محمد لطیفکار - «صدرا پاریزی» از اوخر دههی شصت فعالیت فرهنگی و هنری دارد. مدتی هم فعالیت روزنامهنگاری داشته و با نگارستان، سخن تازه و پاسارگاد همکاری کرده است.
میگوید: «فعالیت جدی من در روزنامهنگاری اما با هفتهنامهی پاسارگاد شروع شد؛ دبیر دو صفحهی فرهنگ و خانواده بودم. بعد از پایان همکاری با پاسارگاد، دبیری کارگروه ادبیات مؤسسه فرهنگی معراج اندیشه به من سپرده شد که شروع فعالیت جدی من به عنوان داستاننویس بود. کارگاههای متعددی برای این موضوع برگزار کردم و همینطور سرپرستی گروههای داستان را برای شرکت در کارگاههای آموزشی به عهده داشتم. در حال حاضر علاوه بر سردبیری فصلنامهی اجتماعی معراج اندیشه، دبیر جلسات داستانخوانی سیرجان هستم؛ جلساتی که بدون تعطیلی از سال ۹۲ تا امروز هر چهارشنبه برگزار شده است».
به گزارش فردای کرمان به نقل از استقامت، او با چنین تجربهای مسئولیت دبیری جشنوارهی ملی داستان آهن را میپذیرد. هفتهی گذشته مراسم اختتامیهی این جشنواره برگزار شد و داستاننویسانی از سراسر ایران به سیرجان آمدند و شرکت گلگهر از طریق این جشنواره در حوزهی داستاننویسی کشور نیز مطرح شد. برای آگاهی بیشتر از مسائل این جشنواره و مرور برخی مسائل و تجربیات آن، با خانم پاریزی که در طول یکسال گذشته با مسائل و دشواریهای کار آشنا بوده از طریق چت در فضای مجازی گفتوگویی انجام دادم که در ادامه میخوانید.
خانم پاریزی حالا که چند روزی از برگزاری مراسم اختتامیه جشنوارهی ملی داستان آهن سپری شده بفرمایید ارزیابیتان از این اتفاق فرهنگی چیست؟
تا الان که از این اتفاق راضیام. از هر زاویه که به آن نگاه میکنم فرآیند خوبی داشته است. اولین ایدهی من دیده شدن زندگی کارگران بوده که رسیدن به این نقطه زمانبر است. اما امیدوارم در درازمدت صدای کارگران همهی اصناف از داستانهای کوتاه و بلند این مملکت شنیده بشود. خیلی وقت است که داستان ما روی زندگی شهری که آن هم فقط به شهر تهران خلاصه میشود زوم کرده است. من امیدوارم این اتفاق بتواند سرها را به این طرف، یعنی به سمت دغدغههای زندگی کارگری بچرخاند و روزنهی تازهای بر این ادبیات گشوده شود.
ایدهی بعدی من، تقویت داستان سیرجان بود که فکر میکنم تجربهی خوبی برای جوانان نویسندهی سیرجانی شکل گرفت. مطمئن هستم با تداوم این رویداد انگیزهای قوی برای نوشتن پیدا کردهاند که از همین حالا دارند رویش کار میکنند. بهترین ارزیابی من از این رخداد این بود که همه دیدیم سیرجان تمام قد برای داستانش ایستاد.
چند روز آخر مانده به جشنواره توأم بود با یک همدلی، همراهی و هیجان جمعی؛ مدیران و کارکنان گلگهر، مسئولین شهری به ویژه جناب پورمحسنی، اهالی مطبوعات و هنرمندان رشتههای مختلف هنری، شانه به شانهی بچههای داستان ایستادند تا بالاخره اختتامیهی جشنواره به بار نشست.
