فردای کرمان - سیدمحمدعلی گلابزاده: یکی از جمله ویژگی انسانهای بزرگ، این است که در جوار تأثیرگزاری زندگی آنها بر جامعه و مردم زمانهی خود، مرگشان نیز سرآغاز حرکتهای گسترده و آغازی بر یک پایان است، آنگونه که این اثرگزاری را در رهگذر از دست دادن مردان و زنان فرزانه و بزرگان روزگار خودمان میبینیم. از جملهی آنها استاد باستانی پاریزی است که مرگ او نیز همچون روزگار حیاتش، دگرگونی آفرید و زمینهساز نهادی به نام آئینهدار دوران و اقدامات وسیع و گستردهای در راستای اشاعهی فرهنگ و تاریخ کرمان گردید.
هرچند که در این راه، همت جوانی پراحساس ـ تلاشگر و خستگیناپذیر، به نام سیدعباس دعایی را نباید از یاد برد. این فرزند خلف، به مصداق «ولدالعالم نصفالعالم» با سماجتی مثالزدنی، همه را به این باور واداشت که برای تحقق این آرمان بلند باید، یاریاش دهند.
باری از جمله برنامههای این نهاد، برگزاری مراسم «از باستانی تا خواجوی کرمانی» است، با این توضیح که زاد روز استاد باستانی پاریزی، سوّم و تولد خواجوی کرمانی 17 دیماه است و فاصلهی بین این دو زمان، به عنوان هفتهی «کرمان، آئینهدار دوران» مورد توجه قرار گرفته و همه ساله در این ایّام، شاهد برنامههای ویژهای خواهیم بود.
مراسمی که امسال به این مناسبت در تالار وحدت تهران برگزار شد، از جهات گوناگون، قابل توجه بود، نخست نگاه هنری و حضور هنرمندان برجستهی خوشنویسی، همچون استاد یدالله کابلی، استاد شیرچی و ... اساتید نقاشی و مجسمهسازی کشور، و جالبتر از همه، کارگاه خوشنویسی بود که تعداد قابل توجهی از اساتید در سالن ورودی تالار، مشغول تهیهی تابلوهای بسیار زیبایی از آثار خواجو و استاد باستانی پاریزی بودند.
اهمیت دیگر این اقدام و نحوهی نوین برگزاری مراسم نشاندهندهی شأن و شخصیت این هر دو بزرگ تاریخ کرمان بود، زیرا میدانیم هم خواجوی کرمانی و هم استاد باستانی پاریزی، نهتنها با انواع هنرها همچون موسیقی و نقاشی و ... انس و الفتی داشتند، بلکه این پدیده، بخشی از شخصیت هنری آنها بهشمار میرود. البته در کنار این نوآوریها، حضور ارکستر سمفونیک تهران، با دهها نوازنده و عرضهی آثاری از موسیقی سنتی، بر شکوه این بزم و معرفی این دو چهرهی شاخص تاریخ کرمان، افزود.
از یاد نبریم که گاه یک ترانه، یک اثر نقاشی و یک تابلو خوشنویسی، میتواند بیش از دهها مطلب و مقاله، معرف بزرگانمان باشد. مرکز کرمانشناسی بهزودی این آثار را در یک نمایشگاه محلی و مکانی مناسب، به نمایش خواهد گذاشت تا در معرض دید عموم علاقه مندان قرار گیرد ـ برنامهی آئینهدار دوران، بهجز اینکه در طول سال، به مناسبتهای گوناگونی به برگزاری مراسم فرهنگی میپردازد، هر ساله به طور ویژه هفتهی کرمان را با جلوههایی از کرمان و کرمانی و با محوریت باستانی پاریزی و خواجوی کرمانی، برگزار خواهد کرد.
همانگونه که عرض شد، گزینش 3 تا 17 دیماه، انگیزههای گوناگونی دارد، نخست تقارن تولد این دو نامور کرمانی است که اتفاقاً، از جهات گوناگون با یکدیگر همخوانی دارند، زیرا نام هر دو همچون آفتابی بر پیشانی تاریخ و فرهنگ و ادب این سرزمین میدرخشد، دو شخصیتی که اتفاقاً در بسیاری از موارد، با یکدیگر همراه و همگام بودند.
