فردایکرمان - محمد لطیفکار: بعد از یک سکوت نسبتا طولاتی در حوزۀ خوشنویسی، در دو ماه گذشته شاهد برگزاری دو نمایشگاه مهم خوشنویسی در کرمان بودیم. اولی با عنوان «معراج قلم» و با حضور جمعی از استادان و خوشنویسان کرمانی در محل تالار فرهنگ و هنر کرمان بود و دومی همین هفتۀ قبل، به مناسبت گرامیداشت هفتۀ خوشنویسی ایران با عنوان «دهمین سالانه خوشنویسی استان کرمان» که در پوستر آن از حضور خوشنویسان دارای مدرک استادی از انجمن خوشنویسان ایران، خبر میدهد، گشایش یافت.
برگزاری نمایشگاهها قطعا برای رشد و بالندگی هنرها و مخاطب آنها ضروری و تاثیرگذار است، به شرطی که در کنار آن، شاهد برگزاری سخنرانیها، کارگاههای آموزشی و جلسات نقد و بررسی و بازتاب آن در رسانهها هم باشیم، که متاسفانه در این زمینه غالبا کار در خوری نمیبینیم.
برای آگاهی از کم و کیف نمایشگاه اخیر، با علیرضا هاشمینژاد هنرمند و فرهنگپژوه تماس گرفتم، که اعلام کرد نمایشگاه را دیده و برای نقد و بررسی آثار نیز آمادگی دارد. آنچه در ادامه میخوانید پاسخ کتبی هاشمینژاد به معدود پرسشهایی است که در این زمینه با او در میان گذاشتهام. این استاد و هنرمند خوشنویسی در دو دههی اخیر دهها اثر پژوهشی ارزنده در حوزۀ خوشنویسی ایران منتشر کرده است.
آقای هاشمینژاد دهمین سالانه خوشنویسی استان کرمان چند روزی است در موزۀ صنعتی دایر است؛ به عنوان یک هنرمند و پژوهشگر حوزۀ خوشنویسی آثار را چطور دیدید؟
ابتدا باید از دوستان عزیزم عذرخواهی کنم، اما اجازه دهند به عنوان یک منتقد خوشنویسی که با نیت ارتقاء خوشنویسی قلم میزند نظر خود را بیان کنم هرچند در عرف فضای خوشنویسی معاصر نقد نمایشگاه آنهم در یک شهر کوچک و البته نمایشگاه دوستان تابو است.
در هرحال با اتکا به شناختی نسبی از خوشنویسی معاصر، کیفیت آثار را در حد شرکتکنندگان ندیدم. با توجه به تاکیدی که در اعلان نمایشگاه مبنی بر حضور دارندگان مدرک استادی شده بود. چون این روزها مشغول پژوهشی با موضوع ارزیابی خوشنویسی معاصر ایران هستم، با اشتیاق به دیدار آثار رفتم، تا شاید بتوانم درک متفاوتی از خوشنویسی در میان آثار ارائه شده بیابم و با افتخار در پژوهش خود عرضه کنم. اما اگر این آثار را با معیارهایی که کموبیش مد نظر خوشنویسان است، از نظر فضا سازی، کیفیت اجرا، خلاقیت در ترکیب، درک متفاوت از اقلام رایج که نوید ظهور شیوهای جدید را بدهد و حتی متاسفانه در مواردی اجرای مفردات بسنجیم، در مجموع یک نتیجۀ مهم عاید میشود. ابتدا اکثریت آثار به نمایش درآمده با کیفیت خط یک استاد فاصله دارد. باید بدانیم اینگونه عنوانها (استادی) برای نوآموزان حکم الگو دارد و بیتردید باید غربالی جدی در آثار به نمایش درآمده صورت میگرفت که موجب بدآموزی نگردد.
