فردایکرمان ـ اسما پورزنگیآبادی: یکی از مهمترین اتفاقات در تاریخ معاصر کرمان، به اذعان بسیاری، ساخت دانشگاه شهید باهنر است که زندهیاد افضلیپور آن را بنیان نهاد. این دانشگاه اکنون حدود پنج دهه قدمت دارد و دکتر حجت گلچین از اعضای هیات علمی آن، پیشنهاد و تاکید دارد که باید ثبت ملی بشود. تفسیر و توصف او از دانشگاه، تعدادی ساختمان و یک محوطه و یک سردر نیست؛ میگوید: «برای من که همیشه در شهر کرمان ابتذال دیدهام، جزیرهای امن به اسم دانشگاه باهنر وجود دارد». و ادامه میدهد: «همکارانم میدانند که برای خودم تور داخل دانشگاهی دارم و درون فضاها و بیرون آن را مرتب رصد میکنم. برای کسی که در شهری بسامان زندگی میکند، شاید این نگاه به دانشگاه عجیب باشد ولی برای من که چیزی از شهر میخواهم و ندارم، دانشگاه همیشه عزیز بوده است. حتی در مقطعی که خیلی نسبت به شغلم دلسرد شده بودم و میخواستم از معلمی که عشق اولم بوده است کنارهگیری کنم، این ساختمانها و آرامش آن نگذاشت».
این پژوهشگر ابنیهی تاریخی برای ارزشگذاری این دانشگاه، دلایل متعددی دارد که در این گفتوگو آن را شرح میدهد و میگوید که با وجود مخالفتها، نسبت به ثبت ملی دانشگاه باهنر کرمان بدبین نیست و به تلاشش در این خصوص ادامه خواهد داد.
آقای دکتر، لطفا در ابتدا بفرمایید دانشگاه شهید باهنر کرمان واجد چه ارزشهایی است که میگویید باید در فهرست آثار ملی ثبت شود؟
ببینید، آثار واجد ارزش ثبت؛ چه در حوزهی ثبت جهانی و چه ملی و منطقهای را باید از وجوه مختلف مورد توجه قرار دهیم. امروزه شاهدیم که در برخی شهرهای دنیا، یادگارهایی از مثلا جنگ جهانی دوم را برای پاسداشت خاطره و اینکه نسلهای بعدی بدانند چه رخ داده است؛ حفظ کردهاند. این آثار، الزاما ازجنبهی زیباییشناختی ارزیابی نمیشوند ولی حفاظت میشوند. قبلا هم مفصل در نشریه شما عرض کرده بودم که در مبحث مبانی نظری، یکی از بنیادیترین پرسشها، در کنار پرسش معروف «چرا حفاظت و مرمت میکنیم؟» این است که «چه را (چه چیز را) حفاظت و مرمت میکنیم؟» و این همان پرسشی است که پاسخ به آن در کشور ما و به طور اخص در کرمان، به نسبت پاسخ پرسش مشابه اول، چالش برانگیز بوده است.
طی سالیان اخیر، در حوزهی میراث معماری و شهری، به مقولهی «ارزش» توجه ویژهای شده و مواردی را میشناسم که حتی در حد رسالهی دکتری در حوزهی مرمت، بر این موضوع متمرکز شدهاند که معلوم شود اساسا آثار واجد ارزش در حوزههای میراث فرهنگی و معماری و شهری چه هستند؟ ضمن اینکه مدتهاست که مباحثی مثل «میراث صنعتی»، «میراث معاصر» و البته «میراث ناملموس» در بین اندیشمندان این حوزه تبیین شده و همچنان نیز بیان تعاریف و مفاهیم بدیع، ادامه دارد. به عنوان مثال، در مورد میراث صنعتی، میتوان به مواردی مثل کارخانه برق کرمان یا کارخانه پنبه بیاض اشاره کرد که هر دو اثر ثبت ملی هستند، حال آنکه چنانچه بخواهیم از یک منظر و تنها از جنبهی معماری یا زیباییشناختی نگاه کنیم، ممکن است ویژگی خاصی نداشته باشند. با این مقدمه تاکید میکنم که باید از کلیشههای به وجود آمده در حوزهی معماری که اغلب ارزشگذاری را به قدمت بنا و برخی ویژگیهای فرمی و ساختاری معماری تقلیل میدهد، عبور کنیم. این موضوع البته منحصر به معماری هم نیست و امروزه به وضوح میبینیم که