مینا قاسمی – چراغهای صحنهی تئاتر کرمان در تمام طول حیات خود، هم به لحاظ تعدد اجراها و هم اقبال تماشاچیها، هم روشنی داشته و هم خاموشی و خاک گرفتگی.
به گزارش فردایکرمان، همین عدم تعادل اجراها و تنظیم نبودن آنها بر اساس نیازهای مردم، و در یک کلام، مقطعی بودنشان صحبت کوتاه با سکینه عربنژاد که خود از فعالان این حوزه است را گرمتر کرد. گفتوگو با او به کندوکاوی در چارهاندیشیها و طرح برخی بیم و امیدها کشیده شد.
خانم عربنژاد، شما فکر میکنید چرا امروزه در کرمان نمایش تئاتری که به طور مداوم و منظم بر روی صحنه باشد و به تقاضای مخاطب در هر زمانی پاسخ بدهد نمیبینیم؟ به دلیل نبودن تولیدات نمایشنامهای است یا دلایل دیگری نیز دارد؟
ببینید، جامعهی تئاتر جامعهی کوچکی هست و همه یکدیگر را میشناسیم. من میدانم که گروهها دارند کار میکنند و کار آماده هست. ولیکن برخی بنا به دلایل شخصی سمت سالنهایی که هستند، نمیروند و انتخاب آن سالن در اولویتشان نیست و برخی هم کارهایشان توسط کانون رد میشود. اما بچههای تئاتر دارند کار میکنند، مینویسند و میخوانند. تحصیلکردههای تئاتر ما نیز دارند زیاد میشوند. بسیاری از گروههایی که فعال هستند اکنون برنامههای هفتگی منظمی دارند و تمرین دارند، تمرینهایی که ممکن است هیچگاه به اجرا نرسند ولی آنها تمرینهای خود را قطع نمیکنند. حتی بعضی از گروهها دارند عضو جدید میگیرند و آموزش میدهند. پس، از حرکت متوقف نشدهاند اما انگار که نمایش بیرونی آن کمرنگ شده و رغبتی برای اجرا وجود ندارد. گویا فعلا تئاتر کرمان به این شکل عادت کرده است. بچهها کار میکنند ولی پنهان است. در صورتی که باید تئاتر را به اجرا در آورد و نقد شود.
چرا این کمرغبتی و پنهان بودگیِ آثار دیده میشود؟ به دلیل نبودن سالنهای در دسترس که خودتان هم در صحبتهایتان به آن اشاره کردید؟
یکی از دغدغههایم این است که چرا سالنهای کرمان که همهشان خصوصی هستند و در وضعیتی که سالنهای ارشاد راهاندازی نشدهاند، همیشه باز نیستند و هر از گاهی شدهاند؟ تئاتر جزو هنرهایی بوده است که همیشه از نظر کیفی و کمی حرفی برای گفتن داشته ولی الان حرکتها بسیار پراکنده و هر از گاهی شده که بسیار موجب تاسف است. اما همهی اینها برمیگردد به عدم وجود یک انسجام و یک دلیل برای حرکت. بگذارید مثالی بزنم از اتفاقی که همین چند وقت گذشته در کرمان افتاد: شش روز، شش گالری؛ چطور در آنزمان هنرهای تجسمی آنطور مورد توجه قرار گرفت؟ چون برای آنها محرکی وجود داشت. همهی هنرها نیاز به یک دلیل برای حرکت دارند. آن دورهای که در کرمان وجود داشت و همواره از آن به نیکی یاد میشود «همواره تئاتر بود» که آنزمان دورهی اوج «اجراها» بود. اجرا، چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی. البته این را هم نمیتوان گفت که خارج از «همواره تئاتر» کار کیفی خوب بر روی صحنه نرفت، که رفت. این را هم نمیگویم که همواره تئاتر بود و بعد از آن دیگر هیچ چیزی وجود نداشت؛ همواره تئاتر حرکت خوبی بود و بعد از آن هم کارهای خوبی روی صحنه رفت، اما همیشه باید موقعیتی وجود داشته باشد که انگار تئاتر همواره دیده میشود و مورد اهمیت واقع میشود نه اینکه حتما لازم باشد نیرویی از خارج به آنها وارد شود تا کار کنند. ولی این وضعیت اکنون در مورد تئاتر کرمان وجود ندارد.
برای تغییر این وضعیت که اتفاقات هنری ما مقطعی نباشد؛ چه میتوان کرد؟
ببینید ما فاصلهی زیادی تا تهران داریم و از بسیاری از فعالیتهای پایتخت بیاطلاع هستیم. ما باید تئاتر را زنده ببینیم. تئاتر مثل سینما نیست که سیدی آن، یا فیلم آن در دسترس ما باشد و این فیلمتئاترها هم تئاتر واقعی نیستند. از طرفی، دعوت افرادی از تهران؛ که تجربیاتی متفاوت از تجربیات ما دارند، بهشدت هزینهبر است. همهی اینها باعث میشود نه به فاصلهی هزار کیلومتر، بلکه به فاصلهی بسیار طولانیتری از تجربیات مرکز عقب باشیم. تمام این ضعفها برمیگردد به اقتصاد هنر. وقتی گردش اقتصادی وجود ندارد، همه چیز به همین شکل موقت وجود دارد. ببینید مشکل در اصل مشکل زیربنایی است. وقتی چیزی به نام «فرهنگ» در یک محیط شهری هیچ اهمیتی ندارد، اوضاع همین است. شما الان به همایشهای استانی کرمان نگاه کنید، در همهی رشتههای سینما، تئاتر، هنرهای تجسمی، آدمها همه یکی هستند! همان آدمهای یکسان دارند در یک مقولهی بزرگی که فرقی هم نمیکند فرهنگ یا هنر، تلاش میکنند برای اینکه آن هنر را زنده نگه دارند ولی از طرفی ما هم هیچ کاری نمیتوانیم انجام بدهیم چون دست ما به اقتصادش بند است. اگر هم سرمایهگذاری پیدا شده، به چشم خود دیدهام که قلیان کشیدن برای او اولویت بیشتری تا کار فرهنگی داشته و اتفاقا همان آدم قصد سرمایهگذاری بر مقولهی فرهنگ را هم داشت.
شما اشاره کردید که تئاتر کرمان به این «هر از گاهی» عادت کرده است، اگر بخواهید همین وضعیت موجود را هم از نظر بگذرانید، آن را چطور میبینید؟
ببینید یکزمانی یک نفر در تهران از من دربارهی وضعیت فرهنگ و هنر کرمان پرسید. به او گفتم در کرمان وضعیت به گونهای است که انگار داری روی تردمیل راه میروی، فکر میکنی داری کار میکنی ولی یک قدم جلوتر نمیروی! او هم البته به من واکنش بدی نشان داد و گفت این عینِ ناامیدی است. من هم جواب دادم اهل پاک کردن صورتمساله نیستم. تجربهی آن آدم خوب بود ولی نهایتا رسیدیم به این نقطه که کاری از دست ما بر نمیآید و فقط غصهاش را میخوریم. در مورد وضعیت عمومی هم، یکی دو تا سالن تازه در کرمان ساخته شده که تا چند وقت دیگر به صورت خصوصی یا نیمهخصوصی افتتاح میشوند. خبر خوبی است. تورهای تئاتری هم خبر خوبی هستند. اما اینها همه مثل مُسکن میمانند. من میخواهم تئاتر کرمان روی روالی بیافتد که مثل ابر بهار نباشد و همیشه ادامه داشته باشد.
نظر خود را بنویسید