فردای کرمان - گروه جامعه: ماجرای قتل ناصرالدینشاه توسط میرزا رضا کرمانی یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر است که به نوبۀ خود بر وقایعی که نهایتا منجر به انقلاب مشروطیت ایران گردید تاثیر غیرقابل انکاری گذاشت. در بارۀ انگیزه و چگونگی این ترور سیاسی در کتابهای مختلف تاریخی و خاطرات مردان آن روزگار، مطالب و روایتهای گوناگونی ذکر شده است که هرکدام به گوشههایی از این ماجرا اشاره دارد.
میرزا رضا کرمانی در تاریخ ۲۱ مردادماه سال ۱۲۷۵ شمسی به خاطر این قتل بر دار کشیده شد، اما به خلاف تصور خونخواهان شاه قاجار، پروندۀ این اتفاق مهم به تمامی بسته نشد و بلکه شروع یک اتفاق تازه و بزرگ در ایران بود.
روایتی که در ادامه میخوانید برگرفته از «دفتر خاطرات و ثبت وقایع تاریخ کرمان»، نوشتۀ مرحوم محمد دهش است، که به انگیزهها و شرح این واقعه از زبان یکی از نزدیکترین افراد به میرزا رضا میپردازد. این روایت که پیش از این، منتشر نشده است، به کوشش دکتر مسعود دهش فرزند نویسنده فراهم آمده و اکنون که در سالروز واقعۀ بر دار کشیدن میرزا رضا هستیم به منظور انتشار، در اختیار «فردای کرمان» قرار گرفته است.
رفاقت و ارتباط با مرحوم اویس قرن
پس از فارغالتحصیلی در رشتۀ حقوق قضایی از دانشگاه تهران، در سال 1347 جهت کارآموزی و اخذ پروانۀ وکالت بنا به درخواست و موافقت استادم به دفتر وکالت جناب دکتر ابراهیم پاد که استاد کرسی حقوق جزای اختصاصی و رئیس موسسه جرمشناسی دانشگاه تهران و از وکلای طراز اول و زبردست ایران در دوران خود بودند، رفتم.
در این زمان علاوه بر فعالیت در دفتر وکالت دکتر ابراهیم پاد و همکاری با این انسان شریف، نماینده دادستان تهران در دادگاههای وظیفه عمومی نیز بودم.
در یکی از نامههایی که مرحوم پدرم عبدالله دهش از کرمان به آدرس دفتر کارم در دادسرای تهران ارسال کرده بود، پس از احوالپرسی و صحبتهای خانوادگی چنین نوشته بود: «فرزندم محمد، هر وقت جناب آقای میرزا تقی اویس قرن پهلویت آمدند و مشکلی داشتند هر کاری که از دستت ساخته بود مضایقه نکن و مشکلشان را تا آنجا که در توانت میباشد حل کن». از نامۀ پدرم مدتها گذشته بود که روزی شخصی نزدم آمد و پس از معرفی خود به یاد نامۀ پدرم افتادم که در آن از شخصی به نام آقای اویس قرن نام برده بودند. جناب اویس قرن یک کار حقوقی داشتند و من هم امر پدرم را اطاعت کردم و شخصا تا حصول نتیجه پیگیر کار ایشان شدم. اگرچه در طول زندگیم نسبت به همۀ انسانها، همواره به این سخن شیخ اجل سعدی شیرازی در کتاب بوستانش، اعتقادی راسخ داشته و دارم، که: «عبادت به جز خدمت خلق نیست/ به تسبیح و سجاده و دلق نیست»؛ بههرحال این طرز تفکر با سفارش مرحوم پدرم در مورد جناب اویس قرن باعث شد که نزدیکی خاصی بین بنده و ایشان برقرار شود و بعدها پس از مدتی آشنایی متوجه شدم که جناب آقای محمدتقی اویس قرن فرزند ارشد میرزا رضا کرمانی، معروف به شاه شکار میباشد.
ایشان در بیست سالگی و در اوایل دوران مشروطیت با نام «میرزا تقی شاهشکار آزادی» به کار در کتابخانه مجلس شورای ملی مشغول میشود و در دوران رضاشاه پس از به وجود آمدن ثبت احوال و انتخاب فامیل به علت اینکه شجرهنامۀ خانوادگی آنان به اویس قرنی میرسد، نام خانوادگی اویس قرن را برای خود انتخاب کردند.
از میرزا رضا کرمانی یک پسر و یک دختر به یادگار ماند و خانم معصومه اویس قرن، دختر میرزا رضا کرمانی هم بعدها زن یک تاجر شمالی میشود و فرزندانش فامیل خطیبی دارند و مرحوم پرویز خطیبی از هنرمندان معاصر ایران که در آمریکا دارفانی را وداع گفت و چهره در نقاب خاک کشید، نوۀ دختری میرزا رضا کرمانی و از افتخارات جامعه هنرمندان و نویسندگان کشور میباشد.
رفاقت و ارتباط بنده با مرحوم اویس قرن، حدودا تا سال 1353 که شهردار منطقه یک تهران بودم و جناب اویس قرن به رحمت حق پیوستند، ادامه داشت. در یکی از روزهای بهار سال 1348 در دفتر کارم در دادسرای تهران که مشغول صحبت با مرحوم اویس قرن پیرامون خاطرات ایشان بودم، مرحوم جلال آلاحمد هم که از زمان دانشجویی با ایشان مراوده داشتم به دفتر کارم آمد و با مرحوم اویس قرن آشنا شد. یاد آن ایام به خیر و روح هر دو دوست عزیزم شاد باد.
