فردای کرمان – گروه جامعه: روز بیست و دوم فروردین حاج مهدی حری پدر شهید «محمدجلال حری » دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست. اما بهدلیل شیوع بیماری کرونا و جلوگیری از تجمعات، مراسم عمومی برگزار نشد.
به گزارش فردای کرمان به نقل از استقامت، حاج مهدی حری از کارمندان شهرداری و خادم مسجدالرسول بود که پس از سالها عبادت و خدمت به خلق خدا به فرزند شهیدش پیوست.
پدر شهید والامقام محمدجلال حری، فردی خیر بود و درک بالایی از مسایل انقلاب و جنگ تحمیلی داشت، که در این راه از هیچ کاری فروگذار نکرد. او علاوه بر کارهای خیر و رسیدگی به امور نمازگزاران، برنامهریزی مراسم فرهنگی و تلاوت قرآن در مسجدالرسول و خانهی شخصیاش را با خلوص نیت انجام میداد و خادمی مجالس روضه حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام را افتخار زندگیاش میدانست.
حجتالاسلام والمسلمین سعادتفر از علمای کرمان پس از تشییع پیکر حاجمهدی حری، نماز میت را با حضور جمعی از دوستداران آن مرحوم اقامه کردند و سپس پیکر آن مرحوم در قطعهی ویژهی والدین شهدا کرمان به خاک سپرده شد.
حجتالاسلام والمسلمین حاجسیدمحمود دعایی مدیر مسئول موسسه اطلاعات دو روز بعد در روزنامه اطلاعات متنی در توصیف زندگی و ستایش از نیکیهای آن بزرگوار منتشر کرد که بهدلیل اهمیت آن برای کرمانیهایی که آن مرحوم را میشناختند، این یادداشت را در اینجا بازنشر میکنیم. روح حاج مهدی شاد و یادش همواره گرامی باد.
«آن عاشقان شرزه كه با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست كیستند
فریادشان تموّج موج حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند
(دكتر شفیعی كدكنی)
1ـ حدوداً هفتاد و پنج سال قبل، جوان برومند كه حدوداً 18 سال داشت، در كنار پدرِ زحمتكش و متدینش ابتدا در مسیر كمك به پدر، حرفهی خمیرگیری را آموخت و سپس همراه پدر، آرد پالایش شده و تمیز نانوایی را برای تهیهی نان بهصورت خمیری پرورده آماده میكرد. روزی كه آماده میشد تا از خمیر پرورده در ظرف سفالی بزرگ چانه برگیرد، مشاهده كرد فضلهای شبیه به فضلهی موش در كنارهی ظرف و روی خمیرِ آماده برای بهرهگیری وجود دارد.
هیچ توجیهی را برنتافت و با شبهه اینكه این خمیر آلوده و به اصطلاح نجس است، تمام آنها را كنار گذاشت تا به مصرف كشاورزی به عنوان كود قرار گیرد و هزینهی آرد مصرف شده آن روز را به صاحب مغازه پرداخت و از این شغل خانوادگی كناره گرفت.
2ـ آن ایام هنوز در شهر كرمان آب لولهكشی نشده بود و اهالی آب مصرفی را از چاههای منازل و یا از مظهر قناتهای كنار شهر تهیه میكردند. او برای تأمین آب آشامیدنی سالم و گوارا، از قنات معروف مؤیدی كرمان، بشكهای بزرگ تدارک دید و با گاری و اسبی، آب زلال را از اطراف به شهر میآورد و در محلات و كوچههای شهر با نوایی دلنشین به اطلاع اهالی میرساند و هر خانوادهای به فراخور نیاز روزانه آب گوارا را جهت شرب و ... میخریدند. این آبرسانی و كسب حلال ادامه داشت تا آنكه آب شهر لولهكشی شد.
مسئولان شهرداری وقت با شناختی كه از این خیرمند متدین و پاکنهاد داشتند، او را به استخدام جهت آبیاری درختان و باغچههای شهر درآوردند و او با تعهد و با دقتی كه در كار داشت، به این مهم پرداخت تا اینكه بازنشسته شد.
3ـ در اوقات فراغت از كار بهویژه شبها، انیس مجالس مذهبی در هیأتهای مذهبی شهر بود و پای ثابت همهی جلسات قرائت قرآن و موعظه و خدمت دینی.
