گروه جامعه ـ همهی آنها که نوشتههای محسن جلالپور؛ فعال اقتصادی و رئیس سابق اتاقهای ایران و کرمان را در فضای مجازی دنبال میکنند، عصر پنجشنبه با یادداشتی از او مواجه شدند که بسیار متفاوت از مطالب پیشین او بود و رنگ و بویی از نومیدی و خستگی بر آن نشسته بود. آن هم در شرایطی که جلالپور؛ همانطور که خودش هم اشاره میکند یکی از امیدوارترین و مثبتاندیشترین فعالان اقتصادی و اجتماعی است که میشناسیم. به همین دلیل، این یادداشت او مخاطبانش را به واکنش واداشت و در ادامه، حتی منجر به شکلگیری گفتوگوهایی حول «امید» شد که جلالپور یک مورد از آن را در کانال شخصی خود در تلگرام بازنشر داده است.
به گزارش فردایکرمان، جلالپور، روز پنجشنبه در یادداشتی که تیتر «نفس بریده» داشت نوشت: «دیروز یکی دو ساعت بیشتر نتوانستم کار کنم. حدود ساعت 11 بود که احساس کردم نفس کشیدن برایم سخت شده، ناچار شدم به خانه برگردم. در خانه هم روی تخت دراز کشیدم و مدتها به سقف نگاه کردم. هیچ جای بدنم درد نمیکرد و احساس سرگیجه نداشتم. فقط به سختی نفس میکشیدم». او ادامه داد: «دیروز اصلا روز خوبی نبود. صبح را با اخبار تازهای از بگومگوی تاسفبار نماینده مجلس و کارمند گمرک شروع کردم و کمی بعد خبر سوختن سه دانشآموز بیگناه در کلاس درس حالم را به کلی دگرگون کرد. ساعتی بعد خبر واژگون شدن اتوبوسی را خواندم و دقایقی بعد خواندم که زنی قصد داشته خودش و کودکش را به خاطر فقر و نداری به آتش بکشد. گوشی لعنتی را خاموش کردم تا از هجوم اینهمه خبر بد نجات پیدا کنم. حدود ساعت 11 بود که احساس کردم نمیتوانم نفس بکشم. بلند شدم و به راه افتادم. تا به خانه برسم، از خودم پرسیدم این چه عقوبتی است که نسل ما را گرفتار کرده؟ چرا کارمان به اینجا رسید؟».
او سپس نوشت: «آدم سخت جانی هستم و به اندازهی خودم سختی زیاد دیدم اما دیروز در خیابانهای شهر آنقدر غمگین و سرگردان بودم که دوست داشتم های های گریه کنم. در تحلیل وضع موجود ماندهام. عجیب است؛ در کشور ما هم کارگر ناراضی است و هم سرمایهدار. هم کارآفرین نگران است و هم کارمند و در نهایت هم مردم منتقدند و هم مسئولین. سر خیابان دوستی را دیدم که اصرار داشت نگه دارم. دوست داشتم هرچه زودتر به خانه بروم اما چارهای نبود. ایستادم و از ماشین پیاده شدم. سلام کردم و به زور صورتم را خندان نشان دادم. فکر کنم غم عالم را در چشمانم دید، عذر خواهی کرد و رفت و من به راهم ادامه دادم». جلالپور افزود: «راستش اینروزها دوست ندارم هیچ کس را ببینم. با هرکس مواجه میشوم، فورا میپرسد «اوضاع چه میشود؟» و من واقعا نمیدانم چه باید بگویم. نه بلدم پشت «ماشین زمان بنشینم» و نه «دوربین دید در نااطمینانی» دارم. راستش را بگویم؛ در کار خودم ماندهام و نمیدانم امروزم چگونه به فردا منتهی میشود. قدیمها وقتی با دوستان دور و نزدیک مواجه میشدم، میپرسیدند «پسانداز خود را کجا سرمايهگذاری كنيم؟» اینروزها اما همه میپرسند «چه بر سر داراییهایمان میآید؟» این دو سوال، فرسنگها شکاف را نشان میدهند؛ شکاف میان «امید و آرزو» و «یاس و ناامیدی». ما بیشتر از آنچه گمان داریم در این شکاف گم شدهایم».