آثاری مانند صندلی و میزکار فلان نویسنده یا دستنوشتههای یک دانشمند و بسیاری موارد دیگر، نه به لحاظ محتوای کالبدی و یا شاخصههای فنی و هنریشان، بلکه به اعتبار مفاهیمی از ارزشهای ناملموس فرهنگی، واجد ارزش شناخته شدهاند. در مورد دانشگاه باهنر هم، به زعم بنده سوای ارزشها و ویژگیهای معماری، مباحث خیلی جانانهی دیگری نیز هست که آن را واجد ارزش میکند. از جملهی آن میتوان به خاطرهای که از تاریخ معاصر کرمان در آن ثبت و ضبط شده، قصهی شکلگیری دانشگاه و شخصیتی که پشت آن است و حتی با دید فرامنطقهای، اینکه تعداد زیادی از اندیشمندان کشور دورهای از زندگی و رشد خود را در این دانشگاه گذراندهاند، اشاره کرد. باید خیلی زودتر به این فکر میافتادیم و نه فقط دانشگاه باهنر که حتی 40 سال پیش، «دبیرستان جم» هم باید ثبت ملی و تعیین حریم میشد. این عرض بنده ممکن است واکنش برانگیز باشد ولی مطابق با آنچه که بنده از مفهوم حفاظت میراث شهری میفهمم، حتی دربارهی مدرسههایی که آقای عطا احمدی ساخته نیز این شرایط صدق میکند؛ چون ساخت آن، برآمده از جریان و اندیشهای پاک است و بخش زیادی از خاطرات جمعی معاصر مردم کرمان را نیز در بردارد و در مورد معماری این مدارس حداقل میتوانیم بگوییم الگوی مبتذلی نیست. دانشگاه باهنر هم، ضمن اینکه متضمن خاطرات جمعی چندین نسل است، منظر طبیعی خوبی دارد و در طراحی، ساخت و نوع مصالح بهکار رفته در آن، اقلیم در نظر گرفته شده است. قریب 50 سال نیز از زمان بنیانگذاری آن میگذرد و مقطعی از معماری کشور را بازگو میکند. خوشبختانه با پایشی که در مسیر ساختوسازها و توسعهی دانشگاه وجود داشته و دارد نیز، خط مشی مشخصی دنبال میشود ولی با وجود همهی این تلاشها، باز هم بعضا به دلیل اعمالنظرات و سلایق شخصی فرد و جریانی از جایگاهی خاص، ساختوسازهای ناموزون و خارج از خط مشی مذکور را شاهد هستیم. با این وضعیت، چه بهتر که این مجموعه، در یک چارچوب قانونی و مدون، ثبت ملی شود، تا ضمن پاسداری از ارزشهای موجود، ضمانتی برای تداوم و بقای آنها نیز باشد.
دربارهی ارزشهای غیرملموس و ملموس دانشگاه بیشتر توضیح میدهید؟
از نظر معماری، اقلیم در طراحی و ساخت آن بهخوبی در نظر گرفته شده و گذشتهی تاریخی شهر نیز در آن دیده شده است. بسیاری اوقات چون درگیر کلیشهها هستیم، فکر میکنیم معماری یا محور واجد ارزش، یعنی همان کوچهای که ساباط بالای آن است؛ حتما این معبر، به عنوان میراثی از گذشته دارای ارزش است ولی اینکه در زمان خودمان چیزی به اقتضای زمان و مکان بسازیم، چیزی که متعلق به شرایط کنونی باشد و در عین حال، در مفاهیم و محتوا و نه در تقلیدی بیحاصل از اشکال؛ مبین و یادآور ارزشهای فرهنگی و تاریخی و برآمده از بستری باشد که در آن زیستهایم، اهمیت دارد و البته ارزشمند است. در معماری دانشگاه باهنر کرمان، برداشتی از ساباطهای معابر قدیم کرمان؛ که اکنون چیزی نه از آن معابر و نه از ساباطهایشان باقی نمانده، را میتوان دید که با رندی و ایجازی در فرم، طرح شده است. مفاهیمی از حیاط مرکزی هم که از جمله ویژگیهای معماری در ایران است، به همین منوال در طراحی فضاها لحاظ شده و به خوبی مشهود است. از همه مهمتر، استفادهی مطلوب از آجر در آن است که هم توانسته در شکل مدرن و امروزی همچنان تداوم داشته باشد و هم