وقتی نتایج را اعلام میکردید متوجه شدم که داستان نویسهای کرمان نقش کمرنگی دارند؛ دلیل آن را چه میدانید؟ آنها نتوانستند رتبه بیاورند یا مشارکت آنها حداقلی بود؟
متأسفانه مشارکت داستاننویسان کرمانی خیلی کم بود؛ فقط سه داستان داشتیم که از کرمان ارسال شده بود. یکی از داستانها چون قوانین فراخوان را رعایت نکرده بود، از دور مسابقه حذف شد. دو داستان دیگر هم به مرحلهی نیمهنهایی نرسیدند.
دربارهی دلیل آن باید خود اهالی داستان کرمان نظر بدهند. از طرف دیگر، همین سه داستان هم داستانهای خوبی بودند. اما داستانهای خوب زیادی داشتیم، بنابراین ناچار بودیم هربار دایرهی انتخاب را محدودتر کنیم. در پایان کار بعد از بازیابی اسامی، خب متوجه شدیم هیچ داستانی از کرمان به دور نهایی نرسیده است.
مگر شما برای برنامهریزی جشنواره با اهالی داستان کرمان رایزنی انجام ندادید؟ بهخصوص با انجمنها و تشکلهای مرتبط با ادبیات داستانی منظورم است؛ آیا پیش از انتشار فراخوان از عدم مشارکت خبر داشتید؟
اتفاقاً ایدهی جشنواره داستان آهن در کارگاه داستان آذر علنی شد. کارگاه داستاننویسی آذرماه ۹۶ با حضور گرامی محمد شریفینعمتآباد و گروهی از دوستان داستاننویس استان که از شهرهای مختلف آمده بودند در سیرجان برگزار شد.
در نشست پایانی این کارگاه ضمن طرح موضوع جشنوارهی داستان آهن از همهی دوستان حاضر در نشست برای همراهی با این جشنواره دعوت شد. بعد از آن هم از مردادماه امسال فراخوان جشنواره در گروههای مختلف داستانی منتشر شد. اما من همهی اینها را به حساب عدم مشارکت نمیگذارم. مگر اینکه خود بچههای داستان کرمان به این موضوع اشاره کنند. خود شما هم دیدید که در مراسم اختتامیه هم ما را همراهی کردند.
همراهی و مشارکت داستان نویسان سیرجان چطور بود؟ این را خوب میدانم که پنج نفر از داستاننویسان سیرجان درگیر داوری بودند و عملا نمیتوانستند شرکت کنند.
همراهی داستاننویسان سیرجانی خوب بود. ما بیشتر از بیست شرکتکنندهی سیرجانی داشتیم. خیلیها را از جلسهی داستان میشناختیم؛ چند نفر را هم از طریق جشنواره شناختیم.
به جز داوران، مسئول ثبت آثار هم از شرکت در جشنواره محروم بود؛ اما تقریباً اکثر داستاننویسان سیرجانی در جشنواره حضور داشتند.
کیفیت جشنوارهای که برگزار کردید در سطح ملی نمرهی خوبی میگیرد. تیم داوری در هر دو مرحله خوب کار کرده بود و من کسی را ندیدم که به داوری ایرادی داشته باشد. داوران نهایی چهرههای مناسب و خوشنامی بودند، اما با توجه به اتفاقی که الان در مورد آن صحبت کردیم و برندگان جشنواره از مناطق مختلف کشور بودند آیا بهتر نبود جشنواره را مثلا منطقهای برگزار میکردید؟
سیرجان توان برگزاری جشنوارهی کشوری را دارد و من امیدوارم بتوانیم از این ظرفیت استفادهی خوبی ببریم. ایدهی ما برای دور بعدی جشنواره این است که در بخش معدن و زندگی کارگری داستان بیشتری بپذیریم و برای منطقه ظرفیت بیشتری قائل بشویم. اما لازم است سازوکار این ایده در دبیرخانه بررسی بشود. پیشنهادهایی هم برای برگزاری کارگاههای فشرده و جنبی داریم که هنوز کاملاً پخته نشده است.
