فردایکرمان ـ اسما پورزنگیآبادی: اغراق نیست اگر بگویم اجرای گروه هنری «آنارام» با سرپرستی فاطمه نعمتی ـ هنرمند تئاتر اهل جیرفت، درخشانترین رویداد در غرفۀ کرمان در هجدهمین نمایشگاه بینالمللی تهران بود. این گروه که از تعدادی از هنرمندان تئاتر و موسیقی نواحی جنوب استان کرمان تشکیل شده، آئین حنابندون عروسی را در نمایشگاه اجرا کردند. همۀ اجراهای آنها با استقبال از سوی جمعیت زیادی از بازدیدکنندگان همراه بود. برخی دیگر از غرفههای نمایشگاه از جمله اصفهان و کیش از این گروه دعوت کردند تا در غرفۀ آنها نیز اجرا داشته باشند.
در آخرین روز اجرای گروه در نمایشگاه، با نعمتی مدیر گروه گفتوگو کردیم. او که تهیهکننده و کارگردان این کار موسیقایی ـ نمایشی است، بهدلیل سنگینی و فشردگی اجراها در سه روز نمایشگاه، صدایش تقریبا گرفته بود اما با خوشرویی، درخواست گفتوگو را پذیرفت و از ماجرای تشکیل آنارام گفت و علاقهای که به حفظ و معرفی فرهنگ جنوب دارد و اینکه چقدر تنهایند و حمایت نمیشوند.
نعمتی لیسانس بازیگری و فوق دیپلم موسیقی دارد و مدیر آموزشگاه بازیگری «تا هنر» است که بیش از 15 سال در جیرفت فعالیت میکند.
گفتوگو با این هنرمند جیرفتی را در ادامه میخوانید.
*خانم نعمتی، چه شد که گروه هنری آنارام را تشکیل دادید؟ همۀ اعضای گروه از هنرمندان تئاتر هستند؟
بهجز آقای یونسی که مدیر گروه موسیقی لیکو هستند و اعضای این گروه، بقیۀ هنرمندانی که با هم اجرا داشتیم همه تئاتری هستند. شش سال طول کشید تا توانستم این شعرها را جمعآوری کنم. لباسهای زیادی را هم دوختیم و هزینه کردیم تا به طرح لباسهای فعلی رسیدیم. همۀ این کارها را انجام دادم تا آئین حنابندان حفظ و ثبت ملی شود و آرزو دارم که این آئین ثبت جهانی بشود. دارم تلاش خود را میکنم و امیدوارم به نتیجه برسد. مراسمهای سنتی زیادی در جنوب استان کرمان داریم که باید زنده و حفظ شود. در گذشته مردم بسیار شاد و بیریا بودند. اگر این آدابورسوم زنده شود بچههای نسل فعلی متوجه خواهند شد که گذشتگان آنها چه فرهنگ غنیای داشتند و چقدر شاد و بیریا در کنار هم زندگی میکردند و عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. هفت سال پیش بود که من اجرای آئین حنابندان جنوب کرمان را شروع کردم. در جریان یکی از اجراها در اردبیل، از بین تمام شهرهای کشور، یکی از مقامات وزارت میراثفرهنگی که کارشناس خبرهای هم هستند گفتند آئین حنابندان جیرفت بدون هیچ پروندهای ثبت ملی میشود. البته در آن برنامه، گروه ما 24 نفری اجرا داشت و بسیار مورد توجه قرار گرفت. در آن اجرا «چمدونبرون» داشتیم، حنا خیس کردیم، به حنا گلاب اضافه کردیم و به دست عروس و داماد گذاشتیم و تمام مراحل این آئین را اجرا کردیم. در نمایشگاه گردشگری چون غرفه کوچک بود و فضای لازم وجود نداشت نتوانستیم آن اجرای اصلی را داشته باشیم. اجرای اصلی ما بهصورت تئاتر است و نیاز به صحنه و استیج دارد.
*فکر میکنم گروه شما در کرمان چندان شناختهشده نیست. درست میگویم؟
در کرمان اجرا زیاد داشتیم. مثلا در باغ فتحآباد و کهنوج و جیرفت اجرا داشتیم ولی همانطور که شما میگویید از این گروه تاکنون هیچ حمایتی صورت نگرفته است. هر کاری که تا حالا انجام دادهایم، با هزینۀ خودم بوده است.
*چرا این هزینهها را میکنید؟
هنر تنها چیزی است که از تمام دورهها در تاریخ میماند. اگر هنر نباشد کسی نمیتواند لباس و صنایعدستی و فرهنگ گذشته را بشناسد. من عاشق رسم و رسومات سنتی هستم و معتقدم هنری که بتواند اصالت و رسم و رسوم را بیاموزد، هنر زنده و خلاقی است. هنری که نتواند خلق کند که هنر نیست. ما باید سنت و اصالت خود را در کنار مدرن شدن حفظ کنیم و هنر یکی از راههای آن است. علاوه بر این، من عاشق کارهای فولکلور هستم و به موسیقی نواحی بسیار علاقهمندم.