ارتباط من با مرحوم جلال آلاحمد از طریق رفت و آمد به خانقاه نعمتاللهی تهران واقع در خیابان شاهپور سابق، نرسیده به چهارراه مولوی، کوچه بلورسازی، معروف به خانقاه چهارسو چوبی، به وجود آمد. چرا که حقیر فقیر پس از انتقال از دادگستری کرمان به دادسرای تهران در سال 1339 بنا به دعوت دکتر جواد نوربخش، مدت شش ماه در خانقاه تهران اقامت داشتم و مرحومه سیمین دانشور همسر مرحوم جلال آلاحمد دختر عموی همسر مرحوم دکتر جواد نوربخش بوده است و همانطور که در سطور قبل ذکر گردید، ارتباط و آشنایی من با جناب اویس قرن فرزند ارشد میرزا رضا کرمانی نیز از طرف مرحوم پدرم بود و ارتباط پدرم با مرحوم اویس قرن، به دلیل این بود که مادر میرزا رضا کرمانی اهل منطقه خنامان رفسنجان بوده و پدرم نیز در این منطقه دیده به جهان گشوده و جدم معروف به حاج زینالعابدین از ملاکین منطقه خنامان بوده و در این منطقه به نیکنامی و نیکوکاری و دیانت معروف بوده است.
میرزا رضا کرمانی در نامهای از وکیلآباد بم خطاب به تاجر معروف جناب حاج محمدحسن امینالضرب در تهران مورخ محرم 1301 هجری قمری که در این تاریخ نماینده املاک حاج امینالضرب در بم بوده است، دایی خود را شخصی به نام سید رضا خنامانی معرفی میکند که این نوشته و انتساب خنامان، علاوه بر تأیید مرحوم اویس قرن مورد تأیید مرحوم پرویز خطیبی روزنامهنگار، شاعر، ترانهسرا، فیلمساز و از هنرمندان برجسته ایران نیز میباشد. مرحوم پرویز خطیبی فرزند مرحومه معصومهخانم اویس قرن و نوۀ دختری میرزا رضا کرمانی و باعث افتخار این خاندان میباشد.
پیشوند میرزا، در جلوی اسم وی، هم حکایت از این دارد که میرزا رضا شخصیتی تحصیلکرده و با سواد بوده است و هم دلالت بر سید بودن مادر میرزا رضا میباشد. بعدها در استنطاقی که از میرزا رضا توسط میرزا ابوترابخان نظمالدوله میشود از وی به عنوان مردی منطقی و حکیم مشرب یاد میکند که البته این اوصاف از دستنوشتهها و نامههایی که میرزا رضا کرمانی به بزرگان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران نوشته است، و هم اکنون در دسترس میباشد، کاملا مشهود و هویدا است.
شروع اختلاف میرزا رضا با دستگاه حاکمیت
و اما، شورو، قنات و اراضی بوده واقع در شمال شهر کرمان که به گواهی نقشه ثبتی اراضی موقوفه مستوره، پلاک یک اصلی بخش چهار کرمان میباشد، که هم اکنون پل هوایی در انتهای خیابان خورشید کرمان، اراضی شمال و جنوب شورو را به هم وصل میکند و آپارتمانها و مجموعههای مسکونی که در قسمت شمال پل ساخته شدهاند در محدوده اراضی شورو میباشند. اراضی وقفی شورو در تولیت حاج ابوجعفر مجتهد کرمان بوده که در طی قراردادی در اجارۀ ملاحسین عقدایی پدر میرزا رضا کرمانی قرار میگیرد و ملاحسین قبل از انقضاء اجاره فوت مینماید و اختلاف میرزا رضا کرمانی با دستگاه حاکمیت از اینجا شروع میشود که میرزا رضا دعوی علیه متولی موقوفه جناب حاج ابوجعفر مجتهد داشته، بدین مضمون که باید ملک مذکور پس از فوت پدرم تا پایان مدت اجاره در تصرف من باشد و در ظاهر هم حرف میرزا رضا بیمنطق نمیباشد. چون مرحوم ملاحسین به اراضی مورد اجاره کود داده و تعمیر نموده و خرج کرده، تا حاصل بردارد. این ادعا در مورد ملک وقفی شورو باعث شد تا میرزا رضا در جهت احقاق حق دادخواستی به حاکم کرمان که در آن روزگار محمد اسماعیلخان وکیلالملک بود، تقدیم کند. حاکم کرمان (اما) به دادخواست وی اعتنایی نمیکند و دستور میدهد وی را به علت تمرّد و درشتگویی مدتی در حبس نگه دارند که با دخالت علمای کرمان و به خصوص خود جناب حاج ابوجعفر مجتهد که متولی موقوفه بوده، از زندان آزاد میشود و مسیر جدید زندگی میرزا رضا کرمانی آغاز میشود و سرنوشت ناصرالدینشاه قاجار نیز از اینجا رقم میخورد.
مهاجرت میرزا رضا از کرمان برای احقاق حق
میرزا رضا شخصی باسواد و در علوم قدیمه صاحب تحصیلات بود و به امورات دینی و شرعی نیز آشنایی داشت. وی ابتدا در مکتب، ادبیات خواند و سپس مقدمات فقه و اصول را در کرمان گذراند و در کنار تحصیلات علوم دینی و حوزوی، به پدرش نیز در امورات زراعی و کشاورزی کمک میکرد.
میرزا رضا از اینکه ملک شورو باید پس از فوت پدرش تا پایان مدت اجاره در تصرف وی قرار گیرد کوتاه نیامد و پس از مدتی درگیری با حاکم کرمان جهت تظلمخواهی و احقاق حق از کرمان مهاجرت میکند و مدتی در عقدا که از توابع اردکان و زادگاه پدریش میباشد و هماکنون خانۀ پدریش در عقدا موجود میباشد، توقف میکند و سپس رهسپار تهران میشود تا شکایت به مقامات پایتخت ببرد و عریضهای از شرح حالش در مورد ملک وقفی شورو، به صدر اعظم وقت آن روز جناب میرزا علیاصغر اتابک ملقب به امینالسلطان تقدیم نماید و البته در نهایت نخست وزیر هم به عریضهاش اعتنایی نکرد و نایبالسلطنه کامران میرزا هم به شکایتش وقعی نگذاشت و با میرزا در تهران همان رفتاری شد که با وی در کرمان شده بود.
