فردای کرمان – گروه فرهنگوهنر: دکتر «جمشید روستا»، استاد تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه شهید باهنر کرمان، کوششهای فراوانی صرف شناخت و معرفی تاریخ کرمان کرده، و تا به حال چندین اثر در بارهی کرمان منتشر کرده که تازهترین آن کتاب «قراختاییان از آغاز تا فرجام» است.
یادداشت دهم «هفتورنگ» به قلم «دکتر جمشید روستا» را، در ادامهی مجموعه یادداشتهایی که تاکنون به قلم دکتر عباس آذرانداز منتشر میکردیم، با مخاطبهای علاقهمند «فردای کرمان» به اشتراک میگذاریم. شایان ذکر است این یادداشتهای ارزشمند تاکنون در جایی منتشر نشده است.
پس از پرداختن به وجوه تسمیۀ نامهای شهرِ کرمان در یادداشتهای قبل، حال این پرسش مهم وجود دارد که تا چه زمانی نامِ «بردسیر» یا «گواشیر» بر شهر امروزیِ کرمان اطلاق میشده است؟ یا به عبارت بهتر از چه زمانی نام «کرمان» از ایالت یا ولایت به مرکزِ آن نیز منتقل شده است؟ در پاسخ بدین پرسش مهم و با واکاوی منابع مختلف تاریخی و جغرافیایی میتوان این نظر را مطرح کرد که در اکثر منابع دست اول به ویژه تاریخهای عمومی، دودمانی و محلّی و حتی کتب جغرافیایی تا پیش از قرن هشتم هجری قمری هر کجا نامی از کرمان آمده منظور ایالتِ کرمان است و مرکزیّت این ایالت نیز بردسیر یا گواشیر آمده است؛ امّا از این سده به بعد به مرور نامِ کرمان، جای بردسیر و گواشیر را گرفته است. البته پر واضح است که این امر تدریجی بوده و در سدههای بعد نیز در برخی از منابع به طور جسته و گریخته از واژههای بردسیر و گواشیر استفاده شده امّا آنچه مسلّم است تواتر بیشتر واژۀ «کرمان» است. به طوری که حتی در بیشتر موارد هرگاه نامِ «کرمان»، بدون پیشوندِ «شهر» میآید نیز مقصودِ نگارنده همان شهرِ کرمان است. در شرح این مهم باید چنین بیان داشت که ناصرالدین منشی، صاحبِ کتاب «سمط العلی للحضره العلیا» - که کتابِ خود را تقریباً مابین سالهای 715 تا 720 ه.ق به رشتۀ تحریر درآورده است - اگرچه در بسیاری از بخشهای کتاب مذکور از واژههای بردسیر و گواشیر استفاده کرده امّا یک مرتبه نیز واژۀ «شهرِ کرمان» را به کار برده است؛ آن هم به هنگام بیانِ پیشینۀ شهرِ کرمان و ساختِ مسجد در این شهر همزمان با خلافت عمربن عبدالعزیز، خلیفه اموی، است: «از معاهد و بقاع خير كه به فرمان او [عمر بن عبدالعزیز] بنا كردهاند مسجد جامع داخل شهرِ كرمان است.» (منشی کرمانی، 1362: 13). این موضوع در سایر منابع دستِ اول قرن هشتم و به ویژه قرن نهم هجری قمری نیز تکرار شده و قابل بررسی است. بدون تردید اطلاعات تاریخی ارائه شده در کتاب «مجمع الانساب» اثر مشهورِ محمد بن علی شبانکارهای – که در قرن هشتم هجری قمری نگاشته شده است- به روشنی استعمالِ واژۀ کرمان به جای بردسیر طی قرن هشتم را تأیید و تصدیق مینماید. وی به هنگام بیانِ بخشی از کتابِ خود – که آن بخش را «آغازِ اخبارِ سلاطینِ کرمان» نامیده است- چنین بیان میدارد: «بدانكه شهر كرمان از عمارات اردشير بابكان است و اين را شهرِ اردشير گفتندى يعنى آباداردشير و به كثرت استعمال آن را «بردشير» گفتندى و امروز، كرمان مجرّد گويند.» (شبانکارهای، 1381: 2/ 188).
در منابع ارزشمند دیگری همچون «تاریخ گزیده» (مستوفی، 1364: 536 )، «مطلع سعدین و مجمع بحرین» (سمرقندی، 1383: 1/ 278)، «تاریخ آل مظفر» (کتبی، 1364: 44-43)، «ظفرنامه یزدی» (یزدی، 1387: 1/707)، «زبده التواریخ» (حافظ ابرو، 1380: 1/ 245)، «مزارات کرمان» (محرابی کرمانی، 1330: 113)، «تذکره صفویه کرمان» (مشیزی، 1369: 248 و 502)، «تاریخ یزد» (جعفری، 1384: 42)، «جامع جعفری» (نائینی، 1353: 9 و 46)، «جامع مفیدی» (مستوفی بافقی، 1342: 45)، و بسیاری دیگر از منابع که از سدۀ هشتم هجری قمری به بعد نگاشته شدهاند نیز به وضوح میتوان استعمال واژۀ کرمان به جای بردسیر را دریافت.
