فردایکرمان - امیر لریزاده: روانشاد پروفسور هوشیار نوشین متولد سال 1312 در تهران و فرزند دومین خواهر بزرگتر مهندس علیرضا افضلیپور بود. او در ۱۳ مهرماه امسال در ۹۱ سالگی پس از یک دوره بیماری در انگلستان درگذشت. روحش شاد و یادش گرامی باد.
دوشنبه ششم آبانماه دانشگاه شهید باهنر کرمان به منظور پاسداشت آن انسان فرزانه و نیکاندیش، میزبان برگزاری مراسم یادبود او بود که در آن برخی از استادان دانشگاه دربارۀ ویژگیهای علمی و شخصیتی او سخنرانی کردند. آنچه در ادامه میخوانید مروری دیگر و اجمالی بر زندگی این چهرۀ علمی و همراه مهندس افضلیپور است که تا زنده بود و توانست از دانشگاه باهنر حمایت کرد.
دورۀ تحصیل و طی مدارج علمی
او دوره دبستان و دبیرستان را در ایران گذراند و در سال 1338 در رشته مهندسی راه و ساختمان دانشگاه تهران مدرک کارشناسی گرفت. بعد از آن با تشویق و حمایت مهندس علیرضا افضلیپور برای ادامۀ تحصیلات فوق مهندسی به انگلستان رفت و موفق به اخذ مدرک کارشناسیارشد در رشته مهندسی سازه از دانشگاه امپریال کالج لندن و دکتری در گرایش سازههای فضاکار از دانشگاه لندن شد.
پروفسور نوشین در سال 1963 به بخش مهندسی راه و ساختمان دانشگاه ساری(Surrey) پیوست و فعالیتاش را در این دانشگاه بهعنوان دستیار استاد آغاز کرد، و سپس به مدارج بالاتری چون استادی و استاد تمام نائل شد. زمینه اصلی تحقیقات ایشان، طراحی سازههای فضاکار با کمک رایانه بود.
وی به همراه یک استاد لهستانیالاصل بهنام پروفسور زیگموند مکاوسکی که از سال 1962 رئیس دپارتمان مهندسی راه و ساختمان بود، پایهگذار مرکز سازههای فضاکار در دانشگاه surrey انگلستان شد و به مدت 28 سال ریاست مرکز تحقیقات سازههای فضاکار این دانشگاه را برعهده داشت.
اگرچه در سال ۲۰۰۸ از این دانشگاه بازنشسته شد، اما به فعالیتهایش در زمینۀ تحقیق و تدریس بهعنوان استاد پارهوقت ادامه داد.
وی همچنین به مدت ۲۰ سال، سردبیر ژورنال بینالمللی سازه فضاکار بود. از دیگر فعالیتهای وی، عضویت در شورای اجرایی انجمن سازههای پوستهای و فضاکار IASS) ) و همچنین عضویت در شورای مشاورین این انجمن است.
وی بنیانگذار مفاهیم جبر فرمکس(Formex Algebra) است و تألیفات بسیاری نیز در این زمینه دارد.
انجمن سازههای پوستهای و سازههای فضاکار (IASS) دانشگاه MIT بوستون، بهپاس نیمقرن تلاش پروفسور هوشیار نوشین در معرفی و شناخت این سازهها به جهان، مدال ارزشمند Torroja [1] در سال ۲۰۱۸ را به این دانشمند ارزنده اهدا کرد. در ۴۴ سال گذشته، این مدال تنها به ۲۶۶ نفر اهدا شده است که پروفسور نوشین یکی از این افراد است.