آشنایی میرزا رضا با اوضاع و احوال تهران
میرزا محمدرضا کرمانی که با نام میرزا رضا کرمانی شهره میباشد در طی مدت اقامت در تهران ابتدا از طریق خردهفروشی پارچه و سپس از فروش طاقه شال و ترمه به خانه اعیان و اشراف و درباریان (رفت و آمد) و امرار معاش میکرد و روزگار را در تهران میگذراند و در اثر این رفت و آمدها، رفته رفته با عمق اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی ایران آشنا میشود. میرزا رضا کرمانی در مدت اقامت در تهران به علت لیاقتی که از خود نشان داده بود مدتی کارگزار تاجر معروف و متنفذ آن دوران حاج محمدحسن اصفهانی ملقب به امینالضرب شد و امورات مالی او را پیگیری میکرد.
وی در مدت اقامت در تهران و انجام امورات حاج امینالضرب و تأمین مخارج زندگی، از هدف اصلی خود که برای آن به تهران مهاجرت کرده بود دست نکشید و همواره صدای اعتراض و نارضایتی خود را هم در جلوت و هم در خلوت در اجتماع و محافل و مجالس به گوش درباریان و وابستگان به دستگاه سلطنتی میرساند و از ظلم و ستمی که هم در جریان ملک وقفی شورو و جریانات پس از آن در کرمان و تهران بر خودش رفته است کوتاه نمیآمد.
میرزا رضا نماینده امینالضرب در بم شد
میرزا رضا در مدتی که در تهران برای حاج امینالضرب فعالیت میکرد، صداقت، لیاقت و پاکدستی خود را به اثبات رساند و در امورات کشاورزی نیز همچون حسابداری، انسانی وارد و درستکار بود و به همین جهت پس از مدتی بنا به درخواست حاج امینالضرب به همراه معینالتجار در سال 1300 و در زمان حاکمیت عبدالحمید میرزا ناصرالدوله ملقب به فرمانفرما، از تهران به کرمان آمد. وی پس از مشورت با دایی خود که مقیم خنامان کرمان بود و در امورات کشاورزی و قنات، شخصی متبحر بود، پیشنهاد حاج امینالضرب را در جهت افزایش محصول و عمران و آبادانی املاکش پذیرفت و نماینده املاک وی در بم شد.
پس از مدتی اختلافاتی میان میرزا رضا و معینالتجار و برادر و وابستگان وی که قبلا اداره املاک حاجی را در بم بر عهده داشتند، به وجود آمد و همۀ این مسائل به دلیل حسادت حاسدان و ناپاکانی بود که قبلا اداره املاک حاج امینالضرب را بر عهده داشتند و حضور میرزا رضا را برای خود مزاحمت قلمداد میکردند و وجودش را مانعی برای حیف و میل خود میدیدند. این صداقت، دلسوزی، امانتداری، شرافت و شفافیت میرزا رضا در نامههایی که با لحن تند و بدون اهمالکاری و سیاستبازی به تهران نوشته است، کاملا واضح و روشن است اما در نهایت حاسدان ناپاک و مذبذبین نان به نرخ روزخور با اعمال نفوذ و سعایت خویش باعث شدند تا میان میرزا رضا کرمانی و حاج امینالضرب اصفهانی فاصله بیفتد.
نقش میرزا در قیام شالبافان کرمان
البته میرزا رضا قبل از آنکه نماینده املاک حاج امینالضرب در بم شود به علت آنکه اقوام مادریش که مقیم رفسنجان و خنامان بودند و نیز خواهرش که متوطن کرمان بوده است از یکطرف و از طرف دیگر پیگیری ملک وقفی مورد ادعا سبب میشد که وی بین کرمان و تهران در رفت و آمد باشد و در این رفت و آمد شال کرمان را که در دورۀ قاجار به یک صنعت پر رونق در کنار فرش تبدیل شده بود، به تهران ببرد و از فروش آن به درباریان و تجار و افراد صاحب منصب درآمدی نیز علاوه بر مستمری که از حاج امینالضرب دریافت میکرد، کسب نماید. میرزا رضا کرمانی در سال 1294 هجری در قیام اول شالبافان در کرمان که در زمان حاکمیت مرتضی قلیخان، وکیلالملک ثانی روی داد حضور داشت و در سخنرانی در جهت آگاهی طبقه کارگر و تحریک و قیام شالبافان علیه دستگاه حاکمیت، نقش بارزی داشت.
به هر جهت، میرزا رضا کرمانی پس از سه سال فعالیت بر روی املاک حاج امینالضرب در بم و لایروبی قناتها و افزایش عملکرد اراضی حاجی سبب شد تا با سعایت حاسدان و نامههای انسانهای نادرست روابطش با حاج امینالضرب تحت تأثیرقرار گیرد. اما لیاقت، توانایی، صداقت، درستکاری، راستگویی، پشتکار، شجاعت و هوش میرزا رضا کرمانی باعث شد تا وی مجددا به همکاری و پیگیری امورات حاج امینالضرب در تهران دعوت شود.
همکاری مجدد میرزارضا با امینالضرب
میرزا رضا کرمانی در سال 1303 به تهران بازگشت و مجددا در تجارتخانه حاج امینالضرب در تهران مشغول به کار شد و علاوه بر آن مجددا به کاسبی و فروش خز و شال کرمان در میان طبقۀ اعیان و اشراف و درباریان روی آورد. دراین میان میرزا رضا در معاملهای که با نایبالسلطنه داشت در دریافت پولش دچار مشکل شد و نایبالسلطنه به ناحق از پرداخت وجه شالها به میرزا خودداری میکرد. البته میرزا با شهامت و جسارتی که داشت به وقتش طلب خود را با کسری و شنیدن اهانت وصول کرد و بین آن دو اختلافی شکل گرفت.
