محمد لطیفکار ـ حدود سال 50 بود و تازه پا به دبیرستان گذاشته بودم. معلم تاریخ ما آقای بهرامبیگی یادش بخیر؛ فقط یک معلم ساده نبود؛ به تمام معنا عاشق تاریخ بود. از صحبتهای او دو جمله در ذهنم نقش بسته است. یادم هست به تمام سوالات امتحان نوبت اول پاسخ درست نوشتم. وقتی نمرهام را هیجده اعلام کرد، و معترض شدم در جوابم گفت: «در درس تاریخ نمرهی بیست مال خداست، نمرهی نوزده هم مال من است»! جملهی دومی که از او در ذهن دارم مربوط به سوالی است که دربارهی سرنوشت دکتر مصدق از او پرسیدم: «آقا اجازه؛ دکتر مصدق را چه سالی کشتند»؟! با خشمی در چهرهاش تقریبا فریاد زد: «تا مصدق زنده بود کسی جرات نمیکرد به او دست بزند. او خودش بر اثر بیماری درگذشت».
امروز که سالروز درگذشت دکتر مصدق است به ذهنم رسید سری به روزنامههای آن زمان بزنم، ببینم این رویداد تاریخی را چگونه و با چه ادبیاتی به ثبت رساندهاند. تنها نشریهای را در اختیار دارم روزنامهی اطلاعات است. تورقی کردم تا به چهاردهم اسفند سال چهل و پنج رسیدم. متن خبر با توصیف معلم تاریخ ما توفیر چندانی نمیکند. در ادامه عین متن خبر را آوردهام:
«مصدق در احمدآباد آرام گرفت
با کمال تاسف اطلاع یافتیم که امروز آقای دکتر محمد مصدق در سن 87 سالگی دار فانی را بدرود گفت. آقای دکتر غلامحسین مصدق فرزند ایشان که معالجات پدر خود را زیر نظر داشت در مورد کسالت آقای دکتر مصدق اظهار داشت: چند ماه قبل آقای دکتر مصدق به بیماری سرطان فک مبتلا گردید و بلافاصله تحت درمان قرار گرفت. با وجود معالجات منظم و دوبار عمل جراحی در بیمارستان نجمیه، متاسفانه حال ایشان از غروب چهارشنبه رو به وخامت گذاشت و این بار در ناحیه معده نیز خونریزی شروع شد و بلافاصله تحت درمان بار دیگر به بیمارستان نجمیه منتقل گردید. تا آنکه سحر امروز چشم از جهان پوشید.
آقای دکتر مصدق در اطاق شماره 62 بیمارستان نجمیه بستری بود و طی مدت بستری شدن اخیر روزی دوبار خون به ایشان تزریق میشد و آخرین تزریق ساعت 10 دیشب صورت گرفت. ولی براثر خونریزی شدید، تزریق خون دیگر موثر واقع نشد.
ما مصیبت وارده را به آقایان دکتر غلامحسین مصدق و آقای مهندس احمد مصدق، خانوده بیات، خانواده متین دفتری و سایر بازماندگان آن مرحوم تسلیت میگوییم».
*روح دکتر مصدق شاد. نقاشی اثر استاد مرتضی کاتوزیان را از اینترنت برداشتهام.
19446
یادداشت محمد لطیفکار
نظر خود را بنویسید