گروه فرهنگوهنر ـ هفتهی گذشته آیین رونمایی از یک کتاب ارزشمند در کرمان برگزار و این امکان برای همگان فراهم شد تا با تورق کتاب «ناموران کرمان در دههی هفتاد خورشیدی» با بخشی از چهرههای موثر معاصر استان آشنا شوند. این کتاب حاصل تلاشهای 13 سالهی «مظفر طاهری» است که خود از عکاسان نامآشناست. به همین بهانه، محمد لطیفکار؛ مدیرمسئول فردایکرمان و سردبیر استقامت با وی گفتوگویی کرده که در شمارهی اخیر نشریه استقامت منتشر شده است.به گزارش فردایکرمان محمد لطیف کار نوشت: «غروب شنبه هفدهم شهريورماه، يک روز ماندگار در تاريخ فعاليتهاي فرهنگي و هنري کرمان است. کتاب ارزشمند «ناموران کرمان»، شامل عکسهاي مظفر طاهري(عکاسباشي) از اهالي فرهنگ و هنر کرمان در دههي هفتاد، رونمايي شد.
اگرچه جمعيتي که به اين مراسم آمده بودند به اندازهي مورد انتظار خالق اين اثر ماندگار نبود، و آقاي عکاسباشي کرمان، وقتي پشت تريبون رفت، از اين بابت از مردم گلايه کرد و اشک ريخت، اما بهگمان من که در بسياري از اينگونه جلسات شرکت کردهام، تعدادي از علاقهمندان و اهالي فرهنگ و هنر کرمان که براي اين رونمايي آمده يودند و در محوطهي با صفاي موزه صنعتي جمع بودند، واقعا چشمگير بود.
مراسم خيلي خوب برگزار شد. اگر علاقهمند باشيد ميتوانيد گزارشهاي مربوط به اين مراسم را در سايت فرداي کرمان دنبال کنيد. فضاي محوطهي موزه پر از موسيقي دلنواز گروه ارفع شده بود. سخنرانيها و معرفي کتاب حکايتي ويژه دارد که در اين مجال کوتاه، فرصتي براي بيان آن رويدادها ندارم.
شاخص اين برنامه اما، خود مظفر طاهري بود؛ ضمن اينکه ميزبان اصلي بود، حتي لحظهاي از عکاسي کردن دست برنداشت! پيشتر اين شيوهي او را در مراسم شب مفرغ که از او تجليل شد، آزمودهام.
در واقع، عکاسي کردن مداوم، با شخصيت و منش مظفر طاهري در هم آميخته است که از او يک چهرهي متفاوت ساخته است. علاقهي او به عکاسي نهتنها عادي نيست؛ که منحصر بهفرد، عاشقانه و حتي مجنونوار است. و همين ويژگيهاي طاهري او را بهشدت دوست داشتني کرده است.
دو روز بعد از مراسم رونمايي، با عکاسباشي شهرمان در دفتر نشريه استقامت، قرار داشتم. وقتي آمد همسرش خانم زري باقري با او همراه بود. همانکه سهم زيادي در مديريت آتليهي طاهري دارد و او را به چاپ کتابهايش تشويق کرده و باز هم تشويق ميکند. آنچه در ادامه ميخوانيد گفتوگوي من با اوست در يک فرصت کوتاه.
تمام عمرتان را به عکاسي گذرانديد؛ چه چيز در عکاسي هست که شما را اينطور از خود بيخود ميکند؟
يک عاشق به دنبال چيست؟ من نميتوانم بگويم چه در عکاسي ديدهام. مثل مجنون که در ليلي چيزي ميديد که ديگران قادر به ديدن آن نبودند؛ من هم همين حال را دارم. همين حالي که باعث ميشود در مراسمها باوجود اينکه همسرم ميگويد عدهاي براي عکاسي هستند و جوانترهايي حضور دارند که ميتوانند مراسم را ثبت کنند و نيازي به عکس انداختنِ تو نيست اما، نميتوانم! دست خودم نيست؛ نميتوانم بنشينم و دوربين را به حال خودش بگذارم و عکس نگيرم؛ نميتوانم!