نزدیکترین نوع مصالح، به گذشتهی تاریخی ماست. اگرچه در مقاطعی، دانشکدههایی با اندکی تفاوت در نما، وجهی از معماری هایتک را با نمایاندن استراکچر اصلی و باربر ساختمان به مخاطب ارائه میکند که نمایش ستونهای بتنی در نمای این ساختمانها را در پی داشته؛ ولی همچنان در این ساختمانها نیز، آجر از جمله عمدهترین مصالح بهکار رفته است. در اینجا، همچنان که در متن مکتوب پیشنهاد ثبت هم مشخصا ذکر کردهام، باید به بنای منحصر به فرد کعبه (نمازخانه) دانشگاه هم اشاره کنم که از جمله آثار تحسین شدهی معماری معاصر، با همین ساختار و مفاهیم پدید آمده است و در برخی منابع مکتوب معماری حاضر هم به عنوان مصداقی موفق از معماری معاصر ارائه شده است. از لحاظ ارزشهای غیرملموس که پرسیدید؛ باید یادآوری کنم که مفهوم خاطره از جمله مسائل همیشه مغفول در شهر کرمان بوده است. بنده معتقدم وقتی ما 50 سال اخیر خود را نشناخته باشیم و مثلا، با مدرسهای که پدرمان رفته یا جایی که جوانیمان را گذراندهایم پیوند نداشته باشیم؛ مسلما با 500 سال قبل هم نمیتوانیم ارتباط بگیریم. یکی از راههای این اتصال و پیوند، بناها و حوزههایی از تاریخ معاصر هستند که محمل خاطرات جمعی جامعه و نقاط اتصال مقاطعی هستند که پیوند ما را با گذشته و از سوی دیگر، با نسلهای آینده در طول یک دوران گذار برقرار میکنند که دانشگاه باهنر و دبیرستان جم را میتوان به عنوان مصادیقی آشنا از این پیوند در دو مقطع زمانی برشمرد. علاوه بر این، اندیشهای که در ایجاد دانشگاه باهنر بوده و اینکه چرازندهیاد افضلیپور کرمان را انتخاب کرده است؟ همچنین، طیف وسیعی از فارغالتحصیلان غیرکرمانی این مرز و بوم که شهر ما را با این دانشگاه به یاد میآورند، واجد ارزش و ملی شدن است. از طرفی، خود موضوع علم و دانشگاه با همهی ابتذالی که در کل دنیا به آن دچار شده، همچنان، اصل ارزشمندی است که کسی در آن تردیدی ندارد و این دانشگاه تاثیر بسزایی بر حیات علمی کرمان و حتی ایران معاصر داشته است.
علاوه بر ساختمانها، فضای سبز دانشگاه هم واجد ارزشهای منحصر بهفردی است؟
اتفاقا در متن پیشنهادی که برای ثبت ملی دانشگاه دادهام، به این موضوع هم اشاره کردهام. بنده در جریان جزئیات طراحیها نیستم، ولی مشخص است که مهندسین مشاور به فضای سبز و به نوعی باغسازی در دانشگاه، توجه داشتهاند. ما ایرانیها متاثر از اقلیم غالب سرزمینمان همیشه حسرتی نسبت به باغ و درخت داشتهایم که آن را در معماری منعکس کردهایم. یک نمونهی بارز آن، درختانی است که در تحولات عصر حاضر و با تعاریف و شکل جدید خیابان، در طرفین خیابانهامان آوردهایم. این تداوم نیک را در دانشگاه باهنر هم میبینیم و در جای جای محوطه، ردیفهایی از درختانی هستند که از پیش، طراحی شدهاند. البته، در دورههای مختلف مدیریتی، توجه به فضای سبز، با شدت و ضعف همراه بوده و برخی از درختان آسیب دیدهاند. یکی ازدلایلی که میگویم باید مجموعه پایش و ثبت ملی شود، همین اتفاقات است. علاوه بر این، دانشگاه در یک حوزهی جغرافیایی پیریزی شده که پیشتر، تاغکاری بوده و هنوز برخی از این درختان در محدودهی دانشگاه وجود دارند. بخشی از آن در زیستبوم بودهاند ولی برخی هم، در دهههای 40 و 50 در محدودههایی از شهر و در مسیر باغین، جوپار و ماهان به کمک مردم کاشته شده