فردایکرمان ـ گروه فرهنگوهنر: سوم دیماه سالروز تولد زندهیاد استاد محمدابراهیم باستانیپاریزی است.
او که در دوران حیات گهربار خود، با قلم و بیان و اندیشهاش، خدمات ماندگاری به تاریخ و فرهنگ این سرزمین داشته، با هزار مقاله و بیش از 60 عنوان کتابش همچنان زنده است و با مردم ایران، نفس میکشد. اخیرا نیز، از سوی خانم دکتر حمیده باستانیپاریزی تصویر یکی از نامههای شادروان ارائه شده است که در آن، از حق زایل شدهی استاد زریابخویی دفاع میکند.
محمود دقاقی، از بستگان استاد باستانیپاریزی که این نامه را دریافت کرده، با ارسال آن به فردایکرمان برای انتشار عمومی نوشته است: «اهمیت این نامه در آن است که یادکردی از استادی ارزشمند است که حقی گران در تاریخ و فرهنگ و ادبیات ایران دارد. زندهیاد روانشاد دکتر عباس زریابخویی استاد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در زمرهی بزرگوارانی است که با تحصیلات چند وجهی و احاطهی کامل به چندین زبان و با تبحری مثال زدنی، سالیانی چند به تربیت شاگردان زیادی در دانشگاه اقدام کرد و در کنار آن با انجام تحقیقات بیشمار و نوشتن مقالات فراوان و ایراد سخنرانی در مجامع علمی نقشی مهم در گسترش فرهنگ و تاریخ ایران ایفا نمود. دکتر باستانی که در چند مقاله به مقام شامخ علمی ایشان اشاره داشته است در این نامه از جفای روزگار بر این شخصیت ارزشمند گلایهها دارد و وضعیت اجتماع در قبال چهرههای علمی و فرهنگی و کسانی که در راه اعتلای فرهنگ و تمدن این کشور تلاش داشتهاند را به نقد میکشد».
به گزارش فردایکرمان، دقاقی سپس اضافه کرد: «یاد و نام آن بزرگواران و تمامی اساتید فرهیخته دانشگاه تهران و کشور همواره گرامی و جاودان باد. لازم به ذکر میداند که انتشار این نامه با کسب اجازه از فرزندان آن بزرگواران به انجام میرسد».
متن این نامه را که فردایکرمان آن را برای اولینبار منتشر میکند، در ادامه میخوانید.
«هفدهم بهمن 1373
توسط ریاست محترم دانشکده ادبیات- مقام منیع ریاست دانشگاه تهران
عرض میشود دیروز که از مراسم خاکسپاری مرحوم دکتر عباس زریاب خویی از بهشت زهرا بازمیگشتیم در حالیکه:
در به دستی خاک بسپردیم گنجی شایگان در دو گز کرباس پیچیدیم بحری بیکنار
من شعر مرحوم همایی را که در مرگ ملکالشعراء بهار سروده، زمزمه میکردم و در همان حال به فکر افتادم که آیا هیچکس به فکر بازماندگان زریاب هست؛ از قدیم گفتهاند: وای از مرگ و صد وای از پس مرگ. لابد اطلاع دارید که زریاب به دلیلی بیدلیل حقوق بازنشستگی نداشت و من به این نکته سیزده سال پیش اعتراض کردم که البته به جایی نرسید. زریاب نزدیک چهل سال خدمت رسمی دارد: ده سالی در کتابخانه مجلس شورای سابق، بیست سال عضو گروه و رئیس گروه تاریخ دانشکده ادبیات، ده سالی عضو سازمان دائرهالمعارف اسلامی، و دراین میان هیچکدام از این سالهای خدمت وافی به مقصود برای دریافت حقوق مستمری زن و فرزندش نیست. چهل سال خدمت بینتیجه درست در روزگاری که سکهی زر به پنجاه هزار تومان رسید، کار زریاب از سکه افتاد.
بیمزد بود و منت هر خدمتی که کردم یارب مباد کس را مخدوم بیعنایت
اگر در این چهل سال خوکبانی یهود را کرده بود بیش از این نتیجه داشت. او استاد تاریخ اسلام و ایران بود:
پس از چهل سال خدمت در مسلمانی شد این قدرم برهمن میشدم گر این همه زنار میبستم
او به قول کرمانیها: «تا دستش میجرید، دهنش هم میجرید» همسرش در استخدام دولت نیست. پساندازی هم ندارد. خیلی دیر ازدواج کرده و بچهها هنوز به ثمر نرسیده و درست در روزگار شهریهاند. تبصره کذایی قانون پاکسازی حقوق مختصر بازنشستگی او را برید و اولیای دانشگاه تهران نتوانستند- یا شهامت آن را نداشتند- تا آن کلمه لعنتی را که به عقیدهی من، شیطان «در لباس شیخ نجدی» در کمیسیون مجلس حاضر شد و همچون اجلاس سقیفه آن را در لباس طاهر خوش گنجاند. آری نتوانستند آن کلمه را بردارند. درحالیکه دهها و صدها متخصص را از دست دادند و چیزی هم به دست نیاوردند. من یک وقت مقالهای نوشته بودم که «عمر استادی کوتاه است» اما نمیدانستم که به این کوتاهی و در عین حال به این بیحاصلی و بیسرانجامی است. اکنون گمان کنم موقع آن رسیده که جبران مافات شود- از کمیسیون مجلس که امید بریدهام ولی به اولیای دانشگاه تهران امید بستهام که شاید ولو برای دلخوشی این چارتا پیر پفتال از کار افتاده که باقی ماندهاند هم اگر باشد- راه چارهای بجویند. آنها که دارند نفسهای آخر را میکشند و گمان دارند که مسیحا نفسی میآید... با تقدیم احترامات فائقه. باستانی پاریزی- استاد تاریخ دانشکده ادبیات دانشگاه تهران». / الف
عکس: محمد لطیف کار
نظر خود را بنویسید