فردای کرمان ـ سیدمحمدعلی گلابزاده: دیروز در مراسمی با حضور نخبگان و اساتید اقتصادی و تجاری ایران و جمعی از همشهریان کرمانی و مسئولین استانی، شاهد مراسم رونمائی از فیلمی بودیم که گوشهای از شکوه و عظمت چند هزار ساله تاریخ تجارت کرمان را به تصویر کشیده و بخشهائی از «راه ادویه یا فلفل» را به نمایش در آورده است، فیلمی که اگر چه از ابعاد مختلف هنری، روایتگری، کارشناسی، تاریخ پژوهی و صحنهآرائی، تحسین همگان را برانگیخت و استادی یک زوج جوان را به تماشا گذاشت، اما بیتردید نتواست همه عظمت و اقتدار تاریخ تجارت و اقتصاد را نشان دهد که صد البته، این از نخواستنِ دست اندرکارانِ این اثر گرانسنگ نبود، بلکه از نتواستن آنها بود، زیرا سناریست، راوی و گروه فیلمبرداری، چگونه میتوانستند خود را به قلب تاریخ بزنند و با هنرمندان یکی از شهرهای کرمان (کوهبنان) همراه شوند که بر اساس پژوهشهای پرفسور «هوکراید» جغرافیدان نامدار آلمانی و کاوشگر آثار یاد شده در هزاره نهم پیش از میلاد، یعنی یازده هزار سال پیش، با استفاده از علمیترین تکنیکهای جهانی امروز (فشار مماس) تیغ ریزههائی ساخته و آنها را به دیگر تمدنهای آن روز صادر میکردند و به گفته صریح این پژوهشگر، نخستین تعاریف تجارت را تمدنهای آن روز صادر میکردند و به گفته صریح این پژوهشگر، نخستین تعاریف تجارت را به تاریخ سپردند.
علیمحمد خوانساری کارگردان و همسر هنرمندش آزاده معادیخواه روایتگر این فیلم و نیز یارانشان چگونه میتوانستند به هزاره هفتم میلادی سفر کرده و بر اساس پژوهشهای «پرفسور لمبرگ کارلوفسکی» استاد دانشگاه هاروارد، دانشمند و کاوشگر «تپه یحیی» واقع در یکی از شهرهای دیگر کرمان یعنی «بافت» با تاجرانی همراه شوند که کالاهای خود را در ظروف مطمئنی که «کارلوفسکی» از آنها با نام «vessel» یاد میکند و این ظروفِ خمره مانند را بر پشت الاغی به نام «گزّه جرون» میگذاشتند و به دور دست ها صادر میکردند.
به تصویر کشیدن و نشان دادن هنر جواهرسازی مردم «شهداد» کرمان، که پنج هزار سال پیش از این سنگهای ویژه را از «بدخشان» وارد کرده و از آنها جواهراتی میساختند و صادر میکردند و با بینالنهرین و دیگر تمدنها ارتباط تجاری داشتند، چگونه ممکن بود؟
اجازه فرمائید به همین اندک بسنده کنم، چرا که ترسم «مثنوی هفتاد من کاغذ شود» و مرا از اصل موضوع به دور دارد. باری روایتگر فیلم حکایت جاده ادویه را از بندر «تیس یا تیز» در نزدیکیهای چابهار شروع کرده و در کنسولگری انگلیس در کرمان به پایان برده و گپ و گفتها و معرفی آثاری چون ارگ بم، باغ شازده، ارگ راین و... را با طعم فلفل این راه (راه فلفل یا ادویه) به هم آمیخته و طرحی نو درانداختهاند، اگر چه راه یاد شده یکی از راههای فرعی ابریشم بود، اما بیگمان اگر اهمیت بیشتری نداشت، کمتر هم نبود.
از برکات همین راه بود که شتربانی چون « تازیکو» به چنان قدرت مالی رسید که دختر «ترکان خاتون» حاکم وقت کرمان را به همسری خود درآورد و «حاج آقا زعیم الله پیلهور» به جائی رسید که کاروانهای شتر چند هزار نفری او، قلب راههای آن روز را به لرزه در آورده بود .
جفاست اگر در این میان از مردی سخن نگوئیم که بانی و باعث این خیر و نیکوئیهای بسیار دیگری بوده و هست، البته با مقدمهای:
این هم نعمتی است که در هر شهر و دیار معدود آدمهائی از چنان مقبولیتی برخوردار باشند که بدون هرگونه نگرانی از انگِ مداهنه و گزافهگوئی، نیکیهایشان را برشمرد و در باب ستودگی آنها سخن گفت تا کسانی که به تمامی، دل به دنیا سپردهاند و ارزشهای انسانی و اخلاقی و اجتماعی را فراموش کردهاند بدانند که در پس این پردهی تیره و تار، دنیای روشنی هم هست که در آن انسانهائی خورشیدشان را در آئینه چشم دیگران جستجو میکنند.
چگونه آیه «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لازِیدَنّکُمْ» را زمزمه کنیم و همواره به عنوان زیب و زیور کلام مورد استفاده قرار دهیم، اما سپاسگزاری از کسانی که شولای عشق بر تن کرده و یک تنه در همه عرصههای خدمتگزاری حضور فعال و مؤثر داشته و دارند را از یاد ببریم؟ همین یک هفته پیش بود که مراسم دو هزارمین پیوند عضو در کرمان برگزار شد، پیش از آن مراسم رونمائی از کتابهائی را شاهد بودیم که سطر سطرشان «رواق زبرجد» و ایوان جواهر نشانی را حکایت می کنند که فراروی «نکویان اهل کرم» گشوده شده است، در گوشه دیگری از شهر، بانگ مؤذن را بر بلندای گلدستههای مسجدی میشنویم که همگان را به راهِ بانیِ آن فرا میخواند و دیروز شاهد بودیم که شکوه و جلال تاریخ تجارت کرمان در فیلمی با همین نام و به همت همان خدمتگزار کرمانی بر پرده سینما نقش بست و بزرگان اقتصاد و تجارت ایران را به وجد آورد و زبان آنها را به ستایش گشود. به «محسن جلالپور» مردی که آینهدار عرصههای گوناگون خیرخواهی است و همه این آوازهها از او مایه میگیرد، درود میفرستیم و از خدای بزرگ آرزو داریم که به ایشان و همه فرزانگانی که در وانفسای موجود، چراغ فرهنگ این دیار را روشن نگه داشته و تمامی همت خود را برای رونق بیشتر اقتصادی و تجارت به کار گرفتهاند، عزت افزون عنایت فرماید همان ورجاوندانی که باور دارند:
«بر این رواق زبرجد نوشتهاند به زر که جز نکوئی اهل کرم نخواهد ماند»
نظر خود را بنویسید