فردایکرمان - مجید عتیق*: هنر تئاتر همواره بستری برای بازتاب چالشهای اجتماعی و انسانی بوده است، و نقد یک اثر باید با هدف ارتقاء و رشد این هنر صورت گیرد. نقد پیش رو از این منظر نوشته شده و صرفا به بررسی جوانب مختلف اجرای نمایشنامه «سرخی آنتیگونه» به کارگردانی مازیار رشیدصالحی پرداخته است. هدف اصلی این نقد، بررسی علمی و اجتماعی ابعاد این اثر است تا هم نقاط قوت و هم چالشهای آن روشن شود. به ویژه در دورانی که ساختارها بر روایتها غلبه پیدا کردهاند، این نمایش فرصت مناسبی برای بازاندیشی در زمینۀ بازتفسیر آثار کلاسیک و ارتباط آنها با مسائل روز فراهم میآورد.
خلاصهای از داستان نمایشنامه
نمایشنامۀ «سرخی آنتیگونه» نوشتۀ چیوری میاگاوا، نویسندۀ آمریکایی ژاپنیتبار، در بستری تاریخی از دوران جنگ جهانی دوم به موضوع زندانی کردن ژاپنیهای مقیم آمریکا در اردوگاههای کار اجباری میپردازد.
این نمایشنامه، که از تراژدی «آنتیگونه» اثر سوفوکل الهام گرفته شده، به داستان دختری به نام آنتیگونه میپردازد که در تلاش است تا معشوق خود را که به اعتراض و خیانت متهم شده، با احترام دفن کند. معشوق آنتیگونه، مردی ژاپنیتبار است و این انتخاب به نوعی نشاندهندۀ چالشها و تنشهای عاطفی ناشی از تبعیض نژادی و عشق در برابر تعصبات اجتماعی است.
آنتیگونه در این راستا با قدرت حاکم و قوانین اردوگاه که چنین عملی را برای عبرت دیگران ممنوع کرده است، درگیر میشود. این اثر در دوران تبعیض نژادی و ترس از خیانت ژاپنیها در آمریکا روایت میشود و به شکل هوشمندانهای از موضوعات کلاسیک مانند تقابل فرد و حاکمیت، مفاهیم عدالت و اخلاق، در فضایی معاصر بهره میبرد.
سبک مدرن و برخورد با داستانی کلاسیک
رشیدصالحی تلاش کرده تا این اثر را با فضایی مدرن و معاصر اجرا کند. بازآفرینی تراژدی کلاسیک «آنتیگونه» در قالب مسائل نژادی و تاریخی قرن بیستم آمریکا، نقطۀ قوت این نمایش است و نشان میدهد که چگونه مفاهیم کهن و فلسفی میتوانند همچنان به شکلی معنادار در جهان امروز حضور داشته باشند. این حرکت به نوعی یادآور تلاشهای برتولت برشت است که آثار کلاسیک را در زمینههای اجتماعی و سیاسی معاصر قرار میداد تا به تماشاگران هشدار داده و آنان را به تفکر وادارد. با این حال، برخلاف بسیاری از کارهای مینیمالیستی که در آنها دکور و صحنهآرایی به حداقل میرسد تا تمرکز بیشتر بر مفاهیم و بازیگری باشد، در این اجرا دکور و طراحی صحنه به نظر میرسید که بیش از حد شلوغ و دستوپاگیر شده بود. آدولف آپیا که از بزرگان طراحی صحنه به شمار میرود، تأکید داشت که طراحی صحنه باید در هماهنگی کامل با حرکت بازیگران باشد و نه عاملی که آنها را محدود کند. در «سرخی آنتیگونه»، دکور گاهی به جای آنکه در خدمت روایت و حرکت بازیگران باشد، تبدیل به عنصری مخل شده بود که نه تنها کارایی لازم را نداشت، بلکه بازیگران را در لحظاتی در تنگنا قرار میداد.