صبح زود بعد از فراغت از تهجد شبانه و عبادت صبحگاهی، به خدمت خود در شهر و شهرداری ادامه میداد.
4ـ منزل سادهای داشت همجوار مسجد بود (مسجدالرسول در خیابان كاظمی كرمان). مسجد محلی برای وضوخانه نداشت و او برای تأمین این نیاز، بخشی از منزل مسكونی خود را رایگان به وضوخانهی مسجد تبدیل كرد و در دوران بازنشستگی هم نیمهی دوم منزل را جهت سرائی برای اسكان خادم مسجد وقف كرد و تا زمانی كه قدرت خدمت در مسجد داشت و به اصطلاح سرپا بود، خود افتخار خادمی مسجد را پذیرفت و در همان منزل ساكن بود تا اینكه از پا افتاد و ناگزیر از خانهنشینی شد پس خانه را به خادم بعدی واگذار كرد و خود از «موقوفه خانه خدا» خارج شد. گفتنی است كه تمام این دورانِ مفتخر بودن به خدمت در خانه خدا، بدون دریافت اجر و یا پاداشی همراه بود.
5ـ ثمرهی زندگیاش سه فرزند پسر و چند دختر بود كه همگی را به شایستگی تربیت كرد و سامان داد. پسرانش محمدجلال، محمدجواد و محمدحسین هر یك مشعلی بودند كه در حوزهای درخشیدند.
فرزند اول، محمدجلال بود كه در كنار كسب دانش و كسب معاش، به ورزش علاقهی ویژهای داشت. او از یلان زورخانهای و بدنسازی كرمان شد و در ابتدای شروع جنگ تحمیلی، در صف رزمندگان بسیجی كرمان به جبهه رفت و به دلیل توان بالای جسمی و شجاعت و بیباكی، مأموریتهای سهمگینی پذیرفت و سرانجام در دل دشمن در كمینی به شهادت رسید.
بعد از سالها پیكر مفقود او را یافتند و به پدر و مادر تحویل دادند. پدر و مادر همچون كوه صابر و شاكر بودند. مادر در فراق فرزندِ دلاور و عزیزش دچار سكتهای شد كه توان تحرک را از او گرفت.
6ـ نگهداری از این مادر صبور و شكور بر عهدهی همسر وفادار و شیدای او و صبیههای متدینش قرار گرفت. در كنار آنان به دلیل فرتوتی پدر، فرزند فداكار دیگرش محمدحسین وظیفهی سنگین نگهداری و خدمت مادر را در كنار اشتغال در سازمان آب كرمان به عهده گرفت.
در پرتو خدمات روزانهی برادر و خواهران، مادر همه روزه دو مرتبه استحمام میشد و چون نوعروسی با لباس فاخر در بستر میآرمید. بوی عطر و گلاب او هر عیادتكنندهای را به تحسین وامیداشت. این مراقبت از مادر بیش از 10 سال به طول انجامید تا آنكه با مشاهدهی آنچه از بازماندهی فرزند دلاورش بازآمده بود، تاب و توان را از دست داد و چند هفته بعد از دفن فرزندش در گلزار شهدای كرمان، به دیدار فرزند شتافت و در جوار گلزار شهدا آرام گرفت.
7ـ پدر داغدیده و سرافراز از آن به بعد در آغوش فرزند و در سرای او به سر برد. فرزندی كه تجربهی نگهداری و خدمت به مادر را داشت، اینک متكفل امر پدری میشد كه اجازه نداده بود در پرتو شهادت فرزند از نهادهای آماده به حقشناسی، دیناری و امتیازی دریافت كند.
بیش از 20 سال بود كه فرزندی اهل و تربیت شده در دامن پدر و مادری صبور و خدوم كه از مال دنیا هیچ اندوختهای نداشتند، ابتدا از مادر و سپس از پدر چنان عاشقانه و همراه با ادب و مناعت طبع نگهداری میكرد تا الگویی از معرفت و كمال و تعهد برای نسل امروز ما به حساب آید.