البته چند اثر قابل ستایش، نمایشگاه را خالی از حجت نکرده است. از جمله باید به آقای طیاری تبریک گفت به واسطۀ درک درست از ظرفیت قلم نستعلیق و ارائۀ پاکیزه، هر چند عمدۀ آثار ایشان در قالب سطر و محافظهکارانه ارائه شده است. همچنین جناب طالبی با توجه به دانگی که آزمودهاند. اما در مجموع آثار به نمایش در آمده نشانگر نوعی توقف در برخی استادان گرامی است، البته نه توقفی بعد از رسیدن به مقصد!
در حوصلۀ این مطلب نیست که با ارائۀ نمونه و استدلال، نقد را مستدل کنم. بیتردید یک خوشنویس در طول دورۀ کاری خود آثار ضعیف نیز تولید کرده است. اما نوعی سهلانگاری در انتخاب آثار مشاهده میشود، که امیدوارم حاصل عدم شناخت، خود داوری و نوعی خودباوری نباشد. توضیح خودباوری اینکه برخی استادان باور دارند، چون در آن مرحله ارزیابی شدهاند هرچه بنویسند نکوست، و این موضوع در خوشنویسی امروز که انجمن در واقع خوشنویسان را در مرز رسیدن به پختگی استاد خطاب میکند، آفت بزرگی است. متاسفانه مدرک به تعبیری پایان دورۀ آموزش است و این مقوله اساساً در هنر معنی ندارد، به ویژه آنکه در محتوی مدارک هم تردید باشد. چندی پیش (6 دی ماه 1402) استاد امیرخانی اعلام کردند که 150 مدرک استادی فاقد اعتبار لازم است. فارغ از اینکه این مدارک را کدام گروه صادر کرده است در هرحال معیاری هستند برای استادی خوشنویسی که اگر با همین چند استادی که از نسل پیشین باقی هستند (به عنوان نمونه عباس اخوین و غلامحسین امیرخانی) مقایسه شوند با استادی فاصلۀ فراوان دارند.
در هرحال، ضمن اینکه باید بسیار خوشحال بود و دوباره میگویم بسیار خوشحال بودکه خوشنویسی استان در مسیر درستی قرار گرفته است و حاصل این نمایشگاه با یک دهۀ پیش قابل قیاس نیست و خود نشان پایان سیطرۀ ناآگاهی بر خوشنویسی کرمان است، اما هنوز از دو قطبی آزاردهنده در رنج است.
ضمنا باید اشاره کنم ترکیب شرکتکنندگان با اهداف سالانه خوشنویسی مغایر است که متاسفانه نتیجه عدم التزام مدیریت موزه به برنامههای هدفمند است که توضیح آن فرصت دیگری میطلبد.
به نظر شما در چه بعدی از اهداف سالانه عدول شده است؟
به طور معمول سالانهها برای ارائۀ دستاوردهای نو و شناخت استعدادها و معرفی هنرمندان جوانتر و در مجموع با هدف ارتقاء هنر برگزار میگردد و فرصتی است برای نمایش آثار هنرمندان جوانی که خود را به جایی رساندهاند و اینکه بینال یا سالانه منحصر به نمایش آثار پیشکسوتان شود و آنهم به این شیوه، با اهداف سالانه و البته اهداف یک موزه که شناخت درستی از فلسفۀ نمایش اثر در موقعیتهای مختلف دارد مغایر است. به نظر میرسد موزه هرسال تنها به فکر برگزاری این سالانه است و به نحوۀ برگزاری، اهداف، کیفیت و اثرگذاری (مانند بسیاری دیگر از فعالیتهای موزه) آن بیتوجه است. به همین دلیل هر سال به شکلی متفاوت برگزار میگردد.