میرزا رضا با بازگشت دوبارهاش به تهران، در سال 1304 هجری با زهرا خانم دختر آزادخان کرمانشاهی از سرشناسان و محترمین کرمانشاه آشنا میشود و خواهر بزرگ زهراخانم، مشهور به میرزا باجی که خواهر عیال میرزا رضا میباشد منشی مخصوص زبیده خانم ملقب به امینه اقدس از همسران سوگلی ناصرالدین شاه بود. او بر حسب موقعیتی که داشت در اندرونی شاهی میزیست و از ارتباطاتی که داشت تا آنجا که در توانش بود سفارش میرزا رضا را میکرد و عریضههای وی را به دست صدراعظم، اتابک اعظم ملقب به امینالسلطان میرساند، ولی به تظلمخواهی میرزا ترتیب اثری داده نمیشد. در تهران نه تنها به دادخواست میرزا رضا رسیدگی نمیشود، بلکه بعدها مورد آزار و اذیت کامران میرزا نایبالسلطنه هم که پس از مسعود میرزا ظلالسلطان و مظفرالدین شاه، ذکور سوم ناصرالدین شاه بود، قرار میگیرد.
میرزا محمدرضا کرمانی پس از مهاجرت دوباره از کرمان به تهران و ازدواج با زهراخانم کرمانشاهی صاحب یک پسر و دو دختر میشود و یکی از دخترانش در طفولیت فوت میکند. پس از ترور ناصرالدینشاه و در هنگام به دار آویختن میرزا رضا در میدان مشق تهران، در 21 مرداد ماه سال 1275 هجری شمسی، پس از صد روز زندان و شکنجه و بازپرسی، پسرش آقای تقی اویس قرن که افتخار آشنایی با ایشان را در پنج سال آخر حیاتشان داشتم، نه ساله و دخترش معصومه خانم، نه ماهه شیرخوار بوده است.
برگی از خاطرات غمآلود محمدتقی اویس قرن
در یکی از روزها مرحوم محمدتقی اویس قرن در خاطراتی که هنوز چشمان ناراحت و حال غمآلود ایشان در نظرم مجسم میباشد، چنین میگفت: «دوران سختی را سپری کردم که هنوز هر وقت به یاد آن ایام میافتم پشتم میلرزد. روزی که مادرم جهت وضع حمل خواهرم در تهران در بستر بود، پدرم در اسلامبول نیز به علت جراحات و صدمات و سختیهایی که بر وی وارد شده بود در بستر بود. مادرم در مدت ده سالی که در عقد پدرم بود فقط 4 سال شوهرداری کرد و حدود شش سال از این زندگی را پدرم در زندان و تبعید و سفر به سر برد و مادرم در ایامی که پدرم در زندان بود چقدر سختی و مرارت و مریضی کشید و خواهرم نیز عمر چندانی نکرد و در سن پنجاه سالگی به رحمت حق پیوست.» و حرفهای زیادی که از مرحوم اویس قرن شنیدم و در دفتر خاطراتم ثبت کردم.
آشنایی میرزا رضا با سیدجمالالدین اسدآبادی
میرزا رضا در این مدتی که برای حاج امینالضرب فعالیت میکرد با سید جمالالدین اسدآبادی همدانی نیز آشنا شد. سید جمالالدین در بازگشت دومش در سال 1307 هجری به ایران، در منزل حاج امینالضرب اقامت گزید و میرزا رضا کرمانی به عنوان شخصی امین و آگاه و مورد اعتماد، از طرف حاج امینالضرب در جهت رتق و فتق امورات سید جمالالدین در خدمت ایشان قرار گرفت و مهماندار وی شد. احترام و ارادت حاج امینالضرب به سید جمالالدین اسدآبادی در واقع مسبب آشنایی میرزا رضا کرمانی با سید جمالالدین اسدآبادی همدانی شد که بعدها این آشنایی به رابطۀ مرید و مرادی منجر شد.
آشنایی میرزا رضا با سید جمال در منزل حاج امینالضرب نیز خود مسبب آشنایی میرزا با علمای دیگر تهران از جمله شیخ هادی نجمآبادی از روحانیون آزادیخواه و مجتهدین مشروطهخواه ایران میباشد. شیخ هادی نجمآبادی تنها کسی است که پس از اعدام میرزا رضا کرمانی مراسم چهلم و سال وی را در آن دوران ارعاب و خفقان، هر چند مختصر برگزار کرد و بدین ترتیب همسویی خود را با شاگرد باوفا و همفکر و آزادیخواهش نشان داد و بر از جان گذشتگی وی در قطع شجره ظلم و استبداد و خودکامگی و حکومت استبداد و بیقانونی، مهر تأیید زد. جناب شیخ هادی اگرچه چهار سال قبل از آنکه فرمان مشروطیت توسط مظفرالدینشاه امضاء و صادر شود، دار فانی را وداع گفت، لیکن با ترویج افکار آزادیخواهی و اندیشههای روشنفکری و ارتقاء سطح آگاهی مردم و آگاهی بخشیدن به آنان، در جهت تحقق حکومت آزادی و منطق و قانون، دین خود را به انقلاب مشروطیت و جنبش روشنفکری ایران و حمایت از آزادیخواهان ادا نمود و نام نیکی از خود در تاریخ معاصر ایران بر جای گذاشت.
تحصن و سخنرانی سیدجمالالدین در شهر ری
با حرکت سید جمالالدین اسدآبادی به شهر ری و تحصن شش ماهه در حرم حضرت شاه عبدالعظیم حسنی و سخنرانی علیه دستگاه سلطنت و بیداری مردم در جهت احقاق حقوق فردی و اجتماعی سبب شد تا مأموران ناصرالدینشاه وی را به دستور صدر اعظم برای بار دوم از ایران اخراج کنند. وی در جمادیالاول سال 1308 با بیاحترامی و بیحرمتی از حرم امامزاده حمزه بیرون کشیده شد و با اهانت از ایران تبعید گردید. جرم بابیگری و وابستگی به جریان فکری سید علی محمد باب شیرازی، از شیوههای حکومت وقت در جهت خاموش کردن افکار و اندیشههای مخالف بود و بسیاری از مخالفین دستگاه و اصلاحطلبان آن روزگار و از جمله خود میرزا رضا کرمانی را نیز به جرم پیروی از آیین بیانی و اینکه یک عنصر وابسته به جنبش بابیه، شاه را ترور کرده است، بر مقبولیت و مشروعیت دستگاه حکومت در میان مردم عامه تبلیغات میکردند.