این یادداشت جلالپور؛ آنطور که خودش یک روز بعد نوشت با واکنشهای متعددی همراه شده تا جایی که او تصمیم گرفت دربارهی یادداشت تلخ پیشین، توضیح بیشتری بدهد. پس در کانال شخصی خود در تلگرام نوشت: « چگونه ناامید میشویم؟» و ادامه داد: «از دیروز که در نوشتهی نفس بریده از زمانه بد گفتم و کمی درد دل کردم، دهها تماس رسمی و غیر رسمی داشتم. کلی پیام و کامنت هم برایم ارسال شد. خیلیها نگرانم شدند و احوالم را پرسیدند، بعضیها نوشته را سیاهنمایی خواندند و اعتراض کردند و خیلیها خواستند مثل گذشته امیدوارانه بنویسم. اکنون اجازه میخواهم در باره این دلنوشته کمی توضیح بدهم». و افزود: «همهی آنها که به نوعی با نظرات من آشنا هستند میدانند که آدمی مثبتاندیش و امیدوار هستم. در ماههای گذشته هم پا به پای موجهترین جریانهای اقتصادی و اجتماعی به عنوان یک «اکتیویست» سعی کردم دو نقش را ایفا کنم؛ در کنار پرتلاشترین اقتصاددانان و جریانهای رسانهای عقلگرا به نظام حکمرانی دربارهی عواقب اشتباه در سیاستگذاری هشدار دادیم. و دیگر اینکه دوشادوش کنشگران اجتماعی تلاش کردم به اندازهی وسع و توانم، امید را در جامعه زنده نگه دارم و
امروز اعتراف میکنم همهی ما در رسالتی که برای خود در نظر گرفته بودیم، چندان توفيقی به دست نیاوردهایم. چون متوجه شدیم دیالوگی که میان گروههای مرجع و متخصص بر سر ابرچالشهای امروز کشور آغاز شده از یک سو با بیتوجهی نظام حکمرانی و سیاستگذاری مواجه است و از سوی دیگر موجب نگرانی عمیق جامعه شده است».
جلالپور نوشت: «همهی ما امروز در حال مشاهده و رصد مداوم ابرچالشهای کشور هستیم اما واکنش نظام تصمیم گیری و احیانا راه حلهای سیاستگذار را برای گذار از این شرایط باور نداریم یا مطالعه شده و کارشناسانه نمیدانیم. این اولین گام برای ناامید شدن مثبتاندیشترین افراد جامعه است. نگرانی من هم چنین جنسی دارد و همواره از خود میپرسم چرا نظام حکمرانی ما قادر به حل مشکلات و چالشهای کشور نیست؟ طبیعی است در چنین شرایطی افرادی که به عنوان مرجع در جامعه مطرح میشوند بیش از دیگران سختی میبینند. چون علاوه بر بحران، باید درد ناشی از آگاهی را هم تحمل کنند. مثلا اقتصاددانی که همه عمرش را وقف فهماندن «چرخه تضعیف و تخریب رشد اقتصادی» به سیاستمداران کرده، این روزها که در آستانهی گرفتار شدن دوباره در تله رکود تورمی هستیم، بیشتر از همهی ما غصه میخورد. چون او دقیقا چنین روزهایی را پیشبینی و به تصمیمگیر تفهیم کرده است». جلالپور افزود: «به هرحال این روزها افراد زیادی به من هم به عنوان یک تاجر و فعال اقتصادی مراجعه میکنند و سوالشان این است که به کدام سو میرویم؟ آینده چه میشود؟ وضع چه خواهد شد؟ مشخص است که من هم از این نوسانها رنج میبینم و شخصا از اینکه کسب و کارها گره خورده و چشمانداز مثبتي پیش روی ما وجود ندارد، احساس یاس و ناامیدی میکنم، اما ناچارم به خاطر مردم خویشتنداری کنم و از گفتن عمق دیدگاهها و برداشتهایم خودداری کنم».
