علی ملازاده متولد ۱۳۵۷ است تا مقطع کارشناسی حسابداری خوانده و کارشناسی ارشدش را مدیریت مالی اما ما او را به عنوان یک چهرهی ادبی میشناسیم که با شعر شروع کرده و تجربهی روزنامهنگاری هم دارد، اما سالهای اخیر بیشتر او را در عرصهی آموزش نوشتن فعال دیدهایم. به گزارش فردای کرمان به نقل از استقامت، اخیرا پنجمین سری از کارگاه داستاننویسی خود را در حوزه هنری کرمان آغاز کرده که بهانه گفتوگوی رضا شمسی با او شده است و طرفه آنکه انجام این گفتوگو با سالروز تولد او مقارن شده است.
به علی ملازاده چهلمین سالگیاش را تبریک میگوییم.
آقای ملازاده لطفا از شروع کارتان بگویید؟
از سال ۷۴ به صورت جدی فعالیتی را که میگویید با رفتن اتفاقی به جلسات شعر شروع کردم، البته قبلش هم بیشتر شعر و کمتر داستان مینوشتم و تجربههای شخصی داشتم اما سال ۷۴ را نقطه عطفی میدانم که ادبیات را برایم جدی کرد.
در آن سالها بیشتر به جلسات شعر میرفتید که رونق داشت، درست است؟
بله بیشتر جلسات انجمن شعر خواجو و بعضا جلسات شعر و داستان پراکندهی دیگر.
تا آنجا که میدانم یک تجربهی گروهی در چاپ و انتشار شعر و داستان هم داشتهاید؟
بله، ۲ کتاب به صورت گروهی چاپ کردیم، یک مجموعه شعر مشترک به نام «عکس یادگاری» که با دوستانم مازیار نیستانی، مهدی گنجی، مهدی افضلی و افشین کریمی در سال ۸۰ با نشر ودیعت کرمان درآوردیم و دوم، گردآوری یک مجموعه داستان کرمان با عنوان «یکی بود یکی دیگر هم بود» که به اتفاق مازیار نیستانی و مهدی افضلی کار کردیم و نشر فانوس کرمان آن را چاپ کرد. شاید یادآوری این نکته بیمناسبت نباشد که در آن سالها کمتر کسی کتاب چاپ میکرد و شتاب نشر در این حد فعلی نبود. در آن سالها تنها مجموعه شعر «باغملی۵۷ » از محمد علی جوشایی.
بعد از آن هم حوالی سالهای ۸۴ و ۸۵، در چاپ و انتشار یک مجموعه با موضوع مستند سازی خاطرات و شرح با محوریت بازپیوند با یونیسف همکاری داشتم که به خانوادههای قزبانی و دیگر افرادی مثل مددکاران، مشاوران و نیروهای داوطلبی میپرداخت که در بلایای طبیعی و غیر طبیعی مثل بیماری، زلزله و مثل جنگ آسیب دیده یا با آن درگیر بودهاند. این کار از سال ۸۲ به خاطر زلزله در بم کلید خورد و سال ۸۵ به سرانجام رسید.
با این سوابقی که برشمردی اما در سالهای اخیر ما علی ملازاده را بیشتر در برگزاری کارگاه فعال میبینیم، چرا؟
من کارگاههایم را از حدود ۱۴ سال قبل در پژوهشکده تعلیم و تربیت شروع کردم که به عنوان استاد راهنما در بخش ادبیات در آن پژوهشکده مشغول بودم. همان سالها یک پژوهشی درباره اشعار مولوی و سماع بود که من راهنمایش بودم در جشنواره خوارزمی رتبه سوم کشوری گرفت و یکی دو پروژهی پژوهشی دیگر در جشنواره ماهانی که استانی بود رتبه گرفت.
بعدها در آموزش و پرورش ناحیه ۲ در خدمت آقای فردوسی و ملکی همین فعالیت گسترش پیدا کرد و بعدتر در حوزه هنری کرمان در کنار زندهیاد محمد علی مسعودی، مستمر شد. او کارگاه داستان داشت و من کارگاه شعر. بعد از آنکه آن عزیز از پیش ما رفت، مجتبی شعر برگزاری کارگاه شعر را متقبل شد و من هم داستان؛ همین روند مدتی در فرهنگسرای کوثر نیز ادامه داشت. بعدترها حدود ۷ سالی از این فعالیت دور ماندم اما دوباره برگشتم.