حمایت علنی میرزا رضا از سیدجمالالدین
میرزا رضا کرمانی پس از ترور ناصرالدینشاه در استنطاقی که از وی به عمل میآید روی عبارت «در همان نقطه» تأکید میکند و چنین میگوید: «اگر دیده بصیرت باشد، ملتفت میشود که در همان نقطه که سیّد را کشیدند، در همان نقطه، گلوله به شاه خورد.»
میرزا رضا کرمانی تنها شخصیتی بود که در میان طلاب روشنفکر و معممین اصلاحطلب آن روزگار به طور جدی و از روی خلوص نیت و صداقت، سیدجمالالدین را در حرم شاه عبدالعظیم همراهی میکرد و در ملأعام به نشر و ترویج افکار و تبیین اندیشههای سید در کوچه و بازار میپرداخت.
مراودات میرزا رضا کرمانی با سید جمالالدین اسدآبادی سبب شد تا وی در نهایت از حقوق خصوصی خود عبور کرد و همراه با مرادش که از وی به عنوان مروج و منادی تفکر اتحاد دنیای اسلام نام برده میشود، مدافع حقوق عمومی گردد.
دفاعیات بیپرده میرزا رضا از حکومت قانون
میرزا رضا کرمانی با توزیع روزنامه قانون در ایران که توسط میرزا ملکمخان ناظمالدوله، اصلاحطلب روشنفکر و مشروطهخواه و مدافع حکومت قانون و از مدرسین دارالفنون به مدت هشت سال در لندن و به زبان فارسی چاپ میشد، به جریان مبارزات سیاسی و اجتماعی پیوست. (او) در بسیاری موارد نیز صدای اعتراض مردم به بیعدالتی و تبعیض و ظلم و استبداد بود.
از جمله اقداماتی که میرزا رضا در جهت حبّ وطن و صلاح ملت در آنها نقش اساسی داشته است میتوان به اعتراض به قرار داد رژی یا تالبوت در سال 1307 و پیامد آن شورش تنباکو و نیز اعتراض علنی و بیپرده به تبعید و بیحرمتی به پیر و مرادش سید جمالالدین اسدآبادی در حرم شاه عبدالعظیم در سال 1308 اشاره کرد.
دفاعیات بیپرده و حمایتهای علنی میرزا از حکومت قانون، پس از تبعید سید سبب شد تا وی که همچون استاد و مرادش، مغضوب حکومت وقت قرار گرفته بود، با توطئه و تبانی از سوی کامران میرزا نایب السلطنه و محمدعلیخان وکیلالدوله فرماندار نظامی تهران، به چهار سال و نیم حبس و شکنجه در سیاهچال تهران و پس از آن زندان قزوین و سپس زندان انبار شاهی که زندان مخصوص مخالفین عقیدتی و سیاسی دستگاه بود محکوم شود و دوران سختی را بر خود و خانوادهاش تحمل نماید.
به خاطر جانبداری میرزا رضا از سید جمالالدین اسدآبادی پس از تبعید وی از ایران، و فعالیتهایی که علیه سیاستهای اجتماعی و اقتصادی دستگاه انجام داد سبب شد تا علاوه بر گرفتاری خودش، خواهر عیالش را نیز از دربار اخراج کردند و بدین ترتیب ارتباط و رفت و آمد وی با اندرونی دربار قطع شد.
تبعید میرزا رضا به زندان قزوین
در همین ایام، وکیلالدوله سردار افخم، به جهت خوشخدمتی برای نایبالسلطنه و خوشآمد ناصرالدوله عبدالحمید فرمانفرما، حاکم وقت کرمان، در منزل خودش برنامهای ترتیب داد و میرزا رضا را به زندان تهران انداخت. وی سپس به بهانه پر شدن زندان تهران به اتفاق حاج سیاح و حاج میرزا احمد کرمانی و چند نفر دیگر به زندان قزوین فرستاده شد و پس از حدود دو سال به زندان سیاسی انبار شاهی در تهران منتقل گردید و در این مدت از سر عداوت و اغراض شخصی و توطئه متنفذین درباری متحمل چهار سال و نیم حبس شد که تقریبا در این سالها به طور متوالی به جز مدت کوتاهی، در زندان بود و آنچه بر عیال وی در این مدت رفت، خدا بهتر میداند و وقایعی که در تاریخ ثبت شده و در اسناد ضبط گردیده است شمهای از سختیهایی است که بر عیال فداکار وی وارد گردید.
میرزا رضا کرمانی بالاخره با وساطت سید زینالعابدین تهرانی امام جمعه تهران در دورۀ ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه و توصیۀ حاج محمدحسن امینالضرب و فداکاریهای همسر باوفا و روشنفکر و آزادهاش، از زندان آزاد شد و متعهد گردید که از ایران خارج شود.
سید زینالعابدین تهرانی ملقب به ظهیرالاسلام که بیشترین تأثیر را در رهایی همشهریم میرزا رضا کرمانی از زندان و سپس امنیت وی داشت، جد استادم دکتر سید حسن امامی است که استاد حقوق مدنی بنده در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بوده است.
استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر سیدحسن امامی (امام جمعه تهران)، استاد «حقوق مدنی» و «شرح قانون مدنی» دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود که کتاب حقوق مدنی که در شش مجلد نگاشته است هنوز هم جزو کتابهای مرجع در دانشکدههای حقوق است. وی در مواقعی که کلاس درس نداشت در سرسرای دانشکده حقوق میایستاد و پیپی خوشبو میکشید و پاسخ سوالات دانشجویان را میداد و تا پاسخ سوال را برای دانشجو با امثال متعدد به طور کامل جا نمیانداخت، دست نمیکشید.
در مهرماه سال 1342 که وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شدم، روزهای سه شنبه به قم میرفتم و نزد طلبهای به نام آقای مختاری که طلبه مدرسه فیضیه قم بود، فقه به زبان عربی میآموختم و ظهر هم چلوکبابی سفارش میدادم و با هم میخوردیم و بعد از ظهر به تهران مراجعت میکردم. در دانشکده حقوق تهران سه استاد روحانی داشتم به نامهای حضرت آیتالله محمد سنگلجی با عمامه سفید، که استاد راهنمای پایاننامه لیسانس بنده تحت عنوان «روابط مالی زوجین از نظر فقه و حقوق مدنی»، بود و دو دیگر استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر سیّدحسن امامی (امام جمعه تهران) و مجتهد وارسته جناب آقای سید محمد مشکات با عمامه مشکی که هر وقت دانشجویان به او آیتالله میگفتند اظهار میداشت من آیتالله نیستم و آیتالله مقام والایی است.
در برخی از مقالاتم به حاشیه میروم. تقصیری ندارم، استادم در دوران دبیرستان جناب آقای دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی بوده که از دل و جان دوستش دارم و از کتابهای معظم له آموختم که حاشیهای پندآموز هم بنویسم.
خروج میرزا رضا از ایران و اقامت در اسلامبول
میرزا رضا با این همه ظلم و فساد و تبعیض و بیعدالتی و بیقانونی که در تاریخ ثبت شده است باز هم از پا نایستاد و همچون یک رادمرد مبارز خستگیناپذیر، در جهت رسیدن به هدف خویش، شکنجهها را به جان خرید و پس از آزادی از زندان در طلب مراد خود راه اسلامبول را در پیش گرفت. دولت عثمانی به مرکزیت اسلامبول در آن روزگار پایگاه مهمی برای اقامت آزادیخواهان و مشروطهطلبان مخالف حکومت بود و از این رو کرمانیان برجسته و روشنفکران مسلمانی همچون میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی کرمانی و میرزا رضا کرمانی در گرد شمع هدایت و ارشاد سید جمالالدین اسدآبادی همدانی جمع شدند.
میرزا رضا کرمانی در آغاز این سفر پرماجرای خود که حدود چندین ماه به طول انجامید، عیال و فرزندان خود را به شیخ هادی نجمآبادی و حاج امینالضرب سپرد و علیرغم ضعف جسمانی و کسالت روحی شدیدی که در مدت حبس پیدا کرده بود با وجهی که فراهم آورد رهسپار اسلامبول شد تا در معیت پیر و مرادش رنجها و دردهای این مدت را تسکین دهد. وی به اسلامبول رفت و چند ماهی در محضر استاد و مراد خود که مطرود و مغضوب حکومت ایران بود و به اتهام بابیگری حکم به تبعیدش دادند، رحل اقامت افکند و زمانیکه با عجز و لابه حوادث گذشتۀ خود را برای سید جمالالدین تعریف میکرد در جواب چنین شنید: «میبایست قبول ظلم نکنی و ...» نفوذ کلام سید جمال آتشی را که در وجود میرزا در تهران روشن کرده بود در اسلامبول شعلهور کرد و در نهایت از مرید وفادار خود چنین شنید که: «همین قدر که رفع کسالتم بشود انتقام خود را میکشم.»
رابطۀ نزدیک میرزا رضا با سیدجمالالدین
میرزا رضا بعدها در مدت یکصد روزی که پس از ترور ناصرالدینشاه در حبس بود، در بازپرسی که از وی به عمل آمد، چنین اظهار داشت: «سید از من محرمتری نداشت. چیزی را از من پنهان نمیکرد. من در اسلامبول که بودم از بس که سیّد به من احترام میکرد در انظار تمام مردم تالی خود سیدّ به قلم رفته بودم. بعد از سیّد هیچکس به احترام من نبود. مقدر این طور بود که بیایم و این کار به دست من جاری شود. تحصیل امنیت را هم برای اجرای خیال خود میخواستم بکنم».۱
ماهی از سر گنده گردد نی ز دم / ناصرالدین عقل خود را کرده گم (میرزا رضا کرمانی)
میرزا رضا از نظر دولت ایران یک مجرم سیاسی محسوب میشد و به همین دلیل پس از آزادی از زندان، متعهد میشود که ایران را ترک کند. وی پس از ماهها اقامت در اسلامبول با کمک سید جمالالدین اسدآبادی و همراهی شیخ ابوالقاسم روحی برادر شیخ مهدی و شیخ محمود ۲ و شیخ احمد روحی کرمانی که فرزندان شیخ محمدجعفر ته باغ للهای کرمانی ملقب به شیخالعلماء بودهاند، در روز بیست و ششم رجب سال 1313 از اسلامبول عازم ایران میشود.
در اینجا به مناسبت متذکر میگردم که در بسیاری از منابع به اشتباه دستگیری شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان کرمانی را در اسلامبول پس از ترور ناصرالدینشاه ذکر میکنند. در حالیکه این دو روشنفکر مسلمان قبل از ترور ناصرالدینشاه با مکاتبات دولت ایران، توسط دولت عثمانی دستگیر شده بودند و پس از ترور پادشاه به علت مخالفتهای این دو با سیاستهای حکومت ایران و ارتباط و نزدیکی با سیدجمالالدین اسدآبادی تحویل دولت ایران گردیدند. این دو شخصیت برجسته تاریخ معاصر و جنبش روشنفکری ایران که از آنان نام بردم، یعنی، شیخ احمد روحی کرمانی و میرزا آقاخان کرمانی در تاریخ مشروطیت ایران از ایشان به عنوان شهدای راه حرّیت و آزادی و به حق از پیشگامان جنبش مشروطیت و روشنفکری ایران نام برده میشود.
میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی کرمانی، در حدود شش ماه قبل از ترور ناصرالدینشاه، بنا به درخواست دربار ایران در جهت سرکوب اندیشه مخالف و با اعمال نفوذ و برنامهریزی علاءالملک، سفیر وقت ایران در اسلامبول، توسط دولت عثمانی دستگیر و زندانی شده بودند و پس از ترور ناصرالدین شاه با پیمانی که میان دولت ایران و عثمانی بسته شد، تحویل دولت ایران گردیدند و کمتر از یک ماه قبل از اعدام میرزا رضا کرمانی، توسط محمد علی میرزا نایبالسلطنه، در تبریز به طرز فجیعی به همراه خبیرالملک به قتل رسیدند و جنازشان به تهران ارسال گردید.
میرزا رضا کرمانی و میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی کرمانی هر سه و در یک بازۀ زمانی یک ماهه در سال 1275 هجری شمسی توسط حکومت وقت، در راه دشوار آزادی از استبداد و رهایی از بیداد جان خویش را از دست دادند و به حق ثمرۀ جنبش روشنفکری و مشروطهخواهی ایران که یک دهه بعد با صدور فرمان مشروطیت در سال 1285 هجری شمسی به وقوع پیوست، با خون این سه شخصیت بزرگ کرمان که تا ابد نامشان در تاریخ ایران جاویدان خواهد ماند، به نتیجه رسید.
میرزا رضا در صورت تقریراتی که در عصر روز سه شنبه اول ربیعالاول 1314 هجری و در ساعات آخرین حیاتش در این دنیای فانی نگاشته است، چنین گفته است: «من مومن به قدر و معتقدم که بی حکم قدر برگ از درخت نمیافتد. حالا هم به خیال خودم یک خدمتی به تمام خلایق و ملت و دولت کردهام و این تخم را من آبیاری کردهام و سبز شد. همه خواب بودند و بیدار شدند.»
ورود مخفیانۀ میرزا رضا به تهران
باری، میرزا رضا در بادکوبه مسیر خود را از شیخ ابوالقاسم روحی جدا میکند و شیخ ابوالقاسم به مشهد و سپس به کرمان میرود و میرزا به مشهد سر (بابلسر) و از آنجا به بار فروش (بابل) میرود و با مبلغی که مرادش و استادش سید جمالالدین اسدآبادی همدانی به عنوان خرج سفر در اختیارش گذارده بود مدتی در کاروانسرای حاجی سید حسین توقف میکند. بنا به گفته خودش در بابل یک اسلحه روسی پنج لول از یک میوه فروشی که برای بادکوبه (باکو) میوه حمل میکرد تهیه میکند و به طور مخفیانه وارد تهران و از آنجا به شهر ری میرود.
وی در بازجویی محل خرید اسلحه را بابل معرفی میکند که البته میرزا رضا مرد متفکر و عمیقی بوده است و از روی درایت و سیاست به سوالات بازپرس پاسخ میداده است و در مورد خریداری اسلحه از یک میوه فروش در بابل معلوم نیست درست باشد یا نه و احتمالا برای انحراف افکار از افرادی بوده است که اگرچه در ظاهر با میرزا رضا حشر و نشر و مراوده داشتهاند، ولیکن به گفتۀ خودش از نیت وی برای کشتن پادشاه احدی به جز خودش و مرادش آگاهی نداشته است.
یا مثلا در بازجویی میگوید همسرم از من طلاق گرفت که بعدها مشخص شد که وی خود قبل از اینکه دست به این اقدام بزند در آخرین دیدارش با فرزندش برگهای به میرزا تقی میدهد که در آن طلاقنامۀ عیالش بوده است و آنهم برای اینکه پس از کشتن ناصرالدینشاه گزندی متوجه عیال و فرزندان و خاندان عیالش نشود که البته خانوادۀ وی تا مدتها از طرف مردم عامی و عمال حکومت متحمل سختیها و فشارهای زیادی بود و همین امر سبب شد تا برای مدتی خانوادۀ میرزا رضا، تهران را به مقصد کرمان ترک کنند و در منزل خواهر میرزا رضا که مقیم کرمان بوده است اقامت نمایند و البته پس از مساعد شدن شرایط و به قول مشهور افتادن آبها از آسیاب و برقرار شدن آرامش، مجددا به تهران بازگشتند.
میرزا رضا در روز دوم شوال 1313 قمری، بر خلاف سابق که معمم بود، با لباده و کلاه پس از حدود 65 روز از اسلامبول وارد شهر ری میشود. وی ابتدا در کاروانسرای حاج ملا علی مسکن میگزیند و پس از چند روز بنا به موافقت معینالتولیه حضرت عبدالعظیم و درخواست از فراشباشی آستانه به طور موقت در حرم حضرت عبدالعظیم درگوشوارۀ بالاخانه در باغ طوطی که مشرف به صحن میباشد اقامت مینماید و در حدود چهل روز درسمت جنوب شرقی باغ طوطی در یک بالاخانه منزل میگیرد.
میرزا رضا در این مدت بنا به گفتۀ شاهدان در برخی از شبها، چراغ اتاقش خاموش بود و قطع به یقین مخفیانه و به طور ناشناس به تهران میامد و در انجمن سرّی مخالفین دستگاه شرکت میکرد و با برخی افراد ملاقاتهای محرمانهای نیز داشته است، ولیکن پس از دستگیری نام هیچکس را در اختیار نظمالدوله و بازجوها نگذاشت و کسی را از اعضاء انجمن سرّی که به قول مرحوم اویس قرن همگی در مبارزه علیه دستگاه و حذف ناصرالدینشاه از هر جناح فکری و آئینی متفقالقول بودند، افشا نکرد. چرا که فقط خود میرزا رضا از عمق فکر و نیت خویش آگاهی کامل داشت و به همین دلیل، خلاف مروت و مردانگی میدید تا جمعی را که با آنان در ظاهر ارتباط داشت، ولیکن در راه و روش و مکان و زمان اقدام، اختلاف سلیقه داشتند، گرفتار کند و زندگی اعضاء را به جرم معاونت در قتل به خطر بیندازد. هر چند که قلباً از این اقدام خوشنود بودند.