او اضافه کرد: «این وضعیت، آدمهایی مثل من را در شرایط متناقضی قرار داده است. اگر نسبت به آینده خوشبین باشم و این خوشبینی را به جامعه تزریق کنم، هر روز با طیف گستردهای از مردم مواجه میشوم که من را ملامت میکنند که چرا سیگنال غیرواقعی میدهم؟ اگر کمی از خوشبینی فاصله بگیرم و آینده را مبهم ببینم، حتی نزدیکان و مدیران خودم احساس یاس و ناامیدی میکنند و روی کار آنها نیز اثر منفی میگذارد».
جلالپور با یادآوری این نکته که اگر به مجموعه نظراتی که در ماههای گذشته مطرح شده نگاه کنید، متوجه میشوید کلیدواژه اصلی همه صحبتهای من امید بوده است، نوشت: «به نظر من هیچ اقدامی در کشور به اندازه بازسازی امید و بازگرداندن اعتماد به جامعه اهمیت ندارد. رنگ باختن امید و از بین رفتن اعتماد عواقب زیانباری برای کشور دارد اما متاسفانه سیاستمداران ما از این مقوله غافلند. ناامیدی و بیاعتمادی میتواند آغاز فرآیندی باشد که به ونزوئلایی شدن ایران ختم خواهد شد. آنچه در حال حاضر اثر تعیین کننده در همه زمینهها دارد، نگرانی مردم نسبت به آینده است. بیافق بودن و بیاعتمادی و یأس جامعه منجر به نااطمینانی میشود و نااطمینانی میتواند منجر به توقف سرمایهگذاری شود و این توقف نیز نتایج نگرانکنندهای مثل تشدید رکود، تشدید بیکاری و افزایش فقر را به دنبال خواهد داشت. اگر نااطمینانی را جدی نگیریم، از ناامیدی خنجری میسازیم بینهایت تیز و خطرناک».
جلالپور متن خود را اینگونه به پایان برد: «یاد دو شخصیت «اندی» و «رد » در فیلم «رستگاری در شاوشنک» میافتم که در دیالوگی درخشان امید و ناامیدی را بهتر از همه ما تعریف میکنند:
اندی: یادت باشه امید چیز خوبیه، شاید بشه گفت بهترین چیزهاست و چیزهای خوب هیچ وقت نمیمیرند.
رد: یه چیزی بهت بگم رفیق. امید چیز خطرناکیه. امید میتونه یه آدمو دیوونه کنه».
جلالپور سپس متنی از کانال «علی دادپی» در کانال خود بازنشر داده که او برای جلالپور مینویسد: «امید چیز خوبیست جناب جلالپور» و سپس با ذکر پارهای از چالشهای حکمرانی در کشور، در بخشی از یادداشت خود یادآور میشود: «جالب است که امسال بدترین سال محصول پسته بوده است ولی دولتیان در کرمان نگران نیستند٬ این بازرگانان و پستهکاران هستند که به خاک سیاه نشستهاند. در کرمان پول نفت مهمتر است از درآمد پسته. حتی اگر صدها نفر بیکار بشوند و دهها نفر ورشکسته باز دولت خود را شریک و صاحب سهم نمیبیند. اینها مسائل دیگرانند نه مسئله دولت. درآمدهای دولتی ربطی به پسته ندارد. اینجاست که باید پذیرفت ادامه وضع کنونی ممکن نیست. نمی توان دولتی داشت که به اتکای درآمدهایش دربرابر وضعیت اقتصادی و اجتماعی احساس مسئولیت واقعی نکند. اینجاست که نمیتوان امیدوار بود که آدمها عوض بشوند. اینجاست که جناب جلالپور میرود خانه٬ همانطور که خیلیهای دیگر رفتهاند خانه» و سپس توضیح میدهد: «امید هنوز چیز خوبیست. در داستانی که تعریف کردند اندی را رئیس زندان نجات نداد٬ تلاش خودش در حفر تونل نجات داد. امید را باید درست تعریف کرد٬ امید بستن به دولت و دولتیان و کمیسیونهایشان و بیارادگی و بیانگیزگیشان اشتباه است. بیایید به خودمان امید ببندیم و به تلاشمان در تغییر دادن وضع موجود و تعریف مجدد روابط کاری و نقشمان در تقاضا کردن قوانین جدید و فضایی متفاوت. شاید اینطور راههای بهتری هم یافت بشوند».
4939
یادداشت متفاوت محسن جلالپور واکنشهایی بهدنبال داشت
نظر خود را بنویسید