فردایکرمان - مازیار رشیدصالحی*: نظام شکلگیری جشنوارههای تئاتر و فرمت اجرایی آنها در ایران، هیچگاه با فستیوالهای مرسوم در دنیا قابل مقایسه نبوده است، جشنوارهها در ایران با هر موقعیت و شکلی ویترینی بودهاند برای پروپاگاندای مواضع حاکمیتی بر سر یک محتوای موضوعی مشخص.
در طول سالها و تکرار متوالی این رویدادها به مرور و البته به صورت بسیار اندک جریانسازیهایی صورت گرفته که مشخصا این جریانها با ذات اصلی و بدنۀ جامعه تئاتر فاصله دارد، چراکه معمولا در هیچیک از این رویدادها عموم هنرمندان موثر در فرآیند تئاتر پیشرو، مشارکت نکردهاند. دلایل زیادی هم وجود داشته، که باید از حیث موقعیت تاریخی، مقطع زمانی و حتی دولتهای حاکم بر نظام مدیریتی جامعه بررسی شود. چیزی که واضح است معمولا طیفهای خاصی از جامعۀ تئاتر دنبالکنندۀ جشنوارهها بودهاند و حتی میتوان این طیفها را از لحاظ موضوعیتِ جشنوارهها هم دستهبندی کرد.