آیا وضعیت امروز خوشنویسی در کرمان را در قیاس با سایر استانها قابل قبول میدانید؟ اگر قابل قبول نیست فکر میکنید این ضعف از کجا ناشی میشود؟
سطح خوشنویسی استان کرمان با کشور و حتی با برخی از استانها به عنوان مثال با اصفهان و حتی استانهای کوچکتر تفاوت فاحش دارد. جدای از پیشینه تاریخی، بعضی از مراکز هنری در کشور در خوشنویسی، که کرمان هرگز از آن برخوردار نبوده است، و گاهی انگیزۀ مهمی در پرداختن به یک هنر خاص میشود، فضای حاکم بر خوشنویسی کرمان از دهۀ 60 دچار آسیبی جدی بوده است. شیوۀ رایج در آموزش خوشنویسی کرمان با آنچه در سایر مناطق رایج بود متفاوت بود و این فضای عمومی در کمال تأسف با حمایت متولیان دولتی خوشنویسی در کرمان را از نظر پیشرفت کیفی دچار نوعی رکود کرد. دو قطبی رایج در کشور به کرمان هم سرایت کرد، البته با ماهیتی متفاوت، در کشور دوقطب رایج، نمایندگان دو شیوه از خوشنویسی بودند که اتفاقا در کرمان این دو شیوه درگیر نبودند.
آقای هاشمینژاد این فضای دو قطبی در کشور و تاثیرات آن توضیح بیشتری میدهید؟
فضا ابتدا چند قطبی بود که در نهایت تبدیل به فضایی دو قطبی شد. اختلاف از تفاوت در شیوهها آغاز شد (از آغازکنندگان این قطبگرایی در خوشنویسی استاد حسین میرخانی بوده است که در این گفتگو فرصت پرداختن به آن نیست) اما سیطره نوعی ساختار اداری بر شدت اختلاف دامن زد. ساختار اداری انجمن که الگویی از ساختار اداری و حتی سیاسی رایج بود به ناچار به تشکیل هرم قدرت در انجمن منجر شد و بدیهی است که در رأس هر هرمی فرد واحدی جای دارد. این شرایط بر شدت اختلاف دامن زد و اختلاف بر سر دو شیوۀ خوشنویسی را به اختلافی بر سر قدرت بدل کرد. از نظر بنده که اولین نشانههای علنی این اختلاف را در اولین کنگره خوشنویسان در سال 66 در رامسر دیدهام، مبتنی بر عقلانیتی نبود و به نوعی در ذهن بسیاری در حد اختلاف خیر و شر بود، هر چند در چنین مواردی معمولا قدرت بازی خود را دارد.
این اختلاف در خارج از تهران شکلهای گوناگون پیدا کرد و از یک الگوی خاص تبعیت نمیکرد و در برخی مراکز اوضاع پیچیدهتر میشد. گاهی اعمال نفوذ حاکمیت هم مزید بر علت میشد، و اساساً اصل ماجرا که خوشنویسی بود فراموش میشد و مناسبات دیگری حاکم میشد.
اختلاف بین هنرمندان و فعالین یک حوزه امر عجیبی نیست و در همۀ صنوف دیده میشود، اما در خوشنویسی چون همۀ فعالیتهای خوشنویسان به نوعی از طریق یک نهاد کنترل میگردد، در زوال اخلاق حاکم بر فضای خوشنویسی تأثیر مخربتری داشته است. یک وجه از اختلاف بین خوشنویسان صورت فنی پیدا کرد و تبدیل به اختلاف دو قطب با ماهیت پیروان شیوۀ قدما و پیروان شیوۀ کلهر شد که وجه مثبت این تقابل تقویت خوشنویسی به ویژه در قلم نستعلیق شد و به نوعی این رویکرد رقیب جدی برای گفتمان مسلط انجمن خوشنویسان خواهد بود.