پروفسور نوشین علاوه بر راهنمایی حدود ۷۰ پایاننامه دکتری با موضوع سازههای فضاکار، هفت کنفرانس بینالمللی را در این زمینه برگزار کرده است و ریاست افتخاری آنها را نیز به عهده داشته است. او مشتاقانه دورههای آموزشی متعددی را نیز در ایران برای دانشجویان کارشناسیارشد و دکتری اجرا نمود که از جملۀ آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
کارگاههای آموزشی:
- کارگاه آموزشی فشرده سازههای فضاکار (سالیانه) در دانشگاه شهید باهنر کرمان
- کارگاه آموزشی گنبدهای ژئودزیک و فرمهای آزاد در قطب علمی فناوری معماری دانشگاه تهران
- کارگاه آشنایی با سازههای فضاکار در سازمان نظاممهندسی استان فارس
تألیفات:
- گنبدهای اسکالوپ
- تاشهپردازی چند رخیها به کمک رایانه
- تاشهپردازی سازههای فضاکار
- تاشهپردازی فرمکسی
بخشی از سوابق علمی و کاری:
- عضو هیئتعلمی دانشگاه ساری (Surrey) از سال ۱۳۴۲ تاکنون
- ریاست مرکز پژوهشی سازههای فضاکار در دانشگاه ساری انگلیس به مدت ۲۹ سال (از ۱۳۵۰ تا ۱۳۷۹)
- پروفسور ویژه دانشگاه ساری انگلیس و عضو عالیرتبه مؤسسه مهندسان سازه در لندن
- ریاست هیئت تحریریه مجله جهانی سازههای فضاکار به مدت ۲۰ سال
- عضو هیئتمدیره سازمان جهانی سازههای پوستهای و فضاکار(IASS) و عضو هیئت مشاوران این سازمان برای سالهای متمادی
- ابداع برنامه Formian در زمینه تاشه پردازی و استفاده از جبر فرمکسی
- طراحی تعدادی سازه فضاکار مهم از جمله آشیانه هواپیماهای ۷۴۷ در فرودگاه لندن و استادیوم ورزشی تختی در تهران
- مشاور عالی شرکت سازههای افق نور (سان)
ایشان علاوه برتحقیق در زمینههای مهندسی سازه به ریاضیات، فلسفه، ادبیات و موسیقی هم بسیارعلاقهمند بود.
پروفسور نوشین همواره خود را مدیون دو خانواده فرهیخته و دانشپرور افضلیپور و نوشین میدانست. پدربزرگ پدریاش، سید محمدباقر نوشین معروف به سلطانالذاکرین از واعظان مشهور تربتحیدریه بود. سید عبدالحسین نوشین خراسانی نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر، شاهنامهپژوه ایرانی و از مصححان شاهنامه مشهور به تصحیح مسکو، عمویش بود.
پدربزرگ مادریاش حسین افضلیپور، مردی ادیب بود که با علاقه به فرزندان و نوههایش اشتقاق، عروض، بدیع و خوشنویسی را یاد میداد. دایی بزرگترش، دکتر علی افضلیپور نخستین دانشآموخته دکتری ریاضی و آمار ایران، استاد دانشگاه تهران بود. دایی کوچکترش مهندس علیرضا افضلیپور هم، مشوق اصلی و حامی او برای ادامه تحصیل در اروپا بود.
سوابق مبارزاتی پروفسور نوشین
او در دوره کارشناسی از دانشجویان انقلابی دانشکده فنی دانشگاه تهران بود و در جریان اعتراضات دانشجویان به سفر نیکسون بسیار فعال بود. وی در خاطراتش میگوید: پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سازمانهای سیاسی تشکیلدهنده جبهه ملی، به مقاومت سیاسی دست زدند. در پاییز همان سال در دانشگاه تهران تظاهرات و سخنرانیهایی در اعتراض به محاکمه دکتر مصدق برگزار شد.
چند هفته پس از این وقایع، اعلام شد که روابط ایران و انگلستان (که در زمان نخستوزیری مصدق قطع شده بود) ازسرگرفته خواهد شد و ریچارد نیکسون معاون رئیسجمهور وقت آمریکا برای دیدار رسمی به ایران خواهد آمد.