یکی از کارهای خوب جشنوارهی آهن این بود که کارهای رتبهدار را در روز اختتامیه یکجا در نشریهی پیک آهن، منتشر کردید و حاضرین توانستند با دست پر به خانه بروند. برای تشویق داستاننویسهایی که به مرحلهی دوم رسیدند بهتر نبود کارهایشان را دستکم در یک دفتر جداگانه منتشر میکردید؟
اتفاقاً دغدغهی ما چاپ همهی آثار بود. اما تصمیم بر این شد که در حال حاضر فقط داستانهای منتخب چاپ شود. برای خوانده شدن داستانهای راهیافته به مرحلهی نهایی پیشنهاد کردیم پیک آهن با هر ۴۳ اثر به صورت pdf طراحی و در فضای مجازی منتشر شود.
امیدوارم بعد از چند دوره بتوانیم با جمعآوری بهترین آثار که نحوهی انتخاب آنها هم بر عهدهی داوران افتخاری جشنواره است، دفتر داستان آهن را منتشر کنیم.
حالا که دورهی برگزاری اولین جشنواره به سر آمده است از اتفاق اولی به چه تجربیات مشخصی رسیدید که فکر میکنید در ادامهی مسیر باید آن را مد نظر قرار دهید؟
فکر میکنم برای جواب به این سؤال به فرصت بیشتری احتیاج داشته باشم. فعلاً با همکاران تیم اجرایی و شرکتکنندگان نهایی در حال تحلیل و بررسی این دوره هستم؛ اما به بازخوردهای بیشتری احتیاج دارم.
اگر بشود با فعالان فرهنگی شهر و استان یک جلسهی نقد و بررسی داشته باشیم، بهتر میشود نقشهی راهی برای دورههای بعدی ارائه کرد.
دو هفته پیش که با آقای زنگیآبادی داور نهایی جشنواره در مورد جایگاه داستاننویسی استان کرمان صحبت میکردم ایشان تصریح کرد که کرمانیها در داستاننویسی کشور حرف برای گفتن دارند و پای ثابت جشنوارههای ملی هستند. شما بفرمایید داستاننویسی سیرجان چه جایگاهی در داستان کرمان دارد؟
تحلیل من بنا به جلساتی که با هم داشتیم این است که نسل جدید داستان کرمان همگام و همشانهی نسل جدید داستان سیرجان است. منتها من بچههای سیرجان را جدیتر میبینم. شاید این برداشت من به دلیل نزدیکی با این بچهها باشد. ما یک گروه تقریباً شصت نفرهی داستاننویس داریم که بیست نفر از آنها بهطور جدی در حال مطالعه و داستاننویسی هستند.
با توجه به اینکه خاستگاه جشنوارهی آهن در سیرجان رقم خورده است، انتظار میرود دبیرخانهی این جشنواره برای توسعهی ادبیات داستانی کرمان و به ویژه منطقهی سیرجان، گامهایی فراتر از جشنواره هم بردارد؛ آیا شما با حامی خود که گلگهر است چنین برنامهای را دنبال میکنید؟
خوشبختانه علیرغم اینکه جنس داستان و آهن چندان سنخیتی با هم ندارند اما حامی جشنواره از ابتدای کار چه برای برگزاری کارگاه آموزشی داستاننویسی و چه برای برپایی جشنواره دید بازی نسبت به کار داشته است و این یک امتیاز بزرگ برای مدیران این شرکت محسوب میشود.
امروز اما فکر میکنم هر دوی ما یک دغدغهی مشترک داشته باشیم و آن برگزاری هرچه بهتر و پربارتر جشنواره است.
از همینجا، تمامی اهالی داستان استان را به مشارکت در این اتفاق ملی دعوت میکنم. دبیرخانهی جشنواره هر پیشنهادی را که بتواند باعث رونق و بهبود کیفیت جشنواره بشود، با آغوش باز میپذیرد.
این جشنواره ابتدا به ساکن متعلق به تمامی کارگران سیرجان و استان کرمان است. امیدواریم محصول نهایی آن که همانا ارتقاء سطح کیفی زندگیشان است؛ به دستشان برسد.
نظر خود را بنویسید