البته، رویکردی که به عنوان پیروان «کلهر»، بعد از «عمادالکتاب» جریان خوشنویسی در ایران را هدایت کرد و نهایتاً به برادران «میرخانی» رسید و شاگردان آنها؛ در تحلیلهایی که پس از انقلاب و گسترش کمی خوشنویسی از این رویکرد ارائه شد، شیوۀ کلهر را در اوج کمال خط نستعلیق ارزیابی کرده، به نظرم در تقابل دو قطب درگیر در خوشنویسی که البته بیشتر در قلمرو قلمهای نستعلیق و شکسته نمود داشت، این ارزیابی دقیق نبود، و ارجاع به گذشته به نوعی در رشد خط نستعلیق تأثیر داشت.
به تعبیر دیگر میتوانیم بگوییم شیوۀ کلهر نقطۀ ارجاع مناسبی نبود که پاسخگوی نیاز خوشنویسان باشد. رویآوری به شیوههای صفوی و قاجار به نوعی بر ظرفیت خوشنویسی معاصر افزود و البته معتقدم که خوشنویسان امروز با همۀ قابلیت خوشنویسی ما در گذشته، در همۀ خطوط رایج آشنا نیستند که پرداختن به آن فرصت مناسب میطلبد. این رویکردها در خطوط دیگر نیز بیتأثیر نبود. انجمن خوشنویسان در خط شکسته از شیوههای شکستۀ قاجاری دور شد و در خط نسخ که اساساً بعد از قاجار رو به ضعف نهاده بود نهایتاً به «نیریزی» رسید. در قلم «ثلث» ارجاع قابل اتکایی نیافت، اما گفتمان رویآوری به اصطلاح به خط قدما در شکسته و نسخ نیز رویکرد مثبتی بود.
به نظرم کلیت این ماجرای تقابل به نوعی متأثر از ضعف تئوری و نظریهپردازی در حوزه خوشنویسی بود. تسلط نگرش سنتی در تحلیل امکان گفتگوی مبتنی بر مبانی و نقد را از فضای خوشنویسی سلب کرده است، ما در خوشنویسی قائل به سبکها یا شیوههای همارزش نیستیم، بنابراین در تحلیل شیوهها از ادبیات گفتمان مسلط و قدرتمدار استفاده میکنیم. اینکه درستی یا غلط بودن یک شیوه بر مبنای کدام معیار ارزیابی میشود. در هنر مقصدی به عنوان حقیقت غایی وجود ندارد. به تعبیر فوکو، تنها چیزی که وجود دارد گفتمانهایی است که با گذشت زمان تغییر میکنند.
ماهیت دو قطبی در خوشنویسی در کرمان اما متفاوت بود. از جنس تخصصگرایی و عوامگرایی بود که هنوز نیز خوشنویسی کرمان از این ماجرا در رنج است. البته تعدادی از خوشنویسان از طریق ارتباط با استادانی در تهران از این فضا گذر کردند، اما سیطرۀ قطب حاکم که حمایت مقامات بیارتباط و با ارتباط با هنر را نیز داشتند و به همین دلیل عدهای را جذب میکردند، مانع از همگامی خوشنویسی استان با سایر استانها در پیشرفت کیفی شد. بنابراین تأثیر قطب تخصصگرا کم بود و مدتی طول کشید تا خوشنویسی از رکود خارج گردد. حوشیختانه تقریبا یک دهه است که از رکود خارج شده است، اما هنوز جریان درست غالب نیست، و دادوستد بینگروهی در خوشنویسان کرمان برقرار نیست. این از آفات فرهنگ کرمان است و در حوزه های دیگر هم غالب است. ایجاد گفتگو و نقدپذیری از مهمترین عوامل پیشرفت در فضای فرهنگی و هنری است. در هرحال این نمایشگاه نشان داد که برخی از استادان محترم شرکت کننده به یک خود بسندگی و توقف رسیدند.
