فردای کرمان - سیدمحمدعلی گلابزاده: دیروز شاهد یکی از باشکوهترین جلوههای اکرام و احسان و نیکاندیشی مردم کرمان بودیم. گشایش بخش جدید سرطان در بیمارستان افضلیپور با همراهی خیرخواهان و محوریت انجمن خدوم و پرتلاش یاس کرمان، تجلّی عاطفهی مردمی بود که در گذرگاه زمان همواره تخم نیکی افشاندند و دستگیری از دردمندان و واماندگانِ کاروانِ زندگی را وجههی همت خود ساختند تا بر این نام بامسمّا مُهر تأیید بزنند که، کرمان «دیار کریمان» است.
اینجا گوهر اشکِ نیازمندان را به بهای سرشکی فزونتر و آغوشی گشوده برای درمان آنان میخرند. خادمان این دیار، دل در گرو کسانی دارند که دست روزگار، مِهر خود را از آنها برگرفته است.
اساس این بنا، به دست همسری «مهر» آفرین و نیکوخصال نهاده شد که «ایزد بانوی» خود را به دلیل ابتلا به سرطان از دست داد. هم او که بر بال فرشتگان تا بینهایت هستی پرواز کرد و در جوار رحمت الهی آرام گرفت. در ادامهی راه، نیکخواهان دیگری، کاروان «مهر» را همراهی کردند و این بنا را به اتمام رساندند تا بیماران دردمندی که پیش از این به قول «دکتر کلانتری» در بیغوله به سر میبردند و مکان درمانشان نه تنها مناسب نبود، بلکه هر انسان تندرستی را نیز به دامان درد و بیماری میانداخت، اینک در فضایی استاندارد، با زیباییهایی که زنگ اندوه آنان را میزداید، به درمان بپردازند و لبخند رضایتشان، بزرگترین پاداش کسانی باشد که در وانفسای کنونی و تنگناهای اقتصادی، آستین همت بالا زدند و از هیچ مساعدتی دریغ نکردند. اینان آمده بودند تا ندا دهند ما فرزندان کریمانی هستیم که هر جا نالهی دردمند و آه بیپناهی را شنیدند، با همهی وجود به میدان مساعدت و همراهی آمدند تا شرف و بزرگی کرمان و کرمانی را با جوهر آفتاب بر پیشانی روزگاران رقم بزنند، آنگونه که نمونهی آثار این اصحاب کرامت را در جایجای شهر و استانمان کرمان، میتوانیم ببینیم و آنها را دلیل و برهان این حقیقت قرار دهیم.
روزی مردانی «ارجمند» و گرامی به پهنهی خدمت آمدند تا بزرگیهای مردم دیارشان را ارج بنهند و اجر خویش را جای دیگری جستوجو کنند. روز دیگر «راضیهفیروز» راضی از عنایت خداوندی، برای پیروزی در این جهان و فیروزی در جهان باقی، سفرهی سخاوت گسترد. زمان دیگری «خداداد مهرابی» با آنچه خدا به او داده بود، از کرانههای مهراب به محراب خداجویی آمد که «هر کس به زبانی سخن از وصف تو گوید».
چندی پیش نیز جمعی درمانگر با ارمغان «مهرگان» به میدان آمدند تا دیگر بار، روز پیروزی فریدونِ درمان بر ضحّاکِ بیماری را جشن بگیرند. در شرق شهرمان «نورالله خان» با دلی سرشار از انوار خدایی، بساط «نوریه» را بر پا کرد و در خاور شهر، نیکاندیش کارآفرین و «کارنما»یی، بنای چند میلیاردی خود را میعادگاه بیماران سرطانی ساخته و در جوار آن فرهیختهی دیگری آسایشگاه همراهان آنان را پی ریخته است. همهی اینها، نشان از بزرگی مردمی دارد که گِل آنان را با شبنم مهر و محبت سرشتهاند و میکوشند تا همچون ماهتاب مهربانیِ شبهای ملکوت، بر خلوتکدهی دردمندان بتابند و روشنای عافیت را پیشکش آنان سازند و گل لبخند را بر لبهای داغمه بستهشان بنشانند و همگان باور کنند که در دیار کریمان و دارالعرفان، نگاه هیچ دردمندی بر نقطهای از سرای غمگنانهاش خیره نخواهد ماند. اما
«گمان مبر که به پایان رسید کار مغان / هزار جرعۀ ناخورده در رگ تاک است»
بر اساس اعلام آخرین نیاز، شهر ما به بیش از هفتاد و پنج تخت سرطان نیاز دارد که هنوز در نیمهی راهیم البته این را هم عرض کنم که برابر آمار، هر سال درصدی بر بیماران سرطانی افزوده میشود و تاوان انواع سموم به کار رفته در مواد خوراکی، هوای ناسالم، فشارهای روانی و ... را کسانی میپردازند که بیشتر آنها هیچ نقشی در پدید آوردن این ناهنجاریها نداشته و ندارند.
