فردایکرمان ـ لیلا راهدار*: در رویکردهای بررسی و نقد اثر، منتقد موضع خود را مشخص میکند و مثلا میتواند بگوید رویکرد من نسبت به این متن ادبی، جامعهشناختی، روانشناختی یا ساختار گرایی یا هر نوع نگرش دیگری است. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مسئلۀ مرگ مولف مطرح شد؛ به این مفهوم که مولف در پدیدۀ نقد غایب است. جالب است پس از مطرح شدن مثلث «نویسنده، متن، خواننده» دگر بار حضور نویسنده و تامل دربارۀ وی مطرح شد و اینبار به عنوان مولفهای از متن حائز اهمیت شد.
در این نگرش متاخر، نویسنده بهعنوان مولفهای نباید نادیده گرفته شود، همانطور که خواننده از ارزش برخوردار شد. با این نگاه اخیر تاثیر نویسنده در خلق اثر ادبی و دنیای آن دارای اهمیت است. بنابراین اگر با این رویکرد بخواهم به آثار مهدی محبیکرمانی بنگرم، وی دارای هویت است همچنان که متن.
در نگاهی اجمالی به آثار داستانی مهدی محبیکرمانی چند مولفۀ مورد توجه میبینیم؛ زیست بوم، فرهنگ، مشکلات اجتماعی. همچنین این آثار منشوری از فرهنگ و آداب و رسوم و حتی ساختارهای اجتماعی و ... زمان خود هستند. میگویم منشور چرا که هر کدام وجهی از آن را نمایان میکنند. به طور مثال «کت زوک» با رویکردی طنزگونه ساختار فرهنگی اجتماعی زمان خود را نشان میدهد. اینکه مردم چه میخوردند، چه میپوشیدند، چه میگفتند و چگونه به حمام میرفتند و چطور خرید میکردند و ... یعنی به شکل هوشمندانهای پاسخ به این سوالات را با داستان به مخاطب ارائه کرده است، طوری که این تصویرسازیها با حرکت، توانسته پاسخ به این سوالات مهم را به خواننده ارائه دهد.
در حالی که در «آهوانی» ما با ساختار زبان مواجه هستیم، این زبان است که ما را با وجه التزامی جامعه مواجه میکند. به بیان ساده، پاسخ به این سوال را میدهد که مردم چطور حرف میزدند؟ چگونه میاندیشیدند؟ چطور عاشق میشدند؟ و حالا چطور دلباخته میشوند؟ و در «آل» بیشتر به باورها و خرافات و عامۀ مردم میپردازد.
بنابراین وقتی از منشور صحبت میکنیم منظورمان چنین ساختاری است. دغدغۀ محبیکرمانی امروز نیز همین است. آثار وی نمایانگر و نشانگر اندیشههای او هستند. همانطور که کرمان بهعنوان یک عضو لاینفک و جدا نشدنی در آثار وی از اهمیت برخوردار هستند و او توانسته به خوبی جامعۀ شهرنشین کرمان را به تصویر بکشد، چه در ساحت اندیشه و چه ساختارهای تشکلیافتهای که محلهها و کویها و برزنها را ساخته، و در کل پاسخ به این سوال را مطرح کرده که چه شد که این شد!
وی در عمل و در جایگاه اجتماعی خود هم کوشیده است همین سوالات را پاسخ دهد و تفاوت فاحشی بین او و آثارش دیده نمیشود. به طور مشخص، دغدغۀ محبی کرمانی امروز نیز، ارتقا و بازشناسی رویکردهای اجتماعی، تاریخی و فرهنگی کرمان است.
بخشیدنِ مسیری داری رویکرد به داستان کرمان، حرکتی است که نهتنها میتواند زبان و بومیت را به عنوان پدیدههای اقلیمی به ایران و یا در مقیاسی گستردهتر ارائه کند، بلکه همچنین میتواند شاخصهها و مولفههای داستان کرمان را همچون وریدی خونرسان در این ساختار و هیات زبان فارسی و در این کشور مشخص کند.
آثار داستانی وی نیز از همین رویکرد برخوردار است و میتواند منبع مردمشناسی ارزشمندی به حساب آیند.
اما وقتی بحث گستردۀ مکتب داستان کرمان به میان میآید، این حرکت چند وجهی و چند گانه، این نظام حمایتگرانه از داستان همچنین میتواند این خونرسانی را به شاهرگ ادبیات کشور بهتر کند. کوتاه سخن آنکه آثار طبیعتگرایانه یا ناتورالیستی محبیکرمانی گاهی با رویکردی کاملا ناستالوژی تاثیر عمیقی برفهم و درک سنتها و مردمشناسی این سرزمین دارد همچنین ایشان در تلاش هستند که بتوانند صدای چندگانه بیافرینند تا بتواند وجوه مدرنتری از کرمان امروز را به ادبیات داستانی نشان دهند.
چنانچه این مولفهها جدی گرفته شود میتوان گامهای بهتری در جهت خوانش جدید ادبیات داستانی کرمان برداریم. یادداشت کوتاهی دربارۀ آثار مهدی محبیکرمانی و تاثیر چنین حرکتهایی در جهت اعتلای فرهنگ این سرزمین.
*داستاننویس
نظر خود را بنویسید