نکتۀ مهم آنکه به ویژه از سدۀ نهم به بعد در اکثر منابع و در بیشتر صفحات این آثار هر کجا نامی از کرمان آمده در اکثر اوقات منظور نگارنده، شهر کرمان است. بدون تردید ارائه مطالب تمامی این آثار در این مختصر نمیگنجد و برای نمونه میتوان به مطلبی از کتاب تاریخ آلمظفر محمود کتبی، اشاره کرد:
«چون امير مبارز الدين محمد، كرمان را مستخلص كرد، مَلِك قطبالدين عازم خراسان شد و لشكرى از مَلِک هرات التماس نمود كه كرمان خالى است. اگر به لشكرى مدد فرمايند و آن مملكت در تصرف اين جانب آيد دور نباشد. ملک هرات مقرّر كرد كه ملک داود با لشكرى از غوريان، مصاحب ملك قطبالدين به كرمان روند ... امير مبارزالدين اكابر و اصاغر كرمان را جمع فرمود. مجموع اتفاق نمودند كه اميرمحمد را با جمعى مخصوصان مىبايد رفت. در شب هنگام متوجه انار سرحد شدند. روز ديگر خراسانيان بىمنازعى و مانعى به اندرون شهر آمدند و به حصانت قلاع استظهارى تمام حاصل كردند و اطراف مملكت در تصرف آوردند و امير مبارزالدين اين حال را اعلام امير پيرحسين كرد و در انار سرحد به جمع لشكر و تهيهی اسباب جنگ اشتغال مىنمود. چون اجتماع مهيا گشت به توقف نايستاد تا حمل بر احتياج مدد امير پيرحسين نكنند و با دليران لشكر و شاه مظفر متوجه كرمان شد و تا دروازه چهار طاق عنان باز نكشيد. از آنجا آتش جنگ اشتعال گرفت. خراسانيان منهزم روى به شهر آوردند. امير مبارزالدين در پيشگاه محلهء مزدكان فرود آمد و تمامت محلات بيرون در تصرف آورد.» (کتبی، 1364: 44-43).
حال نوبت آن است که به جغرافیای تاریخیِ شهرِ کرمان بپردازیم: خودِ شهر کرمان(بردسیر) از دیدگاهِ مقدسی طی قرنِ چهارم هجری «قصبهايست نه چندان بزرگ، ولى بارو دارد. اكنون ديوانهاى اين سرزمين و سپاهيانش در آنجا است. دژى بزرگ در كنار آنست. باغهایى شگفتانگيز دارد. ابوعلى بن الياس چاهى بزرگ [و گود در ميان كوه آنجا] شگفتانگيز بكنده [و هزينه بسيار بر آن نهاده] و او [نخستين] كسى است كه اين قصبه را برگزيد و بيست سال در آن بزيست. بيرون دروازه دژى و خندقى با پل هست. چهار دروازه دارد به نامهاى: درِ ماهان، درِ زرند، درِ خبيص، درِ مبارک. بيشتر آشاميدنشان از چاهها است. قناتى نيز [در ميان قلعه] دارند. در ميانِ شهر دژى هست كه جامعى خوب نزديک آنست. دور شهر را باغها فراگرفته. دژ بس بلند است. ابن الياس با چارپايان كوه نورد از آن بالا مىرفت و شبها را در آنجا مىخفت. باغها بوسيله كاريز سيراب مىشوند.» (مقدسی،1361: 2/683-682).
بر اساسِ این تعریف و با این اوصاف، مقدسی، قلاعی را که در بردسیرِ آن زمان بوده ذکر نموده و امروزه نیز در شهرِ کرمان بخشی از این قلاع وجود دارند. یکی قلعه دختر و دیگری قلعه اردشیر و به احتمالِ زیاد سومین قلعه نیز همان است که ابن الیاس در پایین کوه و در کنار قلعه دختر بنا ساخته بود یا بدان قلعه الحاق نمود. به عبارتِ بهتر هستۀ اولیۀ شهر، قلعه دختر بوده که قدمتی بسیار طولانی دارد و سپس قلعه اردشیر و پس از آن نیز بارویی که ابن الیاس در قرنِ چهارم و در پایینِ قلعههای قدیمی بنا نموده و دارالملک ایالتِ کرمان را از سیرجان بدین مکان (شهر بردسیر) منتقل ساخت: «بوعلى محمد بن الياس كه نام او بر دروازهء خبيص نبشته عمارت بارو كرده است و خندق و قلعه كوه و قلعه نو و بعض از قلعه كهن از بناهای اوست و گويند از قلعه كهن گنبدى كه او را گنبد گبر خوانند از عمارتهاى قديمست و نام بانى آن ندانند و گويند آنكس كه آن گنبد كرد گفت بنيت قصرا بين جنّتين يعنى كوشكى ميان دو بهشت بنا كردم چه از يک جانب رياض و حدايق ديه آصف و شاهيجانست و از جانب ديگر بساتين و مزارع ديه زريسف و فرميتن...» (افضلالدین کرمانی، 2536: 123).