باری برای به پایان رساندن چندین طرح کلان چون، رادیوترابی، بخش دوم سرطان، پتاسکن و مجموعههای درمانی امانی و ملکی ... که به امید خدا شهر ما را دارای آخرین توانمندیهای درمانی در بخش سرطان سازد، به مهرآفرینان و بزرگواران دیگری نیاز است که قدم در این راه بگذارند و زیر لب زمزمه کنند که:
«همتم بدرقۀ راه کن ای طایر قدس / که دراز است ره مقصد و ما نو سفریم»
امروز شهر سلامت، با یک «کلانتر» اداره نمیشود، زیرا دشمنان تندرستی از هر روزنی که یافتند، ورود کردند. امروز با یک دلی که به «دوستی حق» روشن باشد، تاریکیها زائل نمیشوند، زیرا هجمهی دردها، همه جا را تیره و تار ساخته. امروز با یک نفر که طوق بندگی بر گردن داشته باشد، مدینهی فاضله نخواهیم داشت، همه باید در رهگذر خیرخواهی «عبد» صالح خداوند باشیم.
از یاد نبریم ما فرزندان نجیبْ مردمانی هستیم که در روزگار دردمندی، حتی بیگانهای چون «دکتر دادسن» جان خود را فدای آنان ساخت. وقتی تیفوس در کرمان همهگیر شد، زن و فرزند دکتر دادسن از او خواستند که کرمان را ترک کرده، به انگلیس برگردند، دادسن گفت: «چگونه دست از این مردم نجیب و سراسر عاطفه و مهربانی بردارم و آنها را تنها بگذارم؟». همسر و فرزندش گفتند، ما میرویم، تو خود دانی. آنها رفتند و دادسن ماند و سرانجام در عیادت یک بیمار به تیفوس مبتلا شد و جان خود را فدای آن مردم نجیب کرد.
در مراسم گشایش بخش سرطان یاس، یک بار دیگر معجزهی با هم بودن را دیدیم و دیدیم که چگونه وصلتِ دلها، تمامی صخرههای دشواریها را در هم میشکند و طعم شیرین پیروزی را به کام همرهان مینشاند. دیدیم که وقتی دستها، یکدیگر را در آغوش بگیرند و بر حبلالمتین عشق الهی چنگ بزنند، آن وقت ابرهای در هم فشرده و سیاه ناملایمات، تاب ماندن ندارند و همه به پیشباز آفتابِ خوبیها میروند. بر این اساس باید گفت؛ وای به روزگار کسانی که «من» را با «ما» اشتباه گرفته و منیّت و خودخواهی و خودمحوری را نشانهی بزرگی دانستهاند. وای به آنان که به جای گشودن باب دوستیها بر طبل جدایی میکوبند. وای بر احوال آنها که با شنیدن برخی درشتیها، رسالت خویش را نسبت به دردمندان از یاد میبرند و آه و اشک درماندگان را نادیده میگیرند و حال آنکه در این راه مقدس شنیدن هر سخن درشت و ناسزا و تهمتی، بسی شیرینتر از نقل و نبید است.
از سعدی بیاموزیم که در این رهگذر فرمود «فحش از دهن تو طیّبات است» زیرا، بهشت را به «بها» میدهند، نه به «بهانه»، بهای جنت، تحمل همین دشواریها و شنیدن همان تهمتها و نارواهاست، به ویژه اینکه به یاد آوریم هماکنون بیمارانی با دیدگان اشکبار و دوزخی از ناامیدیها و دلی که همچون غروب بیستون گرفته است، چشم انتظار کمک ما هستند و به صفوف در هم فشردهی خیرخواهانی نیاز دارند که ریسمان محکم و استوار الهی را فرا چنگ خود داشته و از راه «ینفقون اموالهم» به «ولاهم یحزنون» برسند و باشد تا پیش از آنکه حسرتنگار لحظههای غبارآلود بیتفاوتی باشیم، همت خود را به میدان آوریم و اتمام طرحهای نیمهتمام را همت گماریم و از نام و ننگ نهراسیم و ... «گر مرید راه عشقی، فکر بد نامی مکن».
نظر خود را بنویسید