شما عمري است داريد از چهرههاي مختلف، از مراسمها و از آيينهاي کرمان عکس مياندازيد؛ يک بخش از آن، لذت شخصي و جنبهي حرفهاي کار شماست. يک بخش از کار شما، اما بعد اجتماعي دارد و از اين بابت طبيعتا يک دِيني از جامعه به گردن شما ميافتد. شما با اين دِين چه ميکنيد؟ اين حجم عظيم عکس که به جامعه تعلق دارد را ميخواهيد چه کنيد؟ تصميم داريد آنها را در قالب نمايشگاه يا کتاب يا موزه عکس ارائه کنيد؛ يا فکرهاي ديگري داريد؟
از سال 89 بهفکر انتشار کتاب افتادم. تصميم گرفتم اوقات تدريسم را در دانشگاه کم کنم و به کتابهايم برسم. چون آنزمان فقط عکس ميگرفتم و تدريس ميکردم. ديدم نميشود ديگر اينطور ادامه دهم. همهاش دارم کار ميکنم. بايد کارهايم را به سرانجامي برسانم. بنابراين بايد يکجايي بنشينم. ديدم اگر کرمان باشم نميتوانم يکجا بنشينم و کاري نکنم؛ باز هم ميروم و ميخواهم آن اتفاقِ مربوط به کرمان را براي خودم ثبت کنم. پس براي دل کندن، تصميم به مهاجرت گرفتم و مهاجرت من در اصل براي همين بود. درواقع ميخواستم براي خودم فرصت بخرم. بعد از 15 سال تدريس و با وجود مخالفتهايي که با رفتن من شد و عاشقيِ من نسبت به تدريسم در دانشگاه هم ادامه داشت، اما مهاجرت کردم.
حالا خوشحالم که اولين کار من همين کتاب بود؛ به دو دليل: يک دليل اين است؛ کاري که در ساليان خيلي دور اتفاق افتاده بود و ميدانستم چه کاري صورت گرفته، انجام شد. مهمترين دليل اين بود که ميخواستم اين کتاب، آغازي باشد براي انتشار باقي کتابهايم. اين کتاب، تصوير شخصيتهاي کرمان است و کساني را ثبت کرده که به جامعه کرمان خدمت کردهاند و مهمتر از همه، برخلاف نظر برخي، در آن افرادي هستند که بسياري از مردم، آنها را نميشناسند. مثلا دکتر يدالله ثمره عضو فرهنگستان زبان و ادبيات فارسي و يکي از زبانشناسان مطرح ايران است، من با افتخار فهميدم او کرماني است و در تهران زندگي ميکند. اين اتفاق، کم چيزي است؟ وظيفهام اين بود که عکاسي کنم. باقيِ کار اما بر عهدهي پژوهشگراني است که ميخواهند اين راه را ادامه دهند. اين کتاب ميتواند يک مرجع براي آنان باشد و البته اين را هم ميپذيرم شايد کساني در اين کتاب غايب باشند. خوشبختانه با توجه به استقبالي که از کتاب شد، با اميد و اطمينان ميتوانم بقيهي آن را ادامه دهم. از سه سال پيش دنبال انتشار اين کتاب هستم. قبل از آن برنامهي چاپ کتاب را داشتيم، اما اين برنامه به نمايشگاهي در تهران تبديل شد. بعد به نمايشگاه و چاپ تعدادي فلشکارت و کارتپستال تبديل شد. اما من به همينها هم راضي بودم چون فقط ميخواستم کارم به يکنحوي ارائه شود. اما چاپ کتاب را مديون همسرم هستم که اجازه نداد کارها فقط در حد و اندازهي چند کارتپستال باقي بمانند. در حقيقت او جلوي من ايستادگي کرد که اين آثار بايد حتما در قالب يک کتاب عرضه شوند. بخشي از اين کتاب را هم مديون شبهاي مفرغ هستم که سال گذشته در بزرگداشت من برگزار شد. در واقع اين کتاب همان شب معرفي شد و از همان شب بود که دکتر فدايي فهميد که چنين اتفاقي ميتواند رخ دهد.
زمانيکه کتاب چاپ شد، باز هم دلهره داشتم. دلهرهي اينکه حتما به صورتِ قابل و شايستهاي ارائه شود. چون کساني که تصويرشان در اين کتاب است، لياقتشان ارائهي يک کار عالي بود. کتاب اولم هم که در مورد عکسهاي انقلاب بود، به دليل پخش بد و افتضاحي که داشت خاطرهي تلخي برايم باقي گذاشت. به طوريکه ميخواستم تمام نسخههاي آن کتاب را بخرم و آنها را به آتش بکشم! براي همين در مورد کتاب اخيرم نميخواستم آن تجربهي بد دوباره تکرار شود و شرط گذاشتم که خودم در تمام مراحل چاپ آن، دستاندرکار باشم. خوشبختانه طراحي پشت جلد کتاب توسط آقاي علي خسروي انجام شد، که تمام توقعات مرا از يک کتاب قابل قبول برآورده کرده است. همچنين چاپ گويا و خط آقاي رسولي و... همه بهترين بودند. طراحي صفحات اين کتاب را هم خودم انجام دادم. انشاءالله که شرمندهي دوستان نباشم.
