فردای کرمان – سید محمدعلی گلابزاده: یورش ددمنشانه اسرائیل غاصب و حامی ناخلفش ثابت کرد که ملت بزرگ ایران، در برابر فرعونهای زمان، با چنگ و دندان میایستد و هر نگاه ناپاکی به مام وطن را با تیر خشم خویش، تیره میسازد و غرور ایرانی را در چشمخانه نمرودهای زمانه مینشاند و همه، یکدل و یکزبان فریاد میزنند که: «بگو با خصم من گر بگسلد زنجیر چرخ از هم / مرا از جان ایران نگسلاند عهد و پیمانم».
ملت بزرگ ایران، هر ناپاکی که نام این کهن دیار را به زشتی بَرَد، زبان میبرُد و هر دست متجاوز را قطع میکند و باز هم با حنجره خسته خویش ندا میدهد که سیاه باد روی آنان که سپیدای نام ایران را بر صحیفه روزگاران نمیخواهند.
آنها که ملت ایران را زبون و تسلیمپذیر طلب میکنند بدانند که در قاموس ایرانی چنین واژهای وجود ندارد و این سرزمین، دوزخ سیاهاندیشانی است که از درک بزرگیهای ایران و ایرانی، عجز دارند. به کوردلان، توصیه میکنیم که یک بار دیگر، روایت سرافرازیهایمان را مرور کنند و سر تعظیم و تسلیم فرود آوردند. ما بیدی نیستیم که به این بادها بلرزیم، حتی آن روز که بیدادگری چون تیمور، جز زندهرود، زندهای در اصفهان بر جای نگذاشت، با گلوی سرخ خون هشدار دادیم که:
«ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز/ این تیزی سنان شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیم / تا سختی کمان شما نیز بگذرد»
و دیدیم و دیدند آن نیزههای ستم، شکست و فرو افتاد، اما نشکستیم و باز هم از میان خاکستر خود برخاستیم و قامت آراستیم و نام ایران را بر چکاد بزرگیها نشاندیم. اما حالا که بغضمان باز شد، این را هم عرض کنم که: این روزها، وقتی نام مقدس و بالنده ایران عزیز را بر زبان برخی جاری و ساری میبینم، اشک شوق در دیدگانم حلقه میزند، زیرا بودند کسانی که وقتی نام پرشکوه ایران را زیب و زیور گفتمان علاقمندان و دلبستگان این سرزمین خدائی میدیدند، به جای همراهی، این عشقبازی را بر نمیتافتند و معتقد بودند که گرایش به وطن دوستی، ما را از ارزشهای انقلاب و اسلام به دور میسازد و حال آنکه میدانیم، این اندیشه، هرگز مورد رضایت هیچ مذهب و آئینی، به ویژه قدّیسین مکتب مقدس اسلام نبوده و نیست.
مگر نه اینکه پیامبر بزرگوار اسلام به هنگام ترک مکّه و هجرت به مدینه منوّره، در برابر خانه خدا ایستادند و در حسرت دوری از زادگاه خویش فرمودند: ای خدای کعبه، مرا توانی عنایت فرما که بتوانم غم دوری از وطنم را تحمل کنم؟ کدام دلیل، برای سازگاری اسلام و وطنخواهی بالاتر از این؟ آیا همین یک مورد کافی نیست که جام جانمان را از شهد وطندوستی و عشق تمام عیار به ایران عزیز، سرشار سازیم و بر هرچه رنگی از بیاحساسی به این کهن دیار دارد، خط بطلان بکشیم؟
موارد دیگری نیز وجود دارد که عزم و اراده ما را در عشق به وطن، استوارتر میسازد، وقتی حضرت علیبنالحسین (ع) در خطبه معروفشان که در شام و پس از واقعه کربلا ایراد کردند، بر آن شدند تا خود را معرفی کنند فرمودند: «ان بن مکۀ و منا، ان بن زمزم و صفا، ان بن قاب قوسین اوادنی» یعنی ایشان از اینکه فرزند سرزمین مکّه و منا هستند، به خود میبالند و بدینگونه ندا میدهند که عشق به وطن لازمه برخورداری از اخلاق انسانی و اسلامی است.
