فردایکرمان ـ گروه جامعه: حدود 50 روز از مادر شدن «ایران» تنها یوزپلنگ آسیایی در اسارت میگذرد.
دو تولۀ ایران جان باختند و تنها پسر او باقی مانده که به گفتۀ علیرضا شهرداریپناه، تیمارگر داوطلب یوزها، بارها تا دم مرگ رفته و بازگشته است. در حال حاضر، پسر ایران، صدها کیلومتر دورتر از مادر روی چمن مصنوعی، در شرایط جسمی پایدار میدود اما «پیروز» که سازمان حفاظت محیطزیست چندان موافق نامگذاری او توسط تیمارگرش نیست، راه سختی را برای رسیدن به این شرایط سپری کرده است.
شهرداریپناه با اشاره به تجربهاش در بزرگکردن فرزند ایران میگوید: «در این مدت بارها این توله تا پای مرگ رفته و برگشته است. شبهایی بوده که دامپزشکان سازمان، خود را برای احیای قلبی توله آماده میکردند و من در این مدت جانم به لبم میرسید. این توله وزن چندانی ندارد که بگویید دو روز غذا نخورد چیزی نمیشود. از قطره قطره شیر دادن تا امروز که به اندازۀ یک نخود گوشت به او میدهیم این حیوان را بزرگ کردهایم و ساعت به ساعت کارهایش را انجام دادهایم و یک خواب کامل نداشتهایم».
به گزارش فردایکرمان به نقل از همشهریآنلاین، او وقتی خاطرۀ تب کردن پیروز را تعریف میکند، بغض امانش نمیدهد. گفتوگو با شهرداریپناه را در ادامه میخوانید.
چطور شد که برای نگهداری از تولههای ایران به توران دعوت شدید؟
با دیدن عکسهای نحوه شیر دادن به تولههای ایران، بسیار نگران شدم. از آنجایی که سالیان سال در حوزه تیمارگری حیاتوحش کار کردهام و حدود ۱۵سال دستیار دامپزشک حیات وحش بودهام، تجربۀ زیادی در مورد پرستاری کردن از حیاتوحش دارم؛ یعنی میتوانم تجویزهای پزشکان را اجرایی کنم. با یکی از دوستانم موضوع را مطرح کردم و او هم با دامپزشکی که ایران را سزارین کرده بود، موضوع را مطرح کرد و ایشان از من برای تیمارگری توله یوزها دعوت به همکاری کرد. این کار را داوطلبانه و با علاقۀ شخصی انجام دادهام و منتی بر کسی نیست. علاقه به حیاتوحش و نگهداری از آنها به احساسات شخصی من برمیگردد. پس از دعوت راهی توران شدم تا به محیطبانان نحوۀ شیردادن به توله یوزها را آموزش دهم. پیش از رسیدن من به توران یکی از تولهها مرده بود. دلیل مرگ را هم چون از ابتدا حضور نداشتم نمیتوانم در موردش اظهارنظری کنم. از همان ابتدا به آنها گفته بودم که یک هفته پس از حضورم باید برای یک سفر تحقیقاتی به سیستان بروم. برنامه سیستان مطالعه روی پروانهای بود که در فصل بهار با رویش گلی خاص در آن منطقه رویت میشود.
کارتان را چگونه شروع کردید؟
ساعت ۱۲ شب به توران رسیدم و با یک چالش بسیار مهم روبهرو شدم. فضا و امکاناتی برای پس از سزارین پیشبینی نشده بود. در تمام آن شش روزی که در کنار دو توله بودم هر چیزی که نیاز داشتم برای من فراهم کردند. ضمن اینکه خودم هم چیزهایی مثل شیر با برند «رویال کنین» برده بودم.
پیش از این گفتند که به تولهها آغوز دادهاند ولی آغوز شیری نیست که با یکبار دادن تامینکننده آنتیبادیهای مورد نیاز بدن یوز باشد. کلا چهار نوع شیر خشک در این مدت داده شده است که در مورد بهتر بودن هر کدام اختلافنظر وجود دارد. حتی دامپزشک آفریقای جنوبی (دکتر پیتر کالدوِل) هم که آمد یک نوع شیر خشک دیگر معرفی کرد. شش روز چشم برهم نزدیم تا این تولهها را نگهداری کنیم. از غذا دادن قطره قطره تا مراقبت برای باز شدن چشم تولهها را برای نخستین بار در کشور تجربه کردیم.