روایتگری در دنیای امروز: ساختارها و قصهها
امروزه در هنر تئاتر، با تغییراتی اساسی در روشهای روایتگری مواجه هستیم. در بسیاری از اجراهای مدرن، شکل روایی جای خود را به شکل ساختاری دادهاند. این تحولی است که میتوان آن را در آثار کارگردانانی مانند رابرت ویلسون مشاهده کرد که به جای پرداخت به داستانگویی خطی، بیشتر به دنبال ارائه تجربیاتی از ساختارها و فضاها هستند. در «سرخی آنتیگونه»، نیز ساختار به طور برجستهای بر روایت غلبه کرده بود. این تمایل به ساختارگرایی، اگرچه در اجراهای مدرن امری معمول و حتی جذاب است، اما میتواند در برخی مواقع به دور شدن مخاطب از عمق مفاهیم اخلاقی و فلسفی نمایشنامه منجر شود. این موضوع در اجرای رشیدصالحی به شکلی چالشبرانگیز مطرح میشود. او به درستی سعی کرده است تا از ساختارهای پیچیده و مدرن برای انتقال مفاهیم کلاسیک استفاده کند، اما در برخی لحظات به نظر میرسد که این ساختارها بر محتوای اصلی و قصۀ اثر سایه انداختهاند. پیتر بروک زمانی گفت: «سادهترین قصهها میتوانند عمیقترین مفاهیم را بیان کنند.» اما در اینجا، گاهی پیچیدگیهای ساختاری باعث کمرنگ شدن قصۀ اصلی شده بود.
بازیگری و هدایت کارگردان
یکی از نقاط قوت این اجرا، هدایت مناسب بازیگران توسط کارگردان بود. مازیار رشیدصالحی به خوبی توانسته بود بازیگران را در میزانسنهایی دقیق قرار دهد و لحظات بصری زیبایی را خلق کند. اما نکتهای که در این میان به چشم میآمد، تجربه ناکافی برخی از بازیگران بود که نتوانستند به شکل کامل با ایدههای پیچیدۀ کارگردان همراه شوند. لی استراسبرگ که از پیشگامان روشهای نوین بازیگری بود، همواره تأکید داشت که بازیگر باید به درکی عمیق از احساسات درونی شخصیتها دست یابد. در این اجرا، گاهی به نظر میرسید که بازیگران نتوانستهاند این عمق احساسی را به طور کامل درک کنند و در برخی لحظات احساسی دچار انقطاع شدند. این انقطاع احساسی باعث شد که بازیگران نتوانند به راحتی از یک احساس به احساس دیگر عبور کنند و جریان طبیعی روایت درونی شخصیتها دچار گسست شود. کنستانتین استانیسلاوسکی همواره بر پیوستگی و طبیعی بودن احساسات بازیگر تأکید میکرد و این موضوع در اجرای این نمایش به چالشی اساسی تبدیل شده بود.
جامعهشناسی و مفاهیم اجتماعی اثر
نمایشنامه «سرخی آنتیگونه» نه تنها در بستر تاریخ، بلکه در بطن مسائل اجتماعی و جامعهشناسی ریشه دارد. موضوع تبعیض نژادی، که در قلب داستان زندانی کردن ژاپنیهای مقیم آمریکا در دوران جنگ جهانی دوم جای دارد، همچنان از مسائل پرتنش و مطرح در دنیای امروز است. زیگمونت باومن، جامعهشناس معروف، معتقد است که نابرابریهای نژادی و اجتماعی به طور دائم در جوامع مدرن بازتولید میشوند و به شکلهای جدیدی نمود پیدا میکنند. در این نمایشنامه نیز، با تأکید بر ظلم و تبعیضی که به یک گروه خاص اعمال میشود، این مسأله به شکلی ملموس و قابل درک برای مخاطب به تصویر کشیده شده است. با این حال، رشیدصالحی در اجرای این مفاهیم اجتماعی نیز دچار چالشهایی بود. اگرچه متن نمایشنامه به خوبی این موضوعات را مطرح میکرد، اما در برخی لحظات، به دلیل تمرکز زیاد بر ساختار و فرم، پیامهای اجتماعی و فلسفی نمایشنامه به حاشیه رانده شده بودند. میشل فوکو در آثار خود بارها به مفهوم قدرت و اعمال آن بر افراد و گروههای جامعه اشاره کرده است. در این نمایشنامه نیز تقابل میان قدرت حاکمیتی و فردی که از حق انسانی خود دفاع میکند، نمود بارزی از این مباحث است. اما این تقابل در اجرای این اثر گاهی به دلیل ضعف در پیوستگی احساسی بازیگران و تمرکز بیش از حد بر دکور و صحنهآرایی، به شکل کامل منتقل نشد.