بعد از این چند سال وقفه چه ارزیابی داشتید؟
متاسفانه بعد از چند سال دوری از برگزاری کارگاه و دیگر جلسات شعر و داستان دیدم انگار هیچ اتفاق خاصی نیفتاده و با چند سال قبل هیچ تفاوتی مشاهده نمیشود! تنها زمان گذشته بود، اما هیچ رشدی صورت نگرفته بود. تنها اتفاق خوب اینکه در این سالها وضعیت چاپ و نشر رونق و شتاب بیشتری گرفته. برای همین در ابتدا با پیشنهاد یکی از دوستان یک کارگاه مجازی راه انداختم و بعدتر با خواست تعدادی دیگر از دوستان، کارگاه را از صورت مجازی به شکل حضوری تغییر دادیم و دوستان هم لطف داشتتند و استقبال کردند و تا کنون ۴ یا ۵ کارگاه از سلسله همان کارگاهها برگزار شده است.
در این کارگاهها بیشتر بر داستاننویسی متمرکز هستید، درست است؟
محوریت کارگاههای من نوشتن خلاق است و طیف داستان، نمایشنامه، فیلمنامه، شعر و تولید محتوای ترانه را هم میتواند دربرگیرد، اما تمرکز بر داستان است، چون بیشتر وحدت بخش دوستانی است که در این کارگاهها حضور مییابند و هم مبنای مشترک بسیاری از ژانرهای دیگر مثل نمایشنامه و فیلمنامه میتواند بود.
آقای ملازاده اینجا یک سوال برام مطرح است و آن اینکه هرکدام از این ژانرهایی که میفرمایید مثل داستان یا نمایشنامه یا شعر، ساختار و اصول فنی خودشان را دارند، حالا چگونه میتوان همهی این انواع را با نوشتن خلاق توضیح یا آموزش داد؟
مسلما که اصول فنی و ساختار هر نوع ادبی با هم متفاوت و در عین حال در کتابهای مرجع مشخص است و قابل مراجعه میباشد. اما برای کارگاههای نویسندگی خلاق تکنیکهای استانداردی وجود دارد که در جهان امروز کار میشود و سعی دارد فراتر از دانش ویکیپدیایی باشد. من هم با استفاده از همین تکنیکها و آموزهها سعی کردهام بر تفاوت افراد تمرکز کنم، نه شباهتها.
تنها شباهت افراد حاضر در کارگاههای ما این است که همهی دوستان علاقهمند به نوشتن هستند. من سعی میکنم بر تفاوتهای شخصی تکیه کنم تا همهمان به موجودات همسان با مطالعات یک شکل، و آثار یک شکل تبدیل نشوند؛ یعنی معضلی که در کارگاههای داستان و شعر قبل از این بوده و هنوز هم هست و بعد از این هم خواهد بود. من مدعی نیستم که شکل جدیدی را ابداع کردهام، بلکه میگویم آنچه انجام میدهم شکل صحیحی است که استاندارد جهانی است. شکلهای گذشته را تجربه کردهام و کارگاههایی که به این شکل برگزار میکنم، بیشترین احساس رضایت را به من میدهد.
با چه انگیزهای این کارگاهها را برگزار میکنید؟
من در این هفته روز ۲۷ مرداد ۹۷، چهل سالم میشود. و به تعبیر یکی از دوستان در این سن آدم باید میراثی از خود بهجای بگذارد. در ادبیات این میراث میتواند گزینههایی مثل خلق و چاپ اثر یا انتقال تجربه و دانش باشد که از میان گزینههای متعدد من عجالتا بر یکی متمرکز شدهام که برگزاری همین کارگاهها است.
اگر از شما بپرسم کارگاههای شما چه خروجی داشته، چه پاسخی دارید؟ خروجی هم داشته؟
من سعی میکنم خروجی کلی را عرض کنم و مختصرا بگویم که دوستان زیادی از دوستانی که امروز نامی و نشانی دارند، یا هنوز روزهای اول ورودشان به نوشتن است و یا آمدند و رها کردند، علاوه بر تلاش خودشان و آموزشهایی که از جاهای دیگر گرفتند، حداقل بهرهای که از کارگاه نوشتن خلاق بردهاند اینکه این کارگاهها ذهن را پرورش میدهد که مثل دیگران نبینیم، مثل دیگران نشنویم و مثل دیگران ننویسیم.
متاسفانه امروزه همه داریم از روی دست هم زندگی میکنیم و می نویسیم. اگر یک کتاب را بخوانی انگار همه کتابها را خواندهای، چون همه مثل هم تولید میکنیم. ما در کارگاه سعی داریم بر تفاوتها تاکید کنیم تا نویسندگاه نگاه و قلم خود را پیدا کنند و مورد دوم که برایم خیلی مهم است، این است که نسلی تربیت کنیم که از داستان خوب، شعر خوب، فیلمنامه خوب، نمایشنامنه خوب و اصولا کتاب خوب یک شناخت پیدا کند و از کار خوب را از کار بد تمیز دهد. این کار از نظر من ارزش زیادی دارد چون مصرف کننده یا همان مخاطب است که سطح نویسنده را بالا میآورد. الان جامعه ادبی ما در شکل انبوه (به جز استثنائات) بیشتر تولیدکنندگانی هستند میان تهی که ذائقه مخاطبان را به هم ریختهاند و کتابهایشان باعث شده که سلیقه مخاطب روز به روز سطحیتر و نازلتر بشود.