است. پدران ما به خاطر دارند زمانی که از طرف مدرسه برای تاغکاری به اینجا میآمدند که خود این اتفاق هم، بخشی از خاطرات جمعی مردم کرمان است. باید توجه داشته باشیم که لزومی ندارد برای ایجاد یک ساختار معماری و فضای سبز، پوشش گیاهی موجود را نابود کنیم. در محوطهی دانشگاه، درختان تاغ با تنههای قطور وجود دارد که 50، 60 سال سن دارند و هنوز در محوطههایی که ساختمانسازی و طراحی نشده است، به چشم میخورند. طراحان دانشگاه حتما در تهیه طرحهای فضای سبز، باید متوجه ارزش این درختان باشند و آنها هم به عنوان بخشی از طراحی در تداوم زیست بوم منطقه لحاظ شوند، همچنان که این تداوم تاریخی را در معماری دیدهاند. با دیدن و حفظ مجموعهی اینهاست که یادمان نمیرود کجا هستیم و چه اقلیمی داریم؟
آیا نشانههایی از تخریب یا انحراف در جریانی که این مجموعه را پدید آورده دیدهاید که تاکید دارید باید دانشگاه ثبت ملی بشود؟
از جهاتی نسبت به اتفاقاتی که در دانشگاه میافتد نگران نیستم؛ چون مهندسین مشاور پیرراز (بنیان سابق) نسل به نسل، مثل قانونی نانوشته، دارند خط مشی روز اول را دنبال میکنند ولی از سوی دیگر، هیچ تضمینی وجود ندارد که تا همیشه این وضعیت برقرار باشد. تجربهی تاریخی ما هم نشان میدهد که در اثر تحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، برخی آثار معماری نابود شدهاند؛ مشابه کاری که قاجارها با آثار دوران صفوی کردند و یا رویکردی که در اوایل دوره پهلوی نسبت به برخی آثار دوران قاجار بود. ما هم البته همچنان که مکرر در مورد کرمان عرض کردهام با آثار تاریخ معاصرمان مهربان نبوده و نیستیم و آثار و حوزههای ارزشمندی از میراث معاصر را که اهمیت ویژهای داشتند، نابود کرده و میکنیم. نمونه آن، تنها کلیسای کرمان بود که درباره آن قبلا به تفصیل صحبت کردهام و بسیاری آثار ارزشمند دیگر. باید تضمینی برای حفاظت از این آثار از گزند روزگار و در مواجهه با چنین رویکردهایی وجود داشته باشد. به جز این، در دانشگاه تجربهای مثل ساخت تالار افضل را هم داریم. خود زندهیاد افضلیپور نیز با چنین ساختی از آن مخالف بودند؛ چنان که نام ایشان را از تالار برداشتند و به «افضل» تغییر دادند. ساختار معماری این تالار در تداوم طراحی و خط مشی مجموعه نیست و اساسا هیچ ربطی به آن ندارد ولی به هر دلیلی که نمیدانم، ایجاد شده است. از کجا معلوم که چنین اتفاقاتی در آینده تکرار نشود؟ یا اینکه در محوطهی دانشگاه، دکهها و آلونکهایی را بعضا میبینیم که اضافه میشود و در صورت غفلت، میتواند به یک رسم و رویه تبدیل شود و کل منظر را مخدوش کند. متاسفانه، آنطور که نیاز است، اهتمامی نسبت به حفاظت از محوطه وجود ندارد. البته در مقایسه با شهر و عملکرد شهرداری، خیلی وضعیت دانشگاه بهتر است، ولی انتظار داریم همیشه این دانشگاه را پاکیزه و منظم و بهدوراز آشفتگی ببینیم. ممکن است مدیری بر سر کار بیاید که اهتمام گذشتگان را نداشته باشد یا غرضورزیها و مسائل سیاسی تبعاتی برای این مجموعه بهدنبال داشته باشد. اگر این اثر ثبت ملی شود، ضمانت بهتری در قبال همهی این مخاطرات خواهد بود.
چرا فکر میکنید بهترین راه حفاظت از دانشگاه، ثبت ملی آن است؟ همین الان ما در شهر، آثاری را داریم که ثبت ملی شدهاند ولی چندان از خطرات در امان نماندهاند.
