محمد لطیفکار ـ همهی ما کمابیش تصنیف اشکانگیز مرغ سحر را به خصوص با صدای خسرو آواز ایران شجریان شنیدهایم. حتما هم میدانیم که سرایندهی این تصنیف محمدتقی بهار ملقب به ملکالشعراء بهار است. «بهار» به همان اندازه که در حوزهی ادبیات و فرهنگ صاحب نام و جایگاه است، به عنوان یکی از چهرههای نامدار سیاسی و روزنامهنگار ایران هم در صد سال اخیر شناخته میشود. در کانالگردی امشب به مطلبی دربارهی ایشان برخوردم که حیفم آمد آن را بازتاب ندهم. بهخصوص که در این یادداشت به آن رویی از چهرهی بهار توجه شده است که کمتر دربارهی آن مطلبی شنیدهایم.
«سایه اقتصادی» در یادداشتی که به مناسبت چاپ تازهی کتاب مرغ سحر (خاطرات پروانه بهار) در کانال جهان کتاب منتشر کرده مینویسد: «ملکالشعرای مملکت باشی، وزیر و وکیل بوده باشی، اما آخر عمر نه حقوقی، نه بیمهای، نه تقاعدی. همسرت آینه و گلدان و کاسه و کوزه را بفروشد، خانه را به هزار منّت گرو بگذارد ـ و تازه آن هم کفایت نکند به خرجوبرج فرزندان ـ کتابها و نسخهها را حراج کند. حتی پول خرید دانه و ارزن آن «کبوترهای دلخواه» را هم نداشته باشی. هیهات، هیهات. از خودم پرسیدم چرا منِ دانشجوی ادبیات فارسی که عمرم را با اشعار این شاعر بزرگ سر کردهام، با کبوترها و دماوندیه و مرغ سحرش عیش کردهام و اشک ریختهام، نباید میدانستم او چنین رنجی برده است؟ کجا را نخوانده بودم؟ چه چیز را ندیده بودم؟».
او در ادامه اضافه میکند: «پروانه تعریف میکند که برای ﺗﺄمین هزینهی درمان پدرش، ناچار به فکر گرو گذاشتن خانه در بانک ملی میافتند، اما رئیس بانک نمیپذیرد و او را جواب میکند. پروانه، سرخورده و دلسرد، از در بانک ملی، واقع در میدان فردوسی، بیرون میآید؛ درحالیکه مجسمهی فردوسی را وسط میدان میبیند. قرابت غریبی دارد سرنوشت فردوسی که نمیخواست ایران ویران شود، با آنچه بر سر بهار، سرایندهی «ای خطهی ایران مهین، ای وطن من»، آمد. گویی این است تقدیر آنانی که عمر بر سر آزادی و آبادی ایران نهادند».
«بهار» در دوم اردیبهشت هزار و سیصدوسی در تهران درگذشت. روحش شاد و یادش گرامی باد. /پ
18906
یادداشت محمد لطیفکار
نظر خود را بنویسید