با اینکه هنر خوشنویسی از قدیمیترین هنرهای ایرانی و اسلامی است و نهادهای رسمی نیز از آن حمایت میکنند، اما از نمایشگاههای مربوط در حد انتظار استقبال نمیشود؟ فکر میکنید دلیل آن چیست؟
خوشنویسی به تعبیر بنده از هنرهای قائم به ذات نیست. مانند موسیقی، نقاشی و ... بنابراین عوامل تأثیرگذار در پیدایش رشد و افول آن میتوانند نقش بازی کنند. برخی از فرهنگها و تمدنهای جهان اساساً خوشنویسی ندارند، زیرا پیدایش خوشنویسی در زمینههای فرهنگی خاصی امکان تحقق دارد. باید به این نکته توجه کنیم در همین ایران با غلبۀ تفکر تا حدی مدرنیستی بر فضای هنری از دهه 30 به بعد، شاهد افول خوشنویسی به عنوان یک هنر با آن سابقه طولانی هستیم و خوشنویسان مهم ما به عنوان خوشنویس در حاشیه صنعت چاپ و هنر گرافیک فعال بودند.
انقلاب 57 در رویکرد جامعه به فرهنگ در خوشنویسی هم تأثیرگذار بود و باعث احیاء آن شد، و در واقع بخشی از هویت خوشنویسی که مرتبط با دین بود ضامن حیاتش شد. خوشنویسی در جهان اسلام با حمایت نهاد دین شکوفا شد. تمایلات ایرانیها به مقوله زیبا نویسی در پیش از اسلام هم نوعی فعالیت دینی است که در دین مانی تبلور پیدا میکند، اما از قرن هفتم قمری به بعد آنچه که باعث رشد خوشنویسی در ایران میشود رابطه ادبیات و خوشنویسی است چنانکه نقاشی ایرانی هم در رابطه با ادبیات متحول میشود. اما مثلاً در عثمانی نهاد حامی خوشنویسی نهاد دین است که تا امروز خوشنویسی را که دیگر کاربرد عملی در ترکیه ندارد در حاشیۀ سنت دینی نگه داشته است. در ایران اینگونه نیست، خطوط ایرانی مورد حمایت نهاد دین نبودهاند. بنابراین حیاط خوشنویسی در ایران بستگی به جایگاه این عوامل حمایتی دارد. در حال حاضر خوشنویسی تنها در درون جامعه خوشنویسان و یک جامعه بسته و وابسته به جامعه سنتی حضور فعال دارد و رابطۀ ارگانیکی با مکاتب فکری هنری و حتی تحولات اجتماعی ندارد. البته در این سالها رشد کمی و تا حدی کیفی داشته است. اما در ماندگاری یا حیات درازمدت خوشنویسی با همین کیفیت امروزی تردید دارم.
در حال حاضر ساختار تشکیلاتی خوشنویسی مهمترین عامل حفظ و رونق آن است، به عنوان مثال اگر نظام تولید مدرک و مزایای آن را از خوشنویسی حذف کنند در گرایش به آن تأثیر فراوان خواهد داشت. به نظرم تأکید بر رشد کمی ضامن رشد و بقای خوشنویسی نخواهد بود. انجمن خوشنویسان در تولید مبانی تئوریک و تحلیل وضعیت خوشنویسی در نسبت با هنر و جامعه موفق نبوده است، در حالیکه این مهمترین وظیفهای است که دارد. برای تحول در این حوزهها نظام ارزیابی انجمن خوشنویسان باید متحول شود و رابطۀ منطقیتری با حوزۀ نظر و تئوری و پژوهش برقرار کند.
اصرار بر هویت کنونی انجمن یکی از پاشنههای آشیل آیندۀ خوشنویسی است. تنها امید به حفظ خوشنویسی در حاشیۀ سنت فرهنگی است و اگر کلان روایت فرهنگ سنتی ما دستخوش تغییر شود خوشنویسی آسیب جدی خواهد دید؛ که این اتفاق در بطن فرهنگ در حال رخ دادن است. البته عدم استقبال دلایل اجتماعی دیگری نیز دارد که از حوزه هنر خارج است.
نظر خود را بنویسید