بازجوییها و اعترافات میرزا رضا
بخشی از گفتههای میرزا رضا در بازپرسی چنین است: «به خدای قادر متعال که خالق سیّد جمالالدّین و من و همۀ مردم است قسم که از این خیال و نیت کشتن شاه احدی غیر از خودم و سیّد اطلاع نداشت. سیّد هم که در اسلامبول است هر کاری که میتوانید و از دستتان برمیآید بکنید. دلیلش هم واضح است که اگر همچو خیال بزرگی را من به احدی می گفتم، مسلما نشر میکرد و مقصود باطل می شد».
و در بازجویی دیگری که نشان از اعتقاد وی دارد در مورد افشای رفقا و همدستانش چنین گفته است: «من که را گیر بدهم؟ هر بیچارهای که یک روزی با من سلام و علیک کرده است، حالا گیر بدهم، نشد».
میرزا رضا در بازجوئیها فقط از دو نفر نام میبرد یکی سید جمالالدین اسدآبادی که دولت ایران در جهت استرداد وی از دولت عثمانی اقداماتی را انجام داد ولیکن به سرانجام نرسید و هفت ماه پس از وفات میرزا رضا در همان سال 1275 هجری شمسی، ندای حق را لبیک گفت و ابتدا در گورستان شیوخ اسلامبول دفن گردید و نه سال بعد جنازه وی به افغانستان منتقل شد و در دانشگاه کابل به خاک سپرده شد، و دیگری جناب شیخ هادی نجمآبادی بود که ارتباط ایشان با سید جمال و میرزا رضا اظهر منالشمس بود و احتیاجی به کتمان نبود و همانطور که قبلا ذکر شد شیخ هادی بعدها مراسم چهلم و سالگرد میرزا را به طور خیلی خصوصی برگزار کرد.
میرزا رضا کرمانی سرانجام در روز 17 ذیالقعده سال 1313 هجری قمری مطابق با یازدهم اردیبهشت سال 1275 هجری شمسی با شلیک یک گلوله در دم درب امامزاده حمزه در حالیکه اسلحه را زیر لبادۀ فراخ خویش پنهان نگاه داشته بود سلطان صاحبقران، ناصرالدینشاه را که در هنگام تدارک پنجاهمین سال سلطنت خویش بود به قتل رساند و به اعتراف خودش در همان نقطهای که سید جمالالدین را کشیدند، در همان نقطه گلوله را به شاه شلیک کرد.
میرزا رضا خود نیز پس از ترور ناصرالدینشاه، پس از حدود صد روز حبس و شکنجه و بازپرسی در ادامۀ یک زندگی سخت و پر مشقت در جهت احقاق حقوق فردی و اجتماعی و برقراری حکومت قانون، سرانجام با لبخند پیروزی، در سحرگاه روز چهارشنبه 21 مرداد ماه سال 1275 هجری شمسی مطابق با دوم ربیع الاول سال 1314 هجری قمری و یازده اگوست (اوت) 1896 میلادی در میدان مشق تهران به دار آویخته شد و جنازهاش پس از حدود دو روز بر بالای دار، در روز جمعه در گورستان حسنآباد تهران به خاک سپرده شد.
گورستانی که میرزا رضا در آن به خاک سپرده شد، اکنون محل آتششانی شده است و در زمانیکه حقیر فقیر شهردار منطقه پنج پایتخت بودم، گورستان مذکور در حوزه استحفاظی منطقه پنج شهرداری تهران بود.
میرزا ابوترابخان نظمالدوله که از ارادتمندان امینالسلطان صدراعظم و رئیس پلیس و مأمور استنطاق میرزا رضا بود، در نهایت چنین می گوید: «موضوع قتل ناصرالدینشاه همچنان در پردۀ استتار باقی ماند و هرچند از میرزا رضا بازجوییهای مفصلی به عمل آمد، ولی مطلبی که قابل فهم و درک باشد به دست نیامد».
این اشعار منسوب به میرزا رضا در تاریخ ثبت شده است:
«محب آل رسول و غلام هشت و چهارم/ فدایی همۀ ملت رضای شاه شکارم
تنی چگونه زند خویش را به قلب سپاهی/ اگر که لشکر غیبی مدد نبود به کارم
نشان مردی و مردانگی است کشتن دشمن/ من این معامله کردم که کام دوست برآرم
رضا به حکم قضا کشت ناصرالدین را/ ز کیفر عملش بود، من گناه ندارم».
................................................................................................................................................................
1- برگرفته از صورت استنطاق میرزا رضای کرمانی از کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» نوشته ناظم الاسلام کرمانی و «کارنامه و زمانه میرزا رضا کرمانی» نوشته هما ناطق.
2- شیخ محمود کرمانی ملقب به افضل الملک از فعالان جنبش مشروطه و به همراه مجدالاسلام کرمانی و ناظم الاسلام کرمانی از اعضاء رسمی انجمن سرّی باغ میکده بودهاند. انجمنی سری که در دوران سلطنت ناصرالدین شاه و به منظور حذف ناصرالدین شاه تشکیل گردید و میرزا رضا نیز در آن رفت و آمد داشت، بعدها پس از یک دوره خاموشی، تحت عنوان انجمن باغ میکده و درجهت حذف حکومت قاجار و در محل باغ میرزا سلیمانخان میکده تشکیل و فعالیت می کرد. میرزا سلیمانخان میکده پس ازبه سلطنت رسیدن رضا شاه، در سال 1306 استاندار کرمان شد.
نظر خود را بنویسید