از شما بسیار ممنونم که این سوال را طرح کردید. این موضوع برمیگردد به همان شرایط خاصی که در کرمان برقرار است و در هیچ شهر دیگری این سطح از غفلت و بیخبری وجود ندارد و بنده بارها آن را گوشزد کردهام. کاملا درست میگویید؛ در کرمان، آثاری داریم که ثبت ملی است ولی عملا نادیده گرفته شده و حریمی برای آن متصور نیستند. مهمتر از موضوع ثبت، تعیین حریم است اما این مسائل اساسا در حوزهی میراثفرهنگی کرمان دیده و درک نمیشود. صحبت شما را قبول دارم ولی معتقدم اینکه یک بنا ثبت ملی شود تا اینکه آن را به حال خود رها کنیم، خیلی فرق میکند. به هر حال، ثبت ملی، یک سازوکار قانونی است و ضمانتهایی برای حفاظت از بنا ایجاد میکند. به عنوان یک کارشناس که مطالعات میدانی گستردهای در استان و در کشور داشتهام میگویم که اهتمام به ثبت آثار میراث معماری و تعداد آثار ثبتی کرمان نسبت به تمام شهرهای ایران بسیار کمتر است؛ ما باید 30، 40 سال پیش نسبت به ثبت ملی بسیاری از بناهایی که از دستشان دادهایم یا مخدوش شدهاند، اقدام میکردیم. وقتی این موضوع کمرنگ دیده شود، آثاری که ثبت ملی شدهاند هم کمتر دیده میشوند. در کرمان، کار ثبت ملی به چند بنای کلیشهای تقلیل پیدا کرده و از آن بدتر، بناهای ثبتی هم، اغلب حریم درست و متقنی برایشان دیده و مصوب نشده است. در صورتی که وقتی بناهای متعدد از ادوار مختلف ثبت و حریم برای آنها مشخص و مصوب شود، تجمیع حرائم اتفاق میافتد و تاثیرات آن بیشتر دیده میشود همچنان که در یزد، از دههها پیش، این تاکتیک را برای حفظ شهرشان به کار گرفتند و نتیجهاش را هم امروز میبینیم. ولی وقتی موضوع در چند بنای کلیشهای آن هم بدون تعیین حریم خلاصه میشود، در افکار عمومی امتیازات ثبت ملی بازتاب نمییابد و نتیجه میشود اینکه میگوییم: مگر فرق چندانی دارد که یک اثر ثبت بشود یا نه؟
طبق پژوهشی مستمری که در مورد تکایای تاریخی و مساجد محلهای کرمان در طول دو دههی گذشته داشتهام و اخیرا وجهی از آن را تدوین و ارائه کردم؛ مشخص شد که بیش از 45 تکیهی واجد ارزش ثبت ملی در کرمان «داشتهایم» که به شدت از هم پاشیده و از همگسیخته و مبتذل شدهاند. از این تعداد، فقط «هفت» تکیه پروندهی ثبتی دارد! شواهد متعددی وجود دارد که ثابت میکند در کرمان، موضوع ثبت ملی کمرنگ و بیاهمیت پنداشته میشود و چند اثری که ثبت شدهاند هم چندان به چشم نمیآیند و تغییر چندانی در سرنوشتشان نمیبینیم. در مجموع بگویم که صحبت شما درست است، اما در هر حال، ثبت ملی ضمانت قانونی برای حفاظت از آثار را به دنبال دارد.
ثبت ملی دانشگاه کرمان مخالفانی هم دارد؟ نتیجهی پیگیریهایتان در اینباره به کجا رسیده است؟
بله. این موضوع مخالفانی هم دارد. پیشنهاد ثبت ملی را چند ماه قبل به دانشگاه ارائه دادم. مخالفتهایی هم البته مطرح شد که وقفهای را در روند اجماع نظر به وجود آورده؛ اما به نظر میرسد تعداد موافقان ثبت ملی بیشتر باشد. بنده موضوع را همچنان پیگیری میکنم.
مخالفان چه دلایلی را مطرح کردهاند؟
نمیدانم. باید از خود این عزیزان بپرسید. اما آنچه که بهطور کلی معمولا در بروز چنین موضعگیریها و اختلافنظرهایی دیده میشود آن است که حوزهی مرمت و حفاظت و حوزه معماری بعضا منفک از هم تلقی میشوند؛ در صورتی که آنطور که ما از بزرگانمان که خود در وهلهی اول، تحصیلکرده معماری و از معماران به نام بودند آموختهایم، مفاهیم حفاظت، مرمت و ارزش تاریخی و فرهنگی در حوزهی میراث معماری و ابنیه تاریخی، همه در دل مفاهیم معماری قرار دارد.
