فردای کرمان ـ سید محمدعلی گلابزاده: پیش از آنکه به اصل ماجرا بپردازم، اجازه بدهید «قربان» را معرفی کنم، چرا که نسل جدید از او شناختی ندارد. در کرمان، درویش یک لاقبائی زندگی میکرد که مورد علاقهی عامه مردم بود و کرمانیها به او «قربونو نیزن» میگفتند. قربون، در زیر این آسمان کبود، جز یک عدد نی که گاه با آن طربانگیزی و گاهی غمانگیزی میکرد، هیچ چیز نداشت. او نماد و نشان این مصرع معروف بود که «درویش هر کجا که شب آید سرای اوست» اگرچه، قربون، خانه به دوش بود، اما شب هنگام، به هر کجا که میرسید و بار خود را فرود میآورد، مردم کرمان افتخار میکردند که آن شب قربون مهمان آنهاست. البته حضور این درویش نینواز در روستاهای اطراف کرمان، بسی بیشتر از شهر بود. قربون، این قدر شهرت داشت که در دههی 40 استاد خالقی، معلم نقاشی ما عکس او را روی جلد کتاب نقاشی مدرسه آورده بود و یکی از تکلیفهای سخت، کشیدن عکس قربونو بود.
بعد از معرفی قربون نیزن، باید «آیلان ماسک» را هم معرفی کنم، اما کیست که ایشان را نشناسد؟ یکی از 3 ثروتمندترین مردان جهان که پولش از پارو بالا میرود و با ثروتی این چنین و هزینههای میلیاردی، آقای ترامپ را به مقام ریاست جمهوری آمریکا میرساند.
باری در روزنامه اطلاعات12 مهرماه، این خبر، جلب توجه میکرد: «ایلان ماسک رکورد 500 میلیارد دلار ثروت را شکست». یک لحظه فکر کردم، راستی 500 میلیارد دلار چقدر میشود؟ از آنجا که آدم بیکار همیشه درد سر برای خودش درست میکند، من هم از ماشین حساب موبایل مدد گرفتم و این رقم را، در بهای ناقابل ارز امروز یعنی 0000 هزار تومان ضرب کردم و دیدم که ماشین حساب، هنگ کرد و نتوانست همه صفرها را نشان دهد، قلم و کاغذ برداشتم و چرتکهای انداختم، عدد که چه عرض کنم. هیولائی شد که از ترس، فوری آن را خط خطی کردم، چون نه سواد ریاضی من قادر به خواندن این عدد بود، و نه عقلم قد میداد که معادل این رقم چیست و اصلاً داشتن چنین ثروتی، نعمت است یا نقمت.
این ماجرا و خبر یاد شده، مرا به یاد شادروان «استاد علی اکبر صنعتی»، نقاش و مجسمهساز معروف انداخت که تعریف میکرد: یک روز در محوطه پرورشگاه صنعتی، بساط را پهن کرده و مشغول قالبگیری یک مجسمه بودم که «قربونو نیزن» از در وارد شده برابر من آمد، نی خود را بالای دست گرفت و در حالی که یک پیراهن عربی بلند به تن داشت در مقابل من چرخی زد آنگونه که مثل سماع کنندگان پیراهنش بالا رفت. یک لحظه با شگفتی نگاهش کردم و گفتم: خُب، حالا یعنی که چی؟ منظورت از این کار چیست؟ پاسخ داد، خواستم به بینی که جز این پیراهن بلند که بر تن من است، هیچ چیز دیگری ندارم حتی شلواری و... هم به پایم نیست. گفتم خُب حالا چه میخواهی بگوئی؟ گفت: امروز برای آب تنی به پایاب بیگلربیگی (کنار مسجد قائم کنونی) رفته بودم پیراهنم را در آوردم، گوشهای از فضای خشک پایاب گذاشتم و داخل آب شدم تا آب تنی کنم و خودم را بشویم، ضمناً من عادت دارم وقتی زیر آب می روم، این قدر طولش می دهم تا کمبود نفس احساس کنم، بعد سرم را از آب بیرون میآورم و نفس عمیقی میکشم و به این ترتیب حال میکنم ، اما افسوس که این آرزو امروز برآورده نشد، چون وقتی زیاد زیر آب میماندم، با خودم میگفتم اگر کسی این پیراهن ـ که همه پوششِ سر تا پای مرا تشکیل میدهد ـ برداشت و رفت، آن وقت چکار کنم؟ چه جوری بیرون بیایم و این بیآبروئی را چگونه تحمل کنم؟و چنین بود که نتوانستم یک آب تنی آسوده خیال داشته باشم.
استاد صنعتی میگفت، در اینجا قربون نیزن، نفسی چاق کرد و افزود: صنعتی، حالا دارم فکر میکنم، منی که از مال خدا فقط همین پیراهن را دارم، نمیتوانم یک آب تنی بی دغدغه و آسودهای داشته باشم، بدبخت آنهائی که آن همه پول و باغ و خانه و ملک دارند، راستی اینها چگونه سرِ راحت بر بالین میگذارند؟!
تصور میکنم، پرسش قربون نیزن، سؤال همه ما باشد، به راستی ایلان ماسک با این سرمایه که حسابرسی و دردسرهای پرداختن به آن همه امور گوناگون و افکار و اندیشههائی که یک لحظه آدم را آرام نمیگذارد، چگونه سر بر بالین می نهد و آرام میگیرد؟
بسی روشن است که استغنای قربون نیزن، عنایتِ دانسته یا نداسته به این بیت حضرت صائب تبریزی است که: «با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است / با دهان خشک مردن، بر لب دریا خوش است»
هم او که شادمانه در دل این بیت را زمزمه میکرد و میگفت: «زپادشاه و گدا فارغم بحمدالله گدای خاکِ در دوست پادشاه من است»
بی گمان، ایلان ماسک هم چیزی بیشتر از قربون نیزن با خود نخواهد برد، حتی اسکندر جهانگشا هم که همهی دنیا را میخواست و هیچ چیز عطش قدرت و مال پرستی او را فرو نمینشانید، وصیت کرد دستهایش را از تابوت بیرون گذارند تا همه به بینند او چیزی با خود نبرده و هر دو دستش خالی است. «زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت / زنهار کاروان شما نیز بگذرد»
با همهی این احوال، مال و ثروت، تیغ دو لبهایست که اگر از آن مثل افضلیپورها و ارجمندها و بانیان خیر دیگر استفاده شود عزت دنیا و آخرت او را تأمین میکند و اگر مثل «ایلان ماسک» از آن برای گرم کردن کارزار انتخابی ترامپ بهره گرفته شود، آن وقت هم دنیای خویش را بر باد دادهایم و هم روزگار مردم جهان را سیاه کردهایم، زیرا میدانیم ترامپ بعد از رسیدن به قدرت، نه تنها در مقام سپاسگزاری از او بر نیامد، بلکه دوستی خود را با پشتوانهی کارزارش بهم زد و کاسه کوزهی او را به هم ریخت. یعنی «خسرالدنیا و الاخره».
نظر خود را بنویسید