیۀ داروی مورد نظر، پایی برایشان نمانده، سادهترین نیازهای خود را در سرزمینهای «از ما بهتران» تهیه میکنند؟ در یوم تبلیالسرائر چه خواهند گفت؟
از یاد نبریم که «زمانه را قلم و دفتری و دیوانی است» و فراموشی موقت برخی مقولهها و رویدادها، دلیل بر نسیان و فراموشی تاریخ نخواهد بود، داور بیترحّم تاریخ، در گوشهای آرام، به نوشتن همۀ زوایای امور مشغول است.
آری امروز دردها را پنهان و دل را اینگونه خوش میکنیم که:
«دردم نهفته به زطبیبان مدعی / باشد که از خزانه غیباش دوا کند».
امّا طبیبان مدّعی «روزی اگر که پرده برافتد چهها کنند»؟!
نظر خود را بنویسید