این موضوع بهانه لازم برای اعتراضات را فراهم کرد، دانشجویان فعال به سخنرانی در کلاسها پرداختند و ناآرامی تمامی محوطه دانشگاه تهران را فراگرفت. دولت وقت برای پیشگیری از هرگونه اقدام بعدی تصمیم به سرکوب اعتراضات گرفت.
سربازان و نیروهای ویژه ارتش پس از هجوم به دانشگاه، به کلاسهای درس حمله کردند و تعداد زیادی دانشجو را بازداشت و زخمی کردند.
نیروهای امنیتی در دانشکده فنی، اقدام به تیراندازی کردند که موجب شهادت سه دانشجوی این دانشکده به نامهای احمد قندچی، مهدی شریعترضوی و مصطفی بزرگنیا شد. به سختی از ساختمان دانشکده خارج شدم درحالی که صدای دانشجویان دیگر را میشنیدم که از یکدیگر می پرسیدند: نوشین هم کشته شد؟ یک اسلحه کمری به همراه داشتم که به سختی تهیه شده بود. بهناچار خودم را به دفتر کار داییام، دکتر علی افضلیپور در دانشکده علوم رساندم. اسلحه را به ایشان دادم تا در محل امنی پنهان کند. دکتر افضلیپور بیخبر از وقایع دانشکده فنی، ناباورانه اسلحه را گرفت. داخل کیفش گذاشت و با خودروی فلوکس از درب دانشگاه خارج شد. هیچکس به استاد سپیدموی دانشگاه مشکوک نشد. من هم بهسرعت از دانشگاه خارج شدم. فردای آن روز نیکسون به ایران آمد و دکترای افتخاری در رشته حقوق را در دانشگاه تهران که در اشغال مشهود نیروهای نظامی بود، دریافت کرد.
نقشآفرینی در احداث دانشگاه در کرمان
پروفسور نوشین در پروژه احداث دانشگاه در کرمان بسیار نقشآفرین بود و از ابتدای این پروژه با مهندس علیرضا افضلیپور همفکری و همکاری مستمر داشت.
شهریور سال ۱۳۵۱ آقای افضلیپور به انگلستان رفت و برای اولینبار، پروژه ساخت دانشگاه را با او مطرح کرد. به اتفاق یکدیگر دانشگاههای آنجا را بررسی نمودند. همکاری نوشین بیشتر از طریق پیداکردن شرکتهای مهندسی محاسب، ناظر و مشاور برای احداث دانشگاه بود.
به کمک او یک شرکت معتبر به نام «مهندسان مشاور بنیان» با مدیریت مهندس امیرنصرت منقّح و همکارانشان از جمله یک آرشیتکت فوقالعاده یعنی آقای مهندس یوسف شریعتزاده و همکار خوشفکر و مبتکر ایشان مهندس سید محسن میرحیدر را یافتند و بعد مهندسین بسیار باسابقۀ دیگری که به محاسبات ساختمانهای دانشگاه کمک کردند که در رأس آنها، آقای دکتر مهدی قالیبافیان (پدر علم بتن در ایران) و همکارانشان در «گروه مهندسین مشاور سانوۀ بودند.
در نامۀ دکتر نوشین به مهندس افضلیپور در سالگرد یکصدمین سال تولد او میخوانیم: دایی جان! تبریکم را بپذیر، صدساله شدی و من چقدر از تو خاطره دارم؛ از موقعی که تو ۳۰ ساله بودی و من ۵ ساله؛ از موقعی که تو ۴۰ ساله بودی و من ۱۵ ساله؛ موقعی که تو ۵۰ ساله و من ۲۵ ساله؛ ولی دایی جان! بهترین سالهای رابطه ما موقعی آغاز شد که تو ۶۳ ساله بودی. موقعی که در شهریور ۱۳۵۱ به انگلستان و نزد من آمدی. چه روزهای پر هیجانی را گذراندیم. گفتی که میخواهی یک دانشگاه بسازی؛ با همسر گرامیات، فاخره به این نتیجه رسیدهاید که؛ بهترین راه خدمت شما به وطن، ساختن دانشگاه است. گفتی بامطالعه فراوان به این نتیجه رسیدهای که مناسبترین منطقه کشور برای ساختن این دانشگاه، کرمان است. گفتی که زمینی مناسب از منابع طبیعی برای دانشگاه در نظر گرفته شده است، ولی پیشنهادات دیگری هم مطرح است و گفتی کسانی میخواهند زمینی را به ما تحمیل کنند.