سالهای قبل اگر میخواستی یک کتاب خوب بخری، به عنوان مثال میتوانستی به نشر چشمه مراجعه کنی و به این برند اطمینان کنی و مطمئن باشی که کتاب خوبی را خریدهای. اما امروزه این اطمینان از بین رفته من مناسبات انتشاراتیها و روابطشان با مولفین را نمیدانم اما هرچه هست و اتفاقی که افتاده اعتماد به نشر معتبر تقریبا از بین رفته است و مخاطبان یک توده سردرگم شدهاند.
آقای ملازاده شما با شعر شروع کردید و خیلی زود هم به همان شکل گروهی که گفتید کار چاپ کردید، اما بعد از آن مخصوصا در مقایسه با همنسلان خود دیگر کاری چاپ نکردید، چرا؟
یک بخش شاید به کاهلی خودم برگردد. اما یک بخش هم از این قرار است که من در حدود ۱۲ سال قبل یک رمان آماده کرده بودم که چاپ کنم اما شرایط چاپش مهیا نشد. بعد از سالها که امکان فراهم شد و برگشتم که آن را بازخوانی و ویرایش و چاپ کنم دیدیم کتابی نیست که به عنوان مخاطب راضیم کند، اگرچه بخشهایی از آن هنوز برایم قابل قبول و لذت بخش بود اما حاضر نشدم، آن بخشهای اندک را فدای بخشهای بزرگتر کنم. فکر میکنم کلمات ارزششان خیلی بیشتر از این است که به هر بهانهای بخوهیم خرجشان کنیم و من به هر بهانه آنها را خرج نمیکنم. همانطور که خودتان هم میدانید، بحث نشر کتاب در سالهای اخیر رونق گرفته اما مباحث انتقادی و نقد این آثار آنقدر جدی نبوده که هر نویسندهای بتواند خود را با آن محک بزند. نقد در کرمان بیشتر تعارف است و من میدانم که خود شما هم بر این مساله تاکید دارید؛ ما متاسفانه با این تعارفات داریم به نسل بعد از خود الگو میدهیم. اگرچه آن نوع کمالگرایی هم که ما داشتیم شاید خوب نبود. اما از اینور بام افتادن هم خوب نیست.
زندهیاد محمد علی مسعودی را مثال میزنم که به دلیل کمالگرایی تازه در ماههای آخر عمرش بود که آثارش را برای چاپ آماده کرد، در صورتی که همه به ارزش فنی داستانهایش واقفیم و میدانیم اگر آن آثار بههنگام چاپ شده بود، جایگاه بسیار رفیعتر و مشهورتری در کشور داشت.
از اینطرف هم دوستانی داریم که شبیه دستگاه کپی شدهاند و فقط کتاب میدهند بیرون؛ در حالیکه نویسندهی خوب، نویسندهای است که مستمر مینویسد و چاپ می کند اما نویسنده خوبتر کسی است که زیاد بازنویسی میکند. به اعتقاد من داستان یا هر پدیده نوشتاری دیگری یک سازه هست و مجموعهای از انتخاب، چیدمان، حذف و چینش است که مجموعه آن میشود آنچه به دست مخاطب میرسد. اگر تنها بر نوشتن صرف بدون ویرایش و سازماندهی اصرار بورزیم، میشود آنچه شده است.
در حالیکه من فکر میکنم ادبیات کرمان اگر در بوته نقد ورزیده شود، این پتانسیل را دارد که بیش از آنچه تا کنون شناخته شده شناخته بشود.
در داستان کرمان متاسفانه بیشتر آنها که مینویسند، (به جز موارد استثنا) بر اساس ورودی که داشتهاند، اولین اثر خود را مینویسند و تمام وروودی را در کتاب اول خرج میکنند و چون کتابهای بعدی را هم براساس همان ورودی اول مینویسند و به اثر ادبی به مثابه سازه نگاه نمیکنند، ورودیشان با شکلی که مینویسند متناسب نیست و عمدتا چیز شگرف و متفاوتی از کار در نمیآید.
و اما آیا میتوانم بپرسم: آیا کتابی هم در دست تالیف دارید؟
یک مجموعه نه جلدی در حوزه داستان کودک که بخشی پیش رفته و هم یک رمان بزرگسال که امیدوارم تا پایان امسال آماده چاپ شود.
نظر خود را بنویسید