لااقل باور شخصی بنده همواره چنین بوده است که تمام معماران صاحب معرفت در مراتبی بالاتر، مرمتگر و حفاظتگر هم هستند. کما اینکه اکنون مدتهاست که اساسا عنوان این حرفه در حوزههای علمی و آکادمیک دنیا، با تعبیر «حفاظت معماری» به کار میرود. ولی مهمتر از اینها، همچنان که در اوایل مبحث، مفصل عرض کردم، تلقی ما از اثر معماری واجد ارزش است. شاید برخی مخالفان، از لحاظ معماری، ارزش چندانی برای دانشگاه قائل نباشند که البته نظرشان محترم است؛ با این وجود اگر فرض کنیم که چنین باشد، بنده فکر نمیکنم ثبت ملی شدن دانشگاه، مشکلی ایجاد کند. چون کالبد معماری یک وجه مسئله هست و تمام آن نیست. در عین حال، فکر هم نمیکنم که کسی بر این عقیده باشد که ثبت ملی دانشگاه، به ترویج الگوی بدی از معماری بیانجامد!! باید وضعیت بیسامان و مبتذل امروز شهرمان را ببینیم و یادمان باشد که در چه بستر و مقطعی هستیم. داشتههایمان چیست و الگوهای حال حاضر در توسعه و ساخت شهر در چه جایگاهی هستند؛ وگرنه، به صورت انتزاعی و با نگاه آرمانی، هر اثری را البته میشود نقد کرد.
در جریان پیگیری برای ثبت ملی دانشگاه، به میراثفرهنگی هم رسیدهاید؟ چه واکنشی داشتهاند؟
خیر. پیش از این، چه در زمان دانشجویی و چه زمانی که معلم بودهام، در مورد آثار و محوطههای دیگر، پیشنهاداتی را به میراثفرهنگی داده بودم. بنابراین، براساس تجربهی گذشتهام در این باب که چندان نتیجهبخش نبود، تصمیم گرفتم برای دانشگاه، از طریق خود این نهاد شروع کنم که یک اجماع و پشتوانه جدیتری داشته باشد. متاسفانه حتی تلقی میراثفرهنگی کرمان هم از بنای تاریخی، درست نیست و کلیشهای است. علاوه بر این، برای پروندهی ثبت ملی دانشگاه به نقشههای آن نیاز داریم. میراثفرهنگی کرمان که برای تهیه نقشه یک خانه یا یک مسجد محله ای کوچک، توان و رمقی ندارد بدیهیست که برای حوزهی وسیعی چون دانشگاه هم نمیتواند داشته باشد. فکر کردم اگر پیشنهاد ثبت ملی را از میراثفرهنگی کرمان شروع کنم، ممکن است موضوع بایگانی شود. از طرفی، ممکن است شرکت «پیرراز» نیز نسبت به نقشههای موجود، حساسیتها و الزاماتی داشته باشد؛ جمیع این شرایط، مرا به این نتیجه رساند که بهتر است از طریق خود دانشگاه موضوع رادنبال کنم. یک رونوشت از نامهی پیشنهاد برای ثبت ملی را هم برای «پیرراز» فرستادهام و نمیدانم دریافت شده است یا خیر؟
پس فعلا هم که با این پیشنهاد شما موافقت نشده است.
موضوع هنوز در جریان و در دست پیگیری است. در مجموع، خیلی به ثبت ملی دانشگاه بدبین نیستم و به تلاشم ادامه میدهم.
آقای دکتر، اگر قرار باشد چکیدهی مهمترین اتفاقی که در معماری دانشگاه باهنر رخ داده و آن را واجد ارزش برای ملی شدن کرده را در یک جمله بگویید، آن مورد چیست؟
معماری معقول و موقری دارد که اقلیم و گذشتهی شهر را در نظر دارد. حتما هم، مثل هر کار دیگری، به آن نقدهایی وارد است ولی کسی این ویژگی را نمیتواند انکار کند. ضمن اینکه بخشی از مجتمعی که بهعنوان دانشگاه شهید باهنر میشناسیم، دانشکده فنی در بلوار جمهوری است که ثبت ملی شده است. البته همچنان که قبلا هم در مطلب دیگری، در آن مورد عرض کرده بودم و شما هم امروز یادآوری کردید، با وجود ثبت ملی شدن، بخشهایی از عرصهی آن مخدوش شده و در حریم آن پل ساختند. اما اگر کل این مجموعه را با هم ببینیم، منطقی است که دانشگاه باهنر نیز ثبت شود. /الف
عکسها: حجت گلچین
نظر خود را بنویسید