آقاي طاهري، در مراسم رونمايي از کتابتان، با وجود استقبال خوبي که شد و از شلوغترين مراسمهايي بود که من بهخاطر دارم، شما با دلشکستگي رو به جمعيت اعتراض کرديد که جمعيت مورد انتظارتان نيامده است. آن شب شما از چه دلخور بوديد؟
واقعيت اين است که شايد اشتباه از خودِ من بود. مقرر بود اين مراسم، روز جمعه برگزار شود. اما به دليل برگزاريِ مراسم يادبود زندهياد سيدجلال طيب، به حرمت ايشان، مراسم را به روز شنبه انداختيم. اطلاعرساني هم خيلي مهم بود و خودم شخصا تلفني از دوستان دعوت کرده بودم. آنها هم شديدا استقبال کرده بودند. طبيعتا من هم انتظار حضورشان را داشتم. براي همين جمعيتِ زيادي را پيشبيني کرده بودم. حتي قبل از اينکه مراسم شروع شود، 700 صندلي خواستم. هرچه آقاي گلابزاده گفتند اين تعداد به مراسم نخواهد آمد، اما من قبول نکردم. چون مراسمي که براي خودم ميگيرم، هميشه شلوغ است. از اين بابت ميگويم من مقصر بودم، چون دور که ميچرخيدم، بخشي از جمعيت را که پشت درختها بودند را اصلا نديده بودم! بعد از مراسم هم وقتي فيلمي را که خودم گرفته بودم تماشا کردم، ديدم چه جمعيتي آمده بودند. از سوي ديگر، توقع اين را داشتم که به خاطر کتاب بيايند، نه به خاطر خودم، به خاطر اشخاصي که نام و تصويرشان در کتاب بود، بايد ميآمدند.
آقاي طاهري شما مدتي عکاسي خبري هم کردهايد؛ لطفا از حضور خودتان در مطبوعات بگوييد؟
من عکاس روزنامه اطلاعات نبودم، اما وابسته به اين روزنامه بودم و ميتوانستم از اين طريق جاهايي را که لازم بود و ميخواستم که باشم، بروم. فکر ميکنم کسي که عکاس خبري است، ميبايست يک جايي ديگر، يکسري مسائل را کنار بگذارد که به اين فکر نکند چه کسي در مورد او چه فکري ميکند. به هرحال هر عکاسي رسالتي دارد و من اين رسالت را از روزنامه اطلاعات گرفتم و بزرگترين کاري که انجام ميدادم گرفتن عکسهايي بود که يک خبرنگار نميتوانست با قلم خود، آنچه را که من ثبت ميکردم را بنويسد. تاثيري که بر من گذاشت اين بود که به نتيجهي عکس بيشتر از زمان عکاسي و فکر ديگران درمورد خودم فکر کنم.
بعد از کتاب ناموران کرمان، کار بعديتان چيست؟
حقيقتش بعد از اين کتاب ميخواهم فقط يک ماه استراحت کنم! اين کتاب در ظاهر يک کتابي است که انتشار آسان به نظر ميرسد. از بهمن سال گذشته تا زماني که کتاب درآمد، فکر من اصلا آزاد نبود. و به همه چيز اين کتاب فکر ميکردم. آقاي خسروي محبت کردند و خيلي به ما کمک کردند و آقاي عبدالرشيدي هم بسيار مدد رساندند و راهنماييهاي باارزشي داشتند. من بين رنگي بودن و سياه سفيد بودنِ اين کتاب مانده بودم و آقاي خسروي بود که تصميم نهايي را به من منتقل کرد و براي ما حجت شد که تصميم سياه و سفيد کردنِ کتاب تصميم خوبي است. آن هم سفيد و سياهي که به صورت کاملا حرفهاي انجام شده است.
به خصوص از آنجهت که اين کتاب، روزگار سپري شدهاي را به تصوير کشيده است؟
دقيقا.
خب، بعد از استراحت، تصميم داريد چه کاري انجام بدهيد؟
بعد از استراحتم، بايد دوباره به انتخاب عکس بپردازم. ميخواهم مجموعه مستندهاي اجتماعي که مجموعهاي از چهرههايي هستند که بخشي از آنها را قبل از انقلاب و بخشي را بعد از انقلاب گرفتم و متعلق به دههي 50 است را کار کنم. اين مجموعه را نميشود گفت کرماني است. در کرمان گرفته شده، ولي مخاطب آن عام است و در زمان آماتوريام گرفتهام؛ که اتفاقا مجموعهي جالبي است. مجموعهي ديگرم، مجموعه فرهنگ کرمان است که شامل آيينهاي کرمان است. مجموعهي ديگرم که در چاپ آن مردد هستم، مجموعه عکسهاي شهري کرمان است که از سال 66 شروع کردم. گاهي فکر ميکنم اينها را نگه دارم و 10 سال بعد آنها را ارائه کنم که امکان مقايسهي زماني هم وجود داشته باشد. اما گاهي هم فکر ميکنم عمر که دست خود آدم نيست! مجموعههايم هم گسترده هستند و حتما خودم بايد آنها را کار کنم. نميشود شخصي ديگر بيايد و آنها را ادامه دهد.
*عکس: شمسالدین عارفی
نظر خود را بنویسید