فردای کرمان – محمد لطیفکار: در مورد آمدن شادروان مهندس علیرضا افضلیپور به کرمان و همتی که به خرج داد تا با صرف ثروت شخصی خود در کرمان دانشگاه تاسیس کند، حرف و سخن بسیار است. در این مجال کوتاه وارد این داستانها و صحت و سقم آنها نمیشوم، اما با اطمینان میگویم افضلیپور با این اقدام عجیباش، توانست آغازگر یک حرکت بینظیر اجتماعی و فرهنگی در نیمقرن اخیر کرمان باشد. به گمان من تاثیری که او بر کرمان گذاشت تنها با شخصیت تاثیرگذاری چون گنجعلیخان حاکم دورهی صفوی قابل قیاس است.
او برای کاری که کرد تا آخرین نفس وفادار بود. برای درک بینش سازندهی او، بهتر است به صحبتهایی که گاه و بیگاه بیان کرده، نگاهی بیاندازیم.
به همین منظور، چند جمله از مقالهی مفصل دکتر محمدرضا صرفی با عنوان «پای درسهای افضلیپور» که بهار سال نودوهفت در نشریهی آشنای دل منتشر شده را نقل میکنم: «از مهندس افضلیپور سخنان نغز و بسیار دلنشینی به یادگار مانده است که هریک میتواند در جان مشتاقان، آتش عشق را شعلهور سازد. از جمله: « اگر بضاعتم اجازه ندهد، چشمانم را در راه بنای دانشگاه کرمان خواهم فروخت». «همهی دانشجویان دانشگاه کرمان و علوم پزشکی فرزندان من هستند». «ثروت من با رنج به دست آمده است، به همینخاطر هرگز از بین نخواهد رفت». «من وقتی کار زیاد دارم، خسته میشوم؛ ولی وقتی بیکارم، مریض میشوم». «وقتی از دنیا بروم، کاملا سبکبارم؛ هیچ ندارم؛ فقط یک کفن دارم». «چهل سال پیش که شروع به تجارت کردم، هیچ نداشتم؛ حالا هم هیچ ندارم؛ هرچه داشتم، در این راه خرج کردم». «راستگو، درستکار و حقیقتیاب باشید». «پینهدوز باش؛ ولی پینهدوز کامل باش». «امروز باید، فردا دیر است». «من خودم را و تمام هستی و وجودم را به دانشگاه اعطا کردم. دانشگاه امید من است و امیدوارم برای مردم کرمان مفید باشد». «دانشگاهی میخواهم که فارغالتحصیل آن فقط پشت میزنشین نباشد. ما به کسانی نیاز داریم که در کارخانه، مزرعه و معدن کار کنند. این مملکت به دانشآموختهی کمربسته نیاز دارد».
پیشتر نوشتهام؛ به گمان من این جملات زندهیاد افضلیپور را نهتنها باید به حافظه سپرد، که باید به زرناب نوشت و در مقابل دیدگان همهی اهل ایران قرار داد.
او در ششم فروردین ماه هزار و دویست و هشتاد و هشت متولد شد. اگر چه اهل تفرش بود، اما اکنون از مهمترین سرمایههای اجتماعی و فرهنگی کرمان به شمار میآید. روحش شاد و یادش گرامی.
*عکس را بهمن نود و نه گرفتهام.
نظر خود را بنویسید