دانشگاهی که در آن زمان من در آن تدریس میکردم، بهتازگی پردیس جدیدی بنا نهاده بود و ما چه روزها در آن جا میگشتیم و تفتیش و تفحّص میکردیم. تو با تیزبینی همه ظرایف را بررسی میکردی. در ذهنت دانشگاه کرمان بود و آنچه را میدیدی، با تصویر ذهنی خودت مقایسه میکردی. در گرمای مطبوع عشـق بودی. میگفتی که برای تعالی و پیشرفت ایران، تعلیموتربیت جوانان امری حیاتی است. میگفتی که میخواهی دین خود را به مردم از راه کمک به تعلیموتربیت جوانان بپردازی.
دو ماه بعد در خدمتت در ایران بودم. به کرمان آمدیم. این اوّلین باری بود که من به کرمان میآمدم. به سرِ زمین رفتیم. بیابان بود. پر از چاههای متروکِ قناتها با چند گودال حفر شده برای آجرپزی در اینجا و آنجا. در یک سمت از زمین چند درخت در ساختمانی متعلّق به سازمان آب وجود داشت. در سمت دیگری ساختمان یک زندان بود و دیگر هیچ. با اتومبیل دوست جوانت - آقای جهانگرد - به سرِ زمین آمده بودیم و بعد به محل اقامتمان - هتل صحرا - بازگشتیم. روزهای بعد در تهران به کارهای فراوانی که در پیش رو بود، میاندیشیدیم. اوّلین مرحله کلیدی، یافتن یک شرکت مناسب مشاور بود. خوشبختانه در متن دوستیهای قدیمی، بهترین شانس پیش آمد: رابطه با شـرکت مشاور بنیان، با آقای مهندس منقّح و معماران طراز اوّلی چون یوسف شریعتزاده و محسن میرحیدر.
دایی جان! یادت هست که این دو انسان شریف: یوسف و محسن، با چه عشق و صمیمیّت و دوستیای پا به میدان گذاشتند و چه نقش مهمّی در شکلگرفتن دانشگاه داشتند.
در مراحل بعدی، دوباره دوستیهای قدیمی کمک کرد و محاسبات و طراحیهای مهندسی ساختمانهای دانشگاه در شرکت سانو و بـه دست پر کفایت مهدی قالیبافیان انجام گرفت.
دایی جان! تو معتقد بودی کالبد فیزیکی دانشگاه علاوه بر تناسب برای فعالیتهای آموزشی و پژوهشی، باید چشمنواز و زیبا و آرامشبخش هم باشد و تبحر و همت انسانهایی مانند یوسف شریعتزاده، محسن میرحیدر و مهدی قالیبافیان آرزوی تو را برآوردند و برای دانشگاه کرمان طرحی ریختند که نمونهای از کار فهیمانه و پر ابهت مهندسی است. علاوه بر ساختمانها، تو میخواستی که دانشگاهت بوستانی پر گلوگیاه باشد و هزاران درخت در زمین نشاندی. دایی جان! بیا و ببین که امروز دانشگاهت چه بوستان پرنشاطی است.
در آبان ۱۳۵۳ ساختمان بناهای دانشگاه آغاز شد. امّا دایی جان! هنوز گود پیها برداشته نشده بود که تو در سودای دیگری بودی. در فکر تربیت استاد برای دانشگاه بودی. تو معتقد بودی که کالبد دانشگاه مهمّ است و امّا مهمتر از آن، جان دانشگاه است و آن جان، انسانهایی هستند که اداره و آموزش و پژوهش را در دانشگاه برعهده دارند و چه خوش پیش آمد که فرزانه انسانی دانشمند پا به میدان گذاشت و زمام امور را به دست گرفت. محمدعلی میرزایی با عشق و شور آمد و گرمای وجودش کارساز شکلگرفتن جان دانشگاه شد.
