فردای کرمان – گروه اقتصاد: محسن جلالپور، رئیس سابق اتاق ایران و کرمان در یادداشتی با اشاره به شرایط اقتصاد امروز و تکیهی سیاستمداران بر راضی نگه داشتن طبقهی متوسط جامعه، تاکید میکند که این چرخه باعث شده در چند دههی گذشته از واقعیتهای اقتصادی فاصله بگیریم و بخش خصوصی را که پایهی افزایش تولید و خلق ثروت بود به حاشیه برانیم و به جای افزایش منابع اقتصادی به سمت توزیع منابع اندک موجود برویم.
وی نتیجهی این کار را طلبکار بودن همیشگی مردم از دولت میداند و میگوید: «آنها از دولت انتظار توزیع کیک دارند. این درحالی است که دیگر دولت هم توان بزرگ کردن کیک را ندارد و بخش خصوصی هم ضعیف مانده و این بخش هم نمیتواند کیک را بزرگ کند. در همین حال، سیاستمداران مدام از توزیع کیک سخن میگویند و وعدهی تقسیم میدهند. در حالی که دیگر کیکی برای تقسیم وجود ندارد. چیزی که در حال حاضر توزیع میشود، سهم این نسل نیست و از سهم نسلهای آینده است».
متن کامل این یادداشت که در ایرانآنلاین منتشر شده و ما آن را در فردایکرمان بازنشر میدهیم را در ادامه بخوانید.
«دولتها در ایران سوای اینکه چه جهتگیری داشته باشند، دیر یا زود متوجه میشوند که اگر میخواهند دوام بیاورند و چند صباحی با دردسر کمتر در قدرت بمانند، باید جامعهی شهرنشین را راضی نگه دارند. دستکم در ۵۰ سال گذشته میان دولتها و این بخش از جامعه اتحادی شکل گرفته که منجر به اتلاف گستردهی منابع به زیان فرودستان و نسل آینده شده است.
متأخرترین نظری که میتواند مهر تأییدی بر این فرض باشد، سخنان امیرعباس هویدا در بحث و جدل با مرحوم علینقی عالیخانی است. آنجا که آقای عالیخانی میپرسد: «ما دولت شهرنشینان ایران هستیم یا دولت همهی مردم ایران؟» هویدا اینطور پاسخ میدهد که: «من اول دولت شهرنشینان هستم، به خاطر اینکه آنجایی که شلوغ میشود شهرهاست». هویدا طرفدار قیمتگذاری بود و عالیخانی از مخالفانش. عالیخانی میگفت: «اگر این پولی را که ما داریم خرج میکنیم، بخش خصوصی بیاید خرج بکند، هزینهاش از ما کمتر است؛ تولیدی هم که میکند ارزانتر تمام میشود... ما هم این درآمدی را که در اختیارمان است، بهجای اینکه اینجا بریزیم، برویم کارهای دیگرمان را انجام دهیم.» پاسخ هویدا این بود که: «ما آن یکی کارهای دیگر را هم داریم میکنیم، بخش خصوصی هم هنوز لیاقت انجام این کار را ندارد.»
عالیخانی و هویدا در سال ۱۳۴۸ چنین دیالوگی داشتهاند و از آن روزها تا امروز پیوند طبقهی مرفه شهرنشین با سیاستمداران قطع نشده است. اقتصاددانان همواره به دولتها دربارهی امتناع از اصلاحات اقتصادی نقد وارد میکنند اما کابوس به خیابان ریختن طبقهی متوسط جامعه هیچگاه سیاستمداران ایرانی را رها نکرده است.
امیرعباس هویدا، سردمدار این رویه و تفکر است و دیالوگی که بین او و مرحوم عالیخانی درمیگیرد، بهترین مصداق برای اثبات این گزاره است. هویدا طرفدار قیمتگذاری و دخالت در اقتصاد بود و تلاش میکرد مداخله و بگیروببند بازاریان را بر اساس منافع طبقهی شهرنشین تعریف کند.
پس از اصلاحات ارضی که در حقیقت انقلابی علیه فئودالها و ملاک بزرگ بود، همهی تلاش سیاستمداران معطوف به راضی نگه داشتن طبقهی متوسط جامعه شد. حکومت پهلوی تلاش کرد درآمدهای نفتی را خرج راضی کردن این طبقه کند. به همین دلیل واردات را تشدید کرد تا کالای مورد نیاز این طبقه به وفور تأمین شود. وقتی درآمدهای نفتی افزایش یافت، شاه دستور داد درآمدها خرج توسعهی کشور شود. اقتصاددانان توصیه کردند این پول رفتهرفته به اقتصاد تزریق شود تا اقتصاد را متلاطم نکند اما شاه نپذیرفت و اقتصاددانان را مشتی کمونیست خواند. وقتی درآمدها به اقتصاد تزریق شد و به تبع آن تورم بالا رفت، شاه گمان کرد بازاریان علیه او توطئه کردهاند، بنابراین دستور سرکوب قیمتها و بازداشت بازاریان را صادر کرد. همهی اینها به خاطر این بود که از طغیان طبقهی متوسط جامعه میترسید.
پس از انقلاب از دههی ۷۰ به این سو، اتحاد طبقهی متوسط و سیاستمدار تشدید شد و باز هم یک بازی «مجموع صفر» شکل گرفت. منظور از بازی مجموع صفر این است که اگر فردی چیزی به دست آورد، دیگری چیزی از دست میدهد. به این شکل که در اقتصاد ما حق نسل آینده گرفته میشود تا نسل فعلی به رفاه برسد. یعنی ما بهعنوان طبقهی متوسط جامعه با سیاستمداران متحد شدهایم و به اتفاق، داریم حق فرزندان خود را میخوریم تا رفاه بیشتری داشته باشیم. پس عجیب نیست که طبقهی متوسط سیاستمداری را انتخاب میکند که پوششدهندهی منافعش باشد و متقابلاً، سیاستمدار هم برنامههایش را بر پایهی حمایت از عقبهی اجتماعی خود بنا میکند.
این چرخه باعث شده در چند دههی گذشته از واقعیتهای اقتصادی فاصله بگیریم و بخش خصوصی را که پایهی افزایش تولید و خلق ثروت بود به حاشیه برانیم و به جای افزایش منابع اقتصادی به سمت توزیع منابع اندک موجود برویم. نتیجه اینکه مردم همواره از دولت متوقع و طلبکارند. آنها از دولت انتظار توزیع کیک دارند. این درحالی است که دیگر دولت هم توان بزرگ کردن کیک را ندارد و بخش خصوصی هم ضعیف مانده و این بخش هم نمیتواند کیک را بزرگ کند. در همین حال، سیاستمداران مدام از توزیع کیک سخن میگویند و وعدهی تقسیم میدهند. در حالی که دیگر کیکی برای تقسیم وجود ندارد. چیزی که در حال حاضر توزیع میشود، سهم این نسل نیست و از سهم نسلهای آینده است. این نسل تا کی میخواهد حق فرزندانش را بخورد؟
نظر خود را بنویسید