من تولۀ بسیاری از حیوانات را تیمار کردهام ولی حتی من هم تجربۀ کافی برای مراقبت از بچههای ایران نداشتم چه رسد به محیطبانانی که تاکنون تجربۀ سزارین یک یوز را هم نداشتهاند. پس از آموزش شیفت بعدی محیطبانان، با دلشورۀ فراوان راهی سیستان شدم و وقتی برگشتم متوجه شدم که یکی دیگر از تولهها ۱۰روز پس از سفر من در راه رسیدن به تهران تلف شده است. این به این معنا نیست که اگر من بودم چنین اتفاقی نمیافتاد؛ اصلا. چرا که در مراقبت از حیوانات حیاتوحش شرایطی پیش میآید که باید در لحظه تصمیم گرفت و شرایط پیچیدهتر از آن است که بتوان تصور کرد. بهطورمثال شما جایی مجبور میشوید که در مورد تولهای که آغوز به اندازه کافی نخورده، از ۲۰۰گرم به ۴۵۰گرم رسیده و در پایینترین سطح آنتیبادی است تصمیم حیاتی بگیرید.
ایراد اصلی توران چه بود؟
واقعیت این است که بزرگترین ایرادی که میتوان به توران گرفت نبود امکانات و تجهیزات تشخیصی مثل سونوگرافی، رادیوگرافی و آزمایش خون و ادرار بود. آنجا حتی آنتن اینترنت برای مشورت گرفتن از دامپزشکان داخلی و خارجی هم نبود. بهنظر من این هیچ ربطی به مهارت محیطبان ندارد. اگر تجهیزات بود، مثلا میشد با یک سونو انسداد روده تولهها را زودتر تشخیص داد و غلظت و نوع شیر را عوض کرد. مرگ توله دوم با هجمۀ شدید مردم و حتی فعالان محیطزیست به من همراه شد؛ با این استدلال که چرا تولهها را رها کردهام. درحالیکه من از ابتدا گفته بودم که تا زمان مشخصی در آنجا هستم.
چه شد که در تهران پذیرفتید که مراقبت توله سوم را بپذیرید؟ آن هجمهها شما را منصرف نکرد؟
وقتی دکتر اکرامی زنگ زد و گفت که «بیا به داد توله سوم برس، دومین توله هم مرده بیا اینیکی را زیر پر و بالت بگیر» تصمیم خیلی سختی بود. تا همین الان هم بودنم همراه با انتقادها و هجمههایی است که کار را برایم سخت میکند. ولی یک لحظه بهخودم گفتم «اگر این توله هم بمیرد چه؟» با مشورت از دوست و همکارم آقای عمارلویی از ظهر روز ۲۸اردیبهشت تاکنون کنار تنها توله باقیمانده در مهمانپذیر سازمان ماندهام. شرایط اینجا به آنچه من انتظار دارم نزدیک است و میتوانیم شرایط نسبتا خوبی را فراهم کنیم. هنوز نتوانستهام خانوادهام را ببینم و حتی برای مداوای دستم که درد شدید ناشی از دیسک دارد بهمدت ۳ساعت به مطب دکتر بروم.
مراقبت از پیروز در تهران چطور بود و این مراقبتها تا کی باید ادامه یابد؟
در این مدت بارها این توله تا پای مرگ رفته و برگشته است. شبهایی بوده که دکتر باستانی و دکتر کردستانی دامپزشکان سازمان، خود را برای احیای قلبی توله آماده میکردند و من در این مدت جانم به لبم میرسید.
این توله وزن چندانی ندارد که بگویید دو روز غذا نخورد چیزی نمیشود. از قطره قطره شیر دادن تا امروز که به اندازه یک نخود گوشت به او میدهیم این حیوان را بزرگ کردهایم و ساعت به ساعت کارهایش را انجام دادهایم و یک خواب کامل نداشتهایم. الان از دست من غذای کمکی کنسروی میخورد و در حد یک گرم گوشت به او میدهم. خیلیها به دستی شدن پیروز ایراد میگیرند و فکر میکنند او به طبیعت بازخواهد گشت. درحالیکه چندین نسل باید یوز در اسارت به دنیا بیاید تا بتوان چنین کاری کرد. هشت روز پیش توانستیم برای آفتاب گرفتن این توله را به محوطهای آماده و محصور ببریم تا کمی بدود و آفتاب بگیرد. این روند تا چهار ماهگی و زمانی که غذای خشک بخورد ادامه خواهد داشت و سپس درصورتی که شرایط مناسب باشد در محوطهای متفاوت از یوزهای دیگر نگهداری خواهد شد. البته ۴ماهگی هم شرایط حساسی است و بهگفته پیتر کالدوِل باید خود را برای آن زمان آماده کنیم. یوزهای طبیعت هم در این سن شرایط جسمی شکنندهای دارند. / الف
نظر خود را بنویسید