و تو دایی جان! در فکرهای دیگری بودی. دانشگاه کتابخانه میخواهد. کتابخانه کتاب و قفسه میخواهد. دانشگاه آزمایشگاه میخواهد. دانشگاه کامپیوتر میخواهد. بهترینِ اینها را از کجا و چگونه تهیّه کنیم. منابع مالی لازم را از کجا بیاوریم. روزی بـه تو گفتم که دایی جانم! من نمیدانم که منابع مالیای که تو در اختیار دانشگاه قراردادی، چه نسبتی از دارایی توست. اگر این مقدار نیمی از دارایی توست، آفرین بر تو. اگر این مقدار بیشتر دارایی توست، صد آفرین بر تو و اگر این، دار و نـدار توست، عاشـقانه دوستت دارم و به تو افتخار میکنم. تو چشمت پر اشک شد و جوابی ندادی. ولی دایی جانم! نگاهت به من گفت که تو پاکبازانه، دار و ندارت را داده بودی و نهتنها آن، قلب و جانت را داده بـودی و نهتنها آن، همسر فرزانهات نیز داروندار و قلب و جانش را داده بود و نهتنها آن، تو و همسرت همه چیزتان را بیتوقع هیچ پاداشی داده بودید. داده بودید برای عشق بیریا به مردم و میهن.
باری، سالهای ۵۵-۱۳۵۴ میگذشت و دانشگاه مرحلهبهمرحله به پیش میرفت و تو در فکرهای دیگر بودی. ساختمانهای دانشگاه بعـد از شروع بهرهبرداری به طور منظّم احتیاج به نگهداری دارد. چه سیستمی ایجاد کنیم که ایـن نگهداری را در طول سالهای طولانی به طور مؤثّر انجام بدهیم. دانشجویان خوابگاه میخواهند. غذاخوری میخواهند. دانشجویان امکانات ورزشی میخواهند. دانشجویان امکانات فرهنگی میخواهند. دانشجویان امکانات تفریحی میخواهند. چه کنیم؟
دایی جانم! تو بر این گمان بودی که دانشگاه محل پرورش جوانان اسـت و پرورش، تنها آموزش علمی نیست. پرورش، آشناکردن جوانان با ارزشهای انسانی را هم در بر دارد. پرورش، بالابردن سطح فرهنگ جوانان را هم در بر دارد. پـرورش، درگیرکردن جوانان با فعالیّتهای هنری و ورزشی را هم در بر دارد و تو چه خوب فکر کردی.
دایی جانم! دانشگاهی که تو و فاخرۀ عزیز بنا نهادید، اکنون نه یک دانشگاه، بلکه تبدیل به دو دانشگاه شکوفا شده است. راهی را که تو آغاز کـردی، بسـیاری انسانهای عاشق و فداکار دنبال کردند و میکنند. بعضی از اینها را تـو از نزدیـک میشناختی و دیگران بعد از رفتن تو به صحنه آمدند و چه خوب راه و هدفهای تو را درک کردند. اینها کسانی هستند که امروز دانشگاه را اداره میکنند. اینها پیشآهنگان علمدار علم و دانش هستند و مایۀ فخر و مباهات ایران.
دایی جانم! با دلی پر امید، نامهام را تمام میکنم. هوای تو را دارم و پر از خاطرههای تو هستم. (نوشین)
منابع:
صرفی، محمدرضا. مصطفوی، سید علی. جاری تا بی نهایت. انتشارات دانشگاه شهید باهنر کرمان. 1390
صفحه شخصی پروفسور نوشین وب سایت دانشگاه ساری انگلستان
https://www.surrey.ac.uk/people/hoshyar-nooshin
نظر خود را بنویسید