چالش انتقال مفاهیم اخلاقی
نمایشنامه «آنتیگونه» سوفوکل، که منبع الهام اصلی این اثر است، بر پایۀ مفاهیم عمیق اخلاقی و فلسفی بنا شده است. داستان اصلی درباره تعارض میان قوانین حاکمان و وجدان فردی است؛ موضوعی که قرنها مورد بحث فیلسوفان و هنرمندان بوده است. در «سرخی آنتیگونه»، رشید صالحی تلاش کرده تا این مفاهیم را به شکلی معاصر و با ارجاع به مسائل نژادی، هویتی و حقوق بشری بازنمایی کند. اما همانطور که اشاره شد، در انتقال کامل این مفاهیم دچار چالشهایی شده است. این اجرا به تماشاگر یادآوری میکند که چگونه عشق و وفاداری میتوانند در برابر سرکوبهای اجتماعی و تبعیضها بایستند. این چالش، در حقیقت، همزمان بیانگر قدرت و شکنندگی انسانیت در برابر ظلم است. هرچند کارگردان در هدایت بازیگران و طراحی میزانسنها تلاشی مستمر و مدبرانه داشته، اما انتقال مفاهیم اخلاقی و انسانی مستور در نمایشنامه با مشکلاتی مواجه بوده و به نوعی این عدم انتقال کامل، باعث میشود که تماشاگران در درک عمق مفاهیم دچار سردرگمی شوند.
تأثیر احساسات و عمق انسانی در اثر
در بررسی نمایش «سرخی آنتیگونه»، باید به تأثیر احساسات بر درک تماشاگران نیز اشاره کرد. انسانها همواره به داستانهایی که احساسات انسانی را به تصویر میکشند، واکنش نشان میدهند. آنتیگونه، در اینجا، نماینده انسانی است که از عشق خود دفاع میکند و در این راستا با چالشهای اجتماعی، سیاسی و اخلاقی روبرو میشود. این داستان، به تماشاگر یادآوری میکند که همواره باید در پی حقیقت و انسانیگری حرکت کرد و از تبعیض و ظلم دوری گزید. نقل قولی از آنتوان چخوف، نویسنده بزرگ روسی، به خوبی این موضوع را تبیین میکند: «دردها و خوشیها همیشه با هم در زندگی وجود دارند، اما آنچه که ما را به هم متصل میکند، عشق و انسانیت است.» در این نمایش، عشق آنتیگونه به معشوق ژاپنیتبارش به وضوح با موانع اجتماعی و سیاسی مواجه میشود، و این موضوع یکی از مسائل اصلی است که باید در بررسی این اثر مورد توجه قرار گیرد.
جمعبندی و نتیجهگیری
در نهایت، نمایش «سرخی آنتیگونه» با وجود چالشهای موجود در اجرا و بازیگری، فرصتی است برای بازاندیشی در مورد موضوعاتی همچون عشق، هویت و تبعیض نژادی. این اثر، در بستر تاریخی خود، نشاندهندۀ واقعیاتی است که هنوز در جوامع مختلف وجود دارد و ما را به تفکر وادار میکند. رشیدصالحی با هدایت این اثر، به تماشاگران این امکان را میدهد تا از تاریخ بیاموزند و در مواجهه با چالشهای امروز، راههای جدیدی برای شناخت خود و جامعهشان پیدا کنند. هرچند که در این اجرا چالشهای جدی وجود داشت، اما این چالشها نباید منجر به نادیده گرفتن زحمات و تلاشهای گروه سازنده شود؛ خصوصا در این بین باید به دو بخش از این نمایش تاکید واضح کرد یکی ساخت موسیقی این نمایش که کاری بود از مهدی کرمی که حالا با سالها تجربه در ساخت موزیک تئاتر و فیلم به خوبی نبض احساسی موزیک تئاتر را میشناسد و با خلق آواهایی کارآمد به درک بهتر اثر کمک زیادی کرده بود و دیگری مهدی جعفری برای طراحی پوستر و مصالح تبلیغاتی نمایش سرخی انتیگونه که نشانگر توانایی و دانش او در دو حوزه نمایش و گرافیک میباشد و خلق پوستر معنامند این نمایش بر جذابیت آن افزوده بود و این دو فرد مبین سپردن کار به کاردان و نتیجۀ مطلوب هستند که مازیار رشید صالحی با درایت برای همکاری انتخاب کرده بود.
در پایان، از مازیار رشیدصالحی و گروه سازنده این اثر به خاطر تلاشی که در بازآفرینی یک داستان انسانی و مهم داشتهاند، تشکر ویژهای به عمل میآورم. امیدوارم این نقد به عنوان یک یاریرسان در مسیر پیشرفت و توسعۀ هنر تئاتر و درک عمیقتر مفاهیم انسانی و اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد و الهامبخش هنرمندان دیگری باشد که در پی خلق آثار معنادار و چالشبرانگیز هستند.
* کارگردان، نویسنده و مدرس تئاتر
* عکسها: محمد اسلامی / @photo0eslami
نظر خود را بنویسید