بیش از دو سال بود كه پدر تقریباً حیاتی نباتی داشت و دچار فراموشی و عدم شناخت عناصر پیرامونی بود و ماههای آخر حتی قدرت بلع غذا را هم نداشت و در چنین وضعیتی جگرگوشهی وفادار و با معرفتش همه روزه دستكم دو مرتبه پدر را حمام میكرد و لباس تمیز و مرتب بر او میپوشاند و پیكر مطهرش را كه به عطرهای مطبوعی معطر شده بود، در بستر قرار میداد و عیادتكنندگان با دیدن چهرهی باصفا و خوشبوی پدر، به عظمت خدمت این فرزند و خانوادهی صبور و بامعرفتش پی میبردند و بر توفیقات آنها غبطه میخوردند و گهگاهی اشكی از حسرت از اینكه محروم از این توفیقات هستند برچهره میافشاندند.
8ـ چند سال قبل كه آخرین دیدارم با او بود، به زحمت مرا شناخت. بر پیشانی و دستان مهربانش بوسه زدم و به اصرار دستهای توانا و موفق فرزند را بوسیدم و ملتمسانه از او و خانوادهی صبور و بامعرفتش خواستم در قیامت شفاعتم كنند؛ چون میدیدم نگاه مهربان و سپاسمند پدر، چه عظمتی از اجر و جزای خیر برای آنان در پی دارد.
9ـ پریروز برادرزادهی او تلفنی خبر تسلیم جان به جان آفرین او را همراه با بغض و گریهای كه شنونده را هم به گریه انداخت، داد و گفت در پایان روزِ مولود محبوبش و در ساعت اولیهی صبح جمعه چشم از جهان فروبست و به دیدار فرزند شهید و همسر رنجكشیدهاش شتافت تا با هم در خوان كرامت سید و سالار شهیدان به فیوضات عالیه متنعم و مهمان شوند. گوارایشان باد!
10ـ جا دارد به مناسبت رحلت این بندهی صالح خدا (كه به تعبیر آشنایان و بستگان ارجمندش ابوذر زمان بود) در پایان نیمه شعبان و در ساعات اولیهی صبح جمعه 16 شعبانالمعظم، خاطرهای نقل كنم :
اوایل انقلاب در سفری به آستان قدس رضوی از طریق تهران، عازم مشهد مقدس بود كه شب جمعهای قدم بر چشم ما نهاد و مهمان ما بود. آن شب پس از حضور در مسجد محل ما و قرائت دعای كمیل از من درخواستی داشت و آن حضور در مهدیه تهران جهت استماع دعای ندبه در صبح جمعه بود كه محقق شد.
11ـ مقدر بود كه این عاشق شیدای مولایش در پایان روز تولد آن حضرت و درست در ساعاتی كه همیشه دعای ندبه را زمزمه میكرد، جان به جان آفرین تسلیم كند.
وسلامعلیه یومولد و یوممات و یومیبعثحیا
لازم به ذكر است كه عالم جلیلالقدر حضرت حجتالاسلام والمسلمین سعادتفر كه از روحانیون وارسته و خدوم و فهیم كرمان است، طی پیامی مراتب تأثر و حقشناسی خود را از این بندهی صالح و شیدای خدمت الهی اظهار داشتند و روز گذشته در مسجدالرسول، میعادگاه خدمت و ایثار او، بر پیكر مطهرش نماز گذاشتند و به همراه جمعی از متدینان او را تشییع و در جوار فرزند و همسر و دیگر جانباختگان ایثارگر به خاک سپردند. مراسم تلقین و نظارت بر دفن او را حضرت سعادتفر شخصاً به عهده گرفتند؛ این حقشناسی و كرامت و بزرگواری یاران، گوارایشان باد.
***
این بنده ناچیز و رو سیاه فقدان اندوهبار این ابوذر زمان و عبد صالح خدا و شیدای خدمت و ایثار را ابتدا به فرزند پرستارش حاج محمدحسین حرّی و فرزند گرامی و خدوم دیگرش دكتر محمدجواد حرّی كه از خدمتگزاران جامعه داروسازی كرمان است و به صبیههای ارجمند و صبورش و به همه بستگان و دودمان پر افتخار «حرّی» و «متقی» كرمان بویژه برادران داغدارش آقایان: حاجحبیبالله حرّی و حاج امیرآقا حرّی تسلیت عرض نموده، خود را در غمشان شریک میدانم.
تنها پسرخاله ناچیز و حقیر او، سیدمحمود». /پ
*منتشر شده در هفتهنامه استقامت / شماره 687
نظر خود را بنویسید