پس از لحاظ جغرافیایی و حدود و ثغور، شهری که وی در حدود سال 322 هجری قمری بنا نهاد در کنارِ قلعه دختر و برخی از محلّههای قدیمی کرمان همچون زریسف و فرمیتن بود.
این شهر تقریباً به صورت یک چهار ضلعی بنا شده و دارای وسعتی برابر 1700*750 متر مربع (حدود 3 کیلومتر مربع) میباشد. حد فاصلِ حصار و بناهایِ شهر خندقی به عمق 5 متر و به عرض 6 تا 8 متر قرار داشته است. دیوار قلعه از گل رس ساخته شده بود و برجهایی به فاصلهی 400 متر از همدیگر به حصار متصل بودهاند. (پوراحمد، 1374: 52-51). برج و بارویی که ابن الیاس بنا نهاده بود بسیار مستحکم بوده و بسیاری از جغرافیدانان و مورخان مسلمان بدین مهم اذعان داشتهاند. به قولِ صاحب کتاب عقدالعلی للموقف الاعلی: «پيرامون شهر خندقى بود مانند بحر ژرف كزو بد گذر كند عنقا بزخم شهپر و زورق ببادبان
در كفر و اسلام شهرى و حصارى و دو قلعه متّصل شهر و خندقى چون قلزم محيط برين نهاد و قاعده نشان نمىدهند و سيّاحان عالم و طوّافان اقاليم معترفند كه با حصانت اطراف و متانت جهات و ترتيب بروج و وضع دروب مثل آن شهر نديدهاند». (افضلالدین کرمانی، 2536: 130). این شهر نیز مانند بسیاری دیگر ازشهرهای ایران در دوره میانه، از سه بخش ربض، شارستان و دارالحکومه تشکیل شده بود. ربض مکانی بود که بیشتر زمینهای کشاوری و باغات در آنجا قرار داشته و بر اساس گفته افضل الدین کرمانی در ربضِ شهرِ کرمان سراهای بزرگ و باغات خرّم و سرسبز قرار داشته است: «سرايهاء معظم و باغهاء خرّم و مواضع خوش و بقاع دلكش، هيچ سرائى از آبروان و باغ خالى نه». (همانجا) و از همین روست که «هوائى معتدل و آبى درست و خاكى پاك مبارك[دارد].» (همان، 129).
منابع و مآخذ
- افضلالدین کرمانی، ابوحامد (2536) . عقدالعلی للموقف اعلی، به تصحیح علی محمد عامری، چ 2 ، تهران : روزبهان.
- پوراحمد، احمد (1374). «ساخت و ساز فضائی سنتی شهر کرمان»، مجموعه مقالات دومین سمینار و دههء کرمانشناسی، کرمان: مرکز کرمانشناسی.
- جعفری، جعفر بن محمد بن حسن (1384). تاریخ یزد، مصحح ایرج افشار، تهران: علمی فرهنگی.
- حافظ ابرو، عبدالله بن لطفالله (1380).جغرافیای حافظ ابرو، تصحیح صادق سجادی، تهران: میراث مکتوب.
- سمرقندی، کمال الدین عبدالرزاق (1383). مطلع السعدین و مجمع البحرین، به اهتمام عبدالحسین نوایی، بخش دوم ج1، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی(پژوهشگاه).
- شبانکاره ای، محمدبن علی بن محمد (1381) . مجمع الانساب، به تصحیح میرهاشم محدث، تهران : امیرکبیر.
- کتبی، محمود(1364). تاریخ آل مظفّر، تصحیح عبالحسین نوایی، چ 2، تهران: امیرکبیر.
- محرابی، سعید(1330). تذکره الاولیا یا مزارات کرمان، به اهتمام حسین کوهی کرمانی، بیجا، بی نا.
- مستوفی قزوینی، حمدالله(1364). تاریخ گزیده، تهران : امیرکبیر.
- مستوفی بافقی ، محمد مفید(1342). جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهران: اساطیر، 1342.
- مشیزی، میر محمد سعید (۱۳۶۹). تذکره صفویه، تصحیح و تحشیه محمد ابراهیم باستانی پاریزی، چاپ اول، تهران: نشر علم.
- مقدسی، ابوعبدالله محمدبن احمد (1361)، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم ، ترجمه علینقی منزوی، ج2 ، بیجا : شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
- منشی کرمانی، ناصرالدین(1362). سمط العلی للحضره العلیا ،به تصحیح عباس اقبال، چ دوم، تهران: اساطیر .
- نائينى، محمد جعفر بن محمدحسين (1353). جامع جعفرى، تصحیح ایرج افشار، تهران: انجمن آثار ملى
- یزدی، شرف الدین علی(1387). ظفرنامه، مصحح سعید میرمحمدصادق و عبدالحسین نوایی، تهران: انتشارات کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نظر خود را بنویسید