مجتبی احمدی * ـ «ده روز پیش، در پی اعلام پیشنهادهایی برای نامگذاری روزی بهعنوان «روز کرمان» در نشست شورای شهر، یادداشتی نوشتم با تیترِ «روز کرمان را درست انتخاب کنیم» و در آن، تاکیدها و توصیههایی داشتم از این دست که نباید در این مسیر، دچار سهلانگاری و گرفتار شتابزدگی شویم؛ نباید روزی به نام کرمان، یعنی یک عنوانِ بزرگ و گسترده و فراگیر را، در چارچوبِ نامهای خاص، مناسبتهای ویژه، یا موضوعاتِ تکبعدی، محدود و محصور کنیم، و الخ.
در پایان آن یادداشت، پس از اشاره به تجربهی کلانشهرهایی مانند اصفهان و شیراز در این زمینه، نوشته بودم که ما این تجربهها را پیش چشم داریم که میشود از آنها بهره گرفت؛ و در ادامه، این پیشنهاد را هم مطرح کرده بودم که میتوان «روز کرمان» را به «قبهسبز» پیوند زد. اخیرا یادداشتی از دوست ارجمندم، رضا ناصری خواندم با تیترِ «جعل یا کشف روز کرمان»، که بد ندیدم چند جملهای دربارۀ چند جملهاش بنویسم.
در بخشهایی از متنِ یادشده، با حرفهای نویسنده، همداستانم و در یادداشتِ پیشینم نیز، با بیانی دیگر به آنها اشاره کرده بودم؛ از جمله اینکه نوشتهاند: «فروکاهیدن کرمان به یکی از شخصیتهایش، هرچقدر بلندپایه، نادیده گرفتن خود کرمان و انتخابی گزینشی از یک پدیدار پیوسته و مداوم است.»
و اما «قبهسبز».
من در یادداشت پیشین، پس از طرح پیشنهادِ پیوندزدنِ «روز کرمان» به «قبهسبز»، دربارهاش نوشته بودم: «اثری تاریخی با حدود 800 سال قدمت، که بهعنوان یکی از نخستین دانشگاههای ایران شناخته میشده و یادگار حکومتِ قراختاییان بر کرمان و حضور بانو ترکانخاتون است. این مجموعه، مصداقِ «هرچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری» بوده است و فرهنگ و هنر و دین و دانش، در آیینهاش هویداست؛ هرچند که غباری دیرسال از غفلت و جفا، بر این آیینۀ شکسته، نشسته است و شکوهِ دیرینش زیر آوارِ مهجوری، همچنان مانده است.»
بعد هم، درخواستی برای «کشف» داشتم و نوشته بودم: «اگر تاریخخوانان و تاریخدانانِ ما بتوانند تاریخِ روز یا دستکم ماهِ پایانِ ساخت و تاسیسِ «قبهسبز» را از منابع تاریخی دربیاورند، به باور این کمترین، روزی از آن ماه میتواند انتخاب شایستهای برای روز کرمان باشد.»
اما دوست عزیزم، رضا ناصری، در پایان یادداشت خود آورده است: «انتخاب قبهسبز، قبۀ سبزی که عجالتا تنها مخروبهای محدود و اندک اطلاعات تاریخی از آن بهجا مانده، انتخاب پدیدهای است که از واقعیتش خبری نداریم، کار تحقیقاتی مهمی روی آن نکردهایم و...».
و اما نکاتی که به ذهنِ این کمترین میرسد:
یک.
شاید «ما» از واقعیتِ چیزی بیخبر باشیم یا کار تحقیقاتی مهمی روی آن نکرده باشیم؛ اما «دیگران» چطور؟ آیا میتوان بیخبری یا کماطلاعیِ خود را آنچنان تعمیم داد که همهی کوششها و پژوهشهای اهل تاریخ و تحقیق، در سایهاش کمرنگ، بلکه بیرنگ شود؟!
از قضا، هم در صفحات برخی از کتابهای مهم تاریخی میتوان دربارهی «قبهسبز» خواند و قدمت و اصالتش را دریافت؛ و هم در میان پژوهشهای گوناگون دوره معاصر دربارهی کرمان میتوان از «قبهسبز» و ارزشهایش باخبر شد.
