فردایکرمان - گروه جامعه: از چند هفته پیش که موضوع تغییر نام خیابان میرزا آقاخان به تصویب شورای ششم شهر کرمان رسید، برخی رسانهها و چهرههای فرهنگی و علمی کرمان و حتی سایر نقاط کشور، نسبت به این تصمیم شورا واکنش نشان دادند. یک کارزار مردمی هم در فضای مجازی فعال شده تا صدای منتقدان این مصوبهی شورا را به گوش مردم و تصمیمگیران بالا دست برساند، تا بلکه به نوعی مانع هویتزدایی از کرمان( با جایگزینی نام یک مبارز از گیلان) و حذف این نام کرمانی که از آزادیخواهان و مبارزان عصر قاجاریه بوده گردد.
البته از سوی برخی از نزدیکان شورا و شهرداری هم این اقدام را ستودند و سعی در پاسخگویی نمودند. در اینجا مجال طرح این دیدگاهها و آنچه تا بهحال رخ داده است را نداریم. در ادامه اما دریغ است اگر از مرحوم محمد دانشور و کتاب ارزشمند ایشان با عنوان «چهرههای ماندگار کرمان» یاد نکنیم. کتابی که یک مقاله از ۱۰۹ مقالهی آن به معرفی میرزا آقاخان کرمانی اختصاص دارد، و در شمار آخرین تالیفات این پژوهشگر است که در سال ۸۸ توسط مرکز کرمانشناسی منتشر شد.
دانشور علاوه بر کار در مطبوعات و رادیو، کارمند شهرداری هم بود و در سالهای پایانی عمر، مطالعات خود را بر روی تاریخ فرهنگی و اجتماعی شهر و شهرداری کرمان و نیز معرفی آثار تاریخی و چهرههای ماندگارکرمان، متمرکز کرده بود.
در ادامه متن کامل مقالهی ایشان را در معرفی میرزا آقاخان کرمانی بخوانید:
یکی از نویسندگان و آزادیخواهان مبارز کرمان زمین، میرزا عبدالحسینخان معروف به میرزاآقاخان کرمانی است.
وی به سال 1270 ق . در قلعة مشیز بردسیر پا به عرصة وجود گذاشت. پدرش آقا عبدالرحیمخان مشهور به «مشیزی» و مادرش هم دختر میرزا کاظمخان طبیب و متخلص به ظفر، پسر میرزا محمدتقی مظفرعلیشاه کرمانی بودند. میرزا آقاخان در سن 5 سالگی به مکتب رفت و مدت 50 روز تمام قرآن مجید را فرا گرفت و پس از آن در اندک زمانی خواندن و نوشتن فارسی را آموخت و در سن 7 سالگی به تحصیل زبان عربی پرداخت. در مدت قلیلی از تحصیل صرف و نحو لغات عربی، فارغ گردید. میرزا آقاخان ادبیات را نزد آخوند ملامحمدجعفر که از علمای آن عصر بود، فرا گرفت و فقه و اصول را نزد حاج آقا احمد مجتهد تحصیل کرد. وی همچنین ریاضیات، حکمت الهی، طب و منطق را نزد حاج آقا صادق که از تلامیذ حاج آقا ملاهادی سبزواری بود، آموخت. تحصیل زبان انگلیسی را نزد ملا افلاطون زرتشتی شروع کرد و بعدا با استفاده از محضر درس دیگر اساتید، زبان انگلیسی و فرانسه را تکمیل نمود. وی در سن 25 سالگی کتابی با عنوان «رضوان» به سبک گلستان سعدی را تصنیف کرد و کتابی را هم در هیئت و جغرافیای ایران از انگلیسی به فارسی ترجمه کرد. وی تا سال 1298 ق به تحصیل و تدریس و تصنیف کتب و رسایل اشتغال داشت، تا اینکه درحکومت ناصرالدوله، عمل ضابطی – یعنی وصول مالیات بردسیر – از طرف میرزا سید کاظمخان وکیلالدوله که سمت وزارت ناصرالدوله را داشت به او محول شد و چون مایل به پذیرش این سمت نبود، از قبول آن خودداری کرد.
میرزا سیدکاظمخان خطاب به میرزاآقاخان گفت اگر این سمت را قبول نکنی و مالیات دیوان وصول نشود، ناصرالدوله اسباب زحمت تو خواهد شد و سرانجام با اصرار و تهدیدات دیگری که میرزا سیدکاظمخان نمود، میرزاآقاخان اجبارا این سمت را پذیرفت ولی هیچ وقت در این قبیل امور نمیخواست دخالت کند، لذا اصول این مالیات را به عهده گرفت و سه نفر از مستوفیان ادارات یعنی عبدالحسین سررشتهدار و میرزاکوچکخان و میرزا علیاکبر مشهور به بلوچ که در امر وصول مالیات اطلاعاتی داشتند، واگذار نمود. ولی این سه نفر نتوانستند مالیات تعیین شده را وصول کنند و آخر سال یک هزار تومان کسری مالیات بود که از میرزاآقاخان مطالبه آن میشود، میرزا آقاخان هم میگفت من در امر وصول این مالیات دخالتی نداشتم، این پست به اجبار به عهدة این جانب واگذار شد و بنابراین این مبلغ را از همان سه نفر که مسئول این کار بودهاند، وصول نمایند.