*ترانۀ یکسانی برای همۀ مراحل این آئین دارید؟ درست میگویم؟
نه. از زمانی که چمدان را میآورند، حنا میبندند تا وقتی که لباسهای عروس را به داماد نشان میدهند و همۀ آدابی که انجام میشود ترانۀ خاص خود را دارد که با گویش محلی خوانده میشود. در گروه ما، هنرمندان از ساردو و جبالبارز هم هستند. در جیرفت هفت طایفۀ بزرگ زندگی میکنند و هرکدام فرهنگها و اشعار و رسوم خود را دارند. تعدادی از اعضای گروه که اهل ساردوئیه هستند، نمیتوانند برخی از اشعار را با لهجۀ گرمسیری بخوانند و من برای آنها صامت و مصوت را مینویسم که بتوانند دقیق با لهجۀ محلی کار را بخوانند.
*آئین حنابندون هنوز هم در منطقۀ جیرفت برگزار میشود؟
بله. در گروه هنری ما زن و مرد و بزرگ و کوچک عضو هستند. البته در نمایشگاه تهران تعدادی از اعضای گروه نتوانستند بیایند. مثلا نقش پدر داماد، مادر داماد و مادر عروس را داشتیم که مادر داماد برای پسرش حنا میبست و مادر عروس برای دخترش. ولی چون حضور ما در نمایشگاه خیلی عجلهای و ناگهانی شد نتوانستیم تمام آئین را کامل اجرا کنیم. همانطور که در اجراها هم دیدید، همۀ اعضای گروه بیریا در کنار هم پایکوبی میکردند. در این آئین که از گذشته تا حالا در جیرفت اجرا میشود هم همینطور است و کسی کاری ندارد دیگری از خانوادۀ عروس است یا داماد. همه در کنار هم شادی میکنند و برای پیشواز و شادی عروس و داماد همۀ تلاش خود را میکنند و عشقشان را نشان میدهند. خود حنا هم که سمبل عشق است.
*اجراهایی که در نمایشگاه گردشگری تهران داشتید چطور بود؟
برنامهای که وزارت میراثفرهنگی برای حضور اقوام ایرانی در نمایشگاه بینالمللی گردشگری داشت باعث شد که ما هم بتوانیم در این رویداد اجرا داشته باشیم و فرهنگ و رسوم شهرمان جیرفت و استان کرمان را به نمایش بگذاریم. هم بازدیدکنندگان و کسانی که اجراهای ما را دیدند راضی بودند و هم خودم خیلی راضی بودم. امیدوارم این چنین شرایطی همیشه اتفاق بیفتد تا مردم با فرهنگ جنوب کرمان بیشتر آشنا بشوند. در نمایشگاه گردشگری از کل جنوب ایران اجرا داشتند ولی فکر میکنم نواهای جیرفت گیرایی خاصی دارد. ما در یک دوره از جشنوارۀ فجر هم اجرا داشتیم. «آرنو لبل» هنرمند معاصر فرانسوی گفت که «این یک نمایش است. این شِم یک قبیله است. انگار یک رئیس قبیله دارد چیزی را به من یادآوری میکند. من وقتی این آواها را شنیدم به یاد لالایی فرانسه افتادم». باید این فرهنگ ما معرفی شود. اما چه کسی باید آن را معرفی کند؟ قدردان میراثفرهنگی هستیم که این فرصت را در اختیار گروه ما قرار داد. اعضای گروه ما با قطار به تهران آمدند. وقتی رسیدند با اینکه خسته بودند فورا برای اجرا حاضر شدند. روز اول ۱۲ اجرا داشتیم؛ این کار برای هزینه نبود. برای این بود که مردم فرهنگ و رسوم ما را ببینند. برای خود من بسیار لذتبخش بود به خصوص وقتی برخی غرفهها از جمله اصفهان و کیش و سیرجان و قم از ما دعوت کردند که در غرفۀ آنها اجرا داشته باشیم. ما هم این کار را انجام دادیم. چرا از بین این همه گروه ما را انتخاب کردند؟ فکر میکنم یک دلیل آن همین آواهای زیبایی است که با روح مخاطب ارتباط برقرار میکند. میدیدم که اکثر کسانی که اجرای گروه ما را تماشا میکردند ناخودآگاه دست میزدند و حتی گاهی همراه ما کِل میکشیدند. با همۀ سختیهایی که بود اجرای خیلی خوبی در این نمایشگاه داشتیم.