هم باستانی و هم خواجو، دل در گرو این شهر و دیار و، زادگاه خود داشتند و عشق به کرمان و کرمانی با تار و پود وجود آنها آمیخته شده بود. خواجو در غربتِ این دیار ناله سر میداد که:
خوشا باد عنبر نسیم سحر که بر خاک کرمانش باشد گذر
مرا تا چه آمد که چرخ بلند از این خاک پاکم به غربت فکند
و تکیه کلام باستانی پاریزی این بود که مبادا جایی سخنی بگویم و مطلبی بنویسم که با نام کرمان زیب و زیور نپذیرد.
نگارنده در تالار وحدت، به طور مفصل به این پرسش پاسخ دادم که: اگر کرمان این همه مورد توجه باستانی و خواجو بوده، چرا هر دو کرمان را ترک کردند و تن به هجرت دادند؟ در کوتاه سخن یادآور میشوم این بزرگان، حبّ وطن را در اعتلاء ارزشهای آن جستجو میکنند، نه ماندن باطل و بیهوده در زادگاه خود، آنجا که خواجو میگوید: «چون در این مرحله خواجو اثر گنج نیافت/ ترک این منزل ویران نکند، چون نکند؟» به روشنی این نکته را بیان مینماید که گنج خواجو، دانش است، هرجا بساط علم گسترده باشد / آنجا گنج خانه است.
باستانی هم بر این باور بود، بزرگان دیگر هم جز این اعتقادی نداشتند، آنگونه که سعدی هم به روشنی بیان میکند که: «سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است صحیح/ نتوان مرد به خواری که در اینجا زادم» البته اینکه چرا کرمان، بعد از دورهی طلایی دانشگاه «قبه سبز» و دشمنیهای «شهابالدین توران پشتی» و تعطیل و تخریب این اثر گرانسنگ، در هالهای از اندوه فرهنگی فرو رفت و امکان ادامهی تحصیل برای خواجو نبود، بحث مفصلی است که در این کوتاه سخن نمیگنجد.
نکتهی دیگری که به آن اشاره شد، نگاه خریدارِ این هر دو بزرگ، به موضوع هنر، به ویژه موسیقی بود، زیرا میدانیم خواجو به تمام دستگاههای موسیقی ایرانی آگاهی داشت و در بسیاری از اشعار خود، متناسب با حال و هوای مطلب، به یکی از دستگاههای موسیقی اشاره کرده و شادی یا حزن آن لحظه را با گزینش دستگاه موسیقی، به تصویر کشیده است، استاد باستانی پاریزی نیز، در این مورد صاحبنظر بود، آنگونه که برخی سخنرانیهای ایشان در مجالس موسیقایی و مقالاتی که در این مورد موجود است، همه و همه بیانی از این آگاهی به شمار میرود.
از ویژگیهای دیگر این دو، شوق سفر بود. آنها بر این باور بودند که گاهی یک سفر چند روزه یا چند ماهه به اندازهی چند سال مطالعه، ارزش علمی و تجربی دارد، به همین دلیل خواجو میگفت: «ز خانه هیچ نخیزد سفر گزین خواجو / که شمع دل بنشاند آن که در وطن بنشست».
و استاد باستانی نیز، بخشی از عمر خود را در سفر گذراند. او سالها پیش برای من از سفری تعریف میکرد که معنا و مفهوم اصطلاح قرآنی «ابنالسبیل» را به تمامی در برابر او قرار داده بود، و نیز بسیاری از رهآوردهای دیگری که «این سخن بگذار تا وقت دگر».
خواجو و باستانی، هر دو از فرزانگانی بودند که به روشنی میتوان گفت، بطالت عمر نداشتند و سراسر زندگی آنها یا تعلیم بود یا تعلم، در این مورد، خواجو گوید:
«خواجو چو این ایّام را دیگر نخواهی یافتن / باری بهر نوعی چرا ضایع کنی ایّام را».
در مورد استاد باستانی پاریزی نیز کافی است نزدیک به شصت عنوان اثر او را بر عمر هشتادودو سالهاش ـ البته با حذف روزگار کودکی و نوجوانی ـ تقسیم کنیم و این واقعیت را دریابیم که لحظهای از عمر او بیهوده سپری نشد.
در اینجا برای جلوگیری از اطالهی مطلب، به همین مختصر بسنده میشود و با یاد و نام این دو افتخار کرمان و کرمانی سخن را به پایان میبرم، هرچند که وجوه تشابه بسیاری، بر جای ماند یاد و نام همهی آئینهداران دوران، به نیکی باد.
نظر خود را بنویسید