در این هنگام خبر اغتشاش سرحدات بلوچستان به کرمان رسید و ناصرالدوله برای رفع غائله به طرف بلوچستان حرکت کرد و میرزا آقا خان و عدهای هم همراه ناصرالدوله تا ماهان او را بدرقه کردند. در این مسافرت بین میرزا سیدکاظمخان و میرزا آقاخان در مورد وصول مبلغ یک هزار تومان مالیات اختلافی پیش آمد و جریان به ناصرالدوله رسید و ناصرالدوله میرآخور را مامور وصول این مبلغ مالیات از میرزا آقاخان کرد. جمعی از بدرقهکنندگان به کرمان و بردسیر مراجعت کردند و صحبت از عزل ناصرالدوله به میان آمد و دوستان میرزا آقاخان گفتند که در صورتی که ناصرالدوله عزل شود، وصول این مبلغ مالیات هم منتفی میشود. بر این اساس قرار شد مدتی به میرزا آقاخان مهلت داده شود تا بقیه مالیات را فراهم و به ناصرالدوله بدهد، ولی میرزاآقاخان بعد از سه روز توقف در بردسیر، در سال 1302 ق. از بردسیر خارج و به کرمان آمد و از راه یزد به اصفهان رفت و در دستگاه ظلالسلطان مسعود حاکم اصفهان به درجه ایشک آقاسی نایل آمد. در اصفهان شیخ احمد روحی هم به او محلق شد و با هم به تهران رفتند و در آنجا با امرا و درباریان آشنا شدند و به فرزندان شاهزادهها ادبیات جدید فارسی را درس میدادند و سرانجام پس از هشت ماه توقف در تهران، احساس خطر کردند و به عنوان گردش راهی استامبول شدند. در مدت توقف در آن شهر، در روزنامه اختر مشغول به کار گردیدند و همچنین با مرحوم سید جمالالدین اسدآبادی آشنا و مجذوب او شدند و همکاری با او را که مدعی اتحاد همه مسلمانان دنیا بود، شروع نمودند.
میرزا آقاخان شاعر و نویسندهای توانا و مبارز وآزادیخواه بود. از آثار وی در تاریخ یکی منثور و موسم به «آیینه اسکندری» و دیگر منظوم و مشهور به « نامه پارسیان» است که در سال 1313 در زندان طرابوزان تالیف نمود. آثار دیگر او « انشاءالله ماشاءالله»، «رساله عمران خوزستان»، « سه مکتوب»، «صدخطابه»، « تاریخ قاجار و سبب ترقی ایران»، « هفتاد و دو ملت» که از مشهورترین آثار اوست و به تقلید کتاب « قهوه خانه سورات» اثر برنارد شاو فرانسوی نوشته شده و موضوع آن را با اسلامیت تطبیق داده است. «تکالیف ملت»، «تکوین و تشریح»، «رضوان»، «ریحانه»، « نامه سخن»، « در آیین سخنوری»، «حکمت نظری»، «هشت بهشت»، « عقاید شیخیه و بابیه»، «ترجمه عهدنامه مالک اشتر»، «جلالالدوله» از دیگر آثار وی میباشد که بعضی از اینآثار چاپ و برخی هم چاپ نشده است.
خطابههای میرزا آقاخان سرشار از شور و شوق وطن پرستی است. وی شاعری تند و آتشین طبع بود و به بیشتر رجال زمان حیات خود و مخصوصا ناصرالدین شاه پادشاه مقتدر قاجار، حملههای بیباکانه مینمود و با نوشتن مقالات انتقادی حکومت ناصرالدین شاه را مورد حمله قرار میداد. نوشتهاند که هر وقت ناصرالدین شاه اسم او را می شنید، پای بر زمین میکوبید و لبهای خود را میگزید.
ابوالحسن میرزای قاجار که خود مردی اندیشمند و شاعر و حکیم بود، میرزاآقاخان را ستایش کرده و درباره او مینویسد: « میرزا آقاخان مانند نهنگ، امواج و براهین را مغلوب آراء و معلومات خود مینمود، گویی از اصحاب نبی بود، تفسیر را از حضرت امیرالمومنین فرا گرفته است».
به هر تقدیر، وی به همراه شیخ احمد روحی در استامبول به دلیل دشمنی علاءالملک سفیر ایران در استامبول که فکر میکرد، شیخ احمد روحی و میرزاآقاخان و خبیرالملک به وی بیاعتنایی میکنند و همچنین میکردند و مراودة آنان با سید جمالالدین اسدآبادی، علاءالملک سبب گرفتاری ایشان را فراهم ساخت و به سلطان عبدالحمیدخان پادشاه عثمانی نوشت که شورش ارامنه که در سال 1312 ق. روی داد، به تحریک سید جمالالدین اسدآبادی و میرزا حسینخان خبیرالملک جنرال کنسول ایران در استامبول و میرزا آقاخان و شیخ احمد روحی صورت گرفته و این سه نفر را به طرابوزان فرستادند و در آنجا زندانی کردند، تا اینکه در سال 1313 ق. که ناصرالدین شاه توسط میرزا رضای کرمانی به قتل رسید، علاءالملک گزارش داد که میرزا رضای کرمانی به تحریک این سه نفر و سید جمالالدین اسدآبادی، ناصرالدین شاه را به قتل رسانده است. همین گزارش موجب شد که میرزا آقاخان و شیخ احمد روحی و خبیرالملک را از طرابوزان به تبریز آورده و در تبریز به دستور محمدعلی میرزا حاکم تبریز و ولیعهد در سال 1314 ق. به قتل برسانند و بدینسان چراغ عمر میرز اآقاخان کرمانی که از نویسندگان و شاعران مبارز و از جمله پیشگامان نامی نهضت مشروطیت ایران بود. به خاموشی گرایید و وی جان خود را در راهآرمان خویش که همانا آزادی و وطن پرستی بود، فدا کرد. روحش شاد و نامش ماندگار باد.
*عکس: محمد لطیفکار
نظر خود را بنویسید