* بین اعضای گروه هماهنگی زیادی وجود دارد. میدیدم بهخوبی به تمام آنچه که در حین اجرا میگفتید عمل میکردند. چطور به این هماهنگی رسیدید؟
گروه برای ما مثل خانواده است. در مواقعی ممکن است من عصبانی بشوم و داد بزنم اما همیشه گفتهایم ما اینجا یک خانوادهایم. بچهها از دل و جان مایه میگذارند. دخترها لباسها را گلدوزی میکنند، پسرها اتو میزنند. بچههای گروه شانه به شانۀ من میآیند. از همۀ آنها سپاسگزارم. در جریان اجرا در نمایشگاه، سه نفر از اعضای گروه ما از قطار جا ماندند و با ماشین خودشان را به تهران رساندند. در سرمای این روزها، بخاری ماشین وسط راه قطع شده بود. بچهها وقتی رسیدند پایشان توان نداشت بایستند. میگفتند داریم بیهوش میشویم ولی ایستادند و اجرا کردند. من هرچه از این بچهها تشکر کنم کم است.
*به چه حمایتهایی نیاز دارید؟
به حمایت مالی نیاز جدی داریم. هزینۀ لباس اعضای گروه بسیار سنگین است. آنچه که بچهها پوشیدهاند لباس نهایی ما نیست. فقط 70 میلیون تومان پارچه خریدیم. هم برای پسرها و هم دخترهای گروه ظروف مسی خریدیم. حتی تعدادی از کاسههای موردنیاز اجرای این مراسم از جنس نقره است. معتقدم وقتی قرار است یک کار هنری از یک رسم دیرینه و سنتی ارائه شود جایگاه آن فرهنگ باید حفظ شود بنابراین، حتی در انتخاب ظروف هم نهایت دقت را داشتهام. تمام دستمالهایی که در دست برخی از اعضای گروه است دوخته شده و حتی برای عروس سربند را داریم، پایین لباس مردها تصاویری از اشیایی مرتبط با تاریخ و گذشتۀ جیرفت کار شده است. ولی برای اجرای نمایشگاه این لباسها آماده نشد. همۀ اینها نیاز به هزینه دارد. تا حالا با هزینۀ شخصی خودم انجام دادهام و خودم تهیهکننده هستم. البته گاهی که اجرا میرویم بچهها خودشان میگویند مقداری از هزینۀ اجرا را برای تهیۀ لباس بگذارم. گروه بسیار همدلی داریم و از تمام بچههای گروه هنری آنارام سپاسگزارم. با اینکه تعدادی از آنها مشغله و محدودیتهایی دارند ولی خود را به اجرا میرسانند و تمام تلاش خود را میکنند تا مردم این مراسم را به زیبایی ببینند و با آن ارتباط برقرار کنند. ما ارگانهای متعددی داریم که در حوزۀ هنر فعالیت دارند. این ارگانها کجایند که من تنهایم؟ متاسفانه تا حالا حمایتی که نیاز بوده از گروه ما صورت نگرفته است.
*وقتی خواستید این گروه را راهاندازی کنید واکنش خانوادهتان چه بود؟
همسرم آقای مهدی مهاجری نوازندۀ تار و سهتار هستند. کارگردان این کار ایشان و من نویسنده و پژوهشگر و مدیر گروه هستم. پدر ایشان بهتازگی فوت کردند و نتوانستند خودشان به نمایشگاه بیایند. من با شرایط عزاداری و شرایط بسیار سخت روحی خودم را به نمایشگاه رساندم. ایشان مثل رفیق برای من هستند. با وجود اینکه دو هفته بیشتر از فوت پدر ایشان نگذشته و من هم در غم ایشان شریک هستم گفت برو. وظیفهات بهعنوان یک هنرمند این است که به نمایشگاه بروی و اجرا کنی و بسیار حمایتم کرد. در این هفت سال، گاهی اوقات بوده که من میبریدم ولی ایشان همیشه به من انگیزه و روحیه داده و حمایتم کرده و گفته برای حنابندون خیلی زحمت کشیدیم ادامه بده. حتی بارها شده که بودجه نداشتیم، ایشان گفته بروید اجرا کنید من کمکتان میکنم. پدر و مادرم هم بسیار حمایتم کردند. حتی برخی از شعرها را مادرم اصلاح کردند. خانوادهام بسیار حمایتم کردهاند. چهار نفر از خواهرانم در گروه همراهیام میکنند.
*چه برنامهای برای آینده دارید؟
تصمیمات خیلی جدی در حوزۀ موسیقی نواحی داریم. بعد از بازگشت به جیرفت بچهها را به کلاس آواز میفرستم. اتفاقات خیلی خوبی در راه است. امیدوارم بتوانیم این کار را در سطح جهان معرفی کنیم. /الف
نظر خود را بنویسید