اصلاً چه کسی این حقیقت را نمیپذیرد که اگر ایران و خدمات ناموران ایرانی نبود، اسلام به موفقیتهای بزرگی که داراست. دست نمییافت. این اظهار نظر، هم از دل نگارنده برآمده و هم بر زبان حضرت آیتالله اعرافی، رئیس حوزههای علمیه جاری شده است. که آن را با اخذ مجوز از ایشان درج میکنم زیرا پس از بیان این موضوع و نقش ایران در اعتلاء آئین اسلام در یکی از سخنرانیهایشان، باز هم برای اطمینان خاطر، پرسیدم: مجاز به ذکر این موضوع از سوی جنابعالی هستم؟ نامبرده همچنان محکم و استوار، بر عقیده خود مُهر تأیید زدند.
آری چه شادمانی بیشتر از این که شاهد باشیم برخی صاحبان تعصب که عشقورزان به ایران عزیز را به عنوان ملیگرا از خود دور میساختند حالا در نهایت افتخار، سرود همیشه جاویدانِ همشهری هنرمندمان «روحالله خالقی» را همخوانی میکنند و این اصل را پذیرفتند که ایران، مام همه انسانهائی است که با هر رنگ، زبان و آئین و مسلکی در جای جای این سرزمین پاک، دیده به جهان گشوده و به ایرانی بودن خود، میبالند و افتخار میکنند.
مگر نه اینکه یورش دشمن بدسگال، جائی از این دیار و ساکنان آن را مستثنی نکرد؟ و مگر نه اینکه حضور یکپارچه ایران و ایرانی در پهنه مقاومت و پاسداری از خاک مقدس آن به یک گروه و آئین و مسلکی محدود نشد و هر کس در هر کجا بود، قامت برافراشت و نام ایران را فریاد زد؟ و مگر نه اینکه وجود همین اتفاق و اتحاد و یگانگی، اگر بیش از موشکهای ویرانگرمان، دشمن صهیونیستی را پشیمان نکرد، بیتردید تأثیر کمتری نداشت؟ در این صورت، چگونه ممکن است عشق به وطن را در جان و دل مردمانمان پاس نداریم و خدا را بر این موهبت گرانسنگ، سپاس نگوئیم.
ای کاش وطنفروشانی که به درهم و دیناری، کشور خویش را به بیگانه فروختند و مُهر سخیف «جاسوس» را بر پیشانی خود نقش زدند و طشت رسوائیشان از بام افتاد و ضایع شدند، این بیت که روزگاری در مدرسه به ما آموخته بودند را فراموش نمیکردند که:
«روسپی از خاندان خود نکَند دل / کمتر از او دان کسی که دل ز وطن کَند»
از یاد نبریم، تا آن روز که پشت در پشت هم ایستاده و دستهایمان در دستهای یکدیگر، شکوه اتحاد و یگانگی را به تصویر میکشد، تا آن زمان که نام مقدس ایران را از بُن جان فریاد می زنیم، تا هنگامی که به وجود کهن سرزمینمان با تمدن چند هزار ساله مینازیم و افتخار میکنیم، هیچ قدرتی در جهان یارای رویاروئی ما را ندارد، حتی ستمگران خود شیفتهای که معتقدند بمبهای ویرانگراشان تا عمق کوهها نفوذ میکند آرزوی همه دشمنان نقش بر آب خواهد بود، مگر آنکه سینه فرد فرد این ملت سترگ را نشانه روند که صد البته آن هم پایان کار نخواهد بود، زیرا:
«همه سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم
همه یک دلانیم و یزدانشناس/ به نیکی نداریم از بد هراس
دریغ است ایران که ویران شود/ کنام پلنگان و شیران شود».
نظر خود را بنویسید