کتاب «سِمطالعُلی للحضرهالعلیا» را ناصرالدین منشی کرمانی، دربارهی تاریخ قراختاییان کرمان نوشته. کِی؟ گویا در فاصلهی سالهای 715 تا 720 قمری. «تاریخ شاهی قراختاییان» هم، از مولفی ناشناخته در قرن هفتم است. از این قبیل کتابهای کهن بگیرید، تا کتابهایی همچون «تاریخ کرمان» (سالاریه)، تالیف احمدعلیخان وزیری کرمانی، که با تصحیح و مقدمهی استاد باستانی پاریزی منتشر شده؛ تا کتابهای خودِ استاد باستانی و مقالات خواندنی او؛ و از این نوشتارهای معتبر بگیرید، تا پژوهشهایی که پژوهشگران مختلف دربارهی این پدیدهی ویژهی تاریخی داشتهاند که تنها یک نمونهاش، کتاب «یار سفرکرده»، مجموعهمقالات همایش قبۀ سبز است و شامل حدود سی مقاله از اهل دانش و دانشگاه.
اینها یعنی که خواندنیها و دانستنیها و آموختنیها دربارهی «قبهسبز» کم نیست؛ اما بله، درد آنجاست که در حوزهی اجرا و عمل، قدرِ این گوهر تاریخی دانسته نشده و بعد از زلزلهی جانکاه در سال 1276 خورشیدی که به ویرانی این مجموعهی بزرگ و باارزش انجامید، انگار آدمها غالبا از روی دست زلزله مشق کردند و در سالهای بعد تا امروز، برای پاسداشتِ آنچه از چنان پدیدهی باشکوهی مانده بوده، کارِ درخوری صورت نگرفته است؛ هرچند که در دیماه 1310 در فهرست آثار ملی به ثبت رسید.
دو.
آیا در توصیفِ یک پدیده و اثر مهم تاریخی همچون «قبهسبز»، میتوانیم تعبیرِ «مخروبهای محدود» را بهکار ببریم و کنارش بگذاریم؟!
میدانیم که متاسفانه «قبهسبز» زیر آوار جفا و غفلت مانده است و بهقول آقای ناصری، «تنها باقیماندهی مادی آن را هرگز سعی نکردیم سروسامانی ببخشیم، در جوارش بناهای عجقوجق ساختیم و بارها حریمش را پاره کردهایم»؛ دُرست؛ اما این را هم میدانیم که در نظریههای مهم حفاظت و مرمت آثار تاریخی در جهان، ارزشهای یک اثر تاريخي در طول زمان، یعنی از هنگام خلق تا امروز، مدنظر قرار میگیرد؛ یعنی گسترهای گسترده از ارزشهای ناب و مفاهیم اصیل؛ حتی اگر از یک بنا، تنها کالبدی محدود و مخروبه، باقی مانده باشد.
باری، بنابراین، با نگاه به متون تاریخی و نظر به اصالت، قدمت و ارزشهای این اثرِ منحصربهفرد که روزگاری پیوندی عمیق با «مردم» داشته و امروز هم میتواند در کنار «روز کرمان»، پایه و مایهی تقویتِ حس کرماندوستی در مردمان این خطه و برکات دیگر باشد، این نادرست و نارواست که بگوییم «انتخاب قبهسبز، انتخابِ یک توهم تاریخی است»؛ دست بر قضا، ما نه با یک توهم، بلکه با یک «حقیقتِ تاریخی» روبهروییم که پرداختن به آن، برساختنِ تاریخ یا جعلِ چیزی نیست؛ بلکه برگرفتنِ غبار از آیینهای ترکخورده است که همچنان میتوان در آن، «کرمانِ فرهنگی» را به تماشا ایستاد».
*شاعر و روزنامهنگار
به گزارش فردایکرمان، متن یادداشت «رضا ناصری» با تیتر «جعل یا کشف روز کرمان» هماکنون در سایت به نشانی fardayekerman.ir در دسترس است. همچنین با لمس نام «ناصری» در زیر این متن میتوانید آن را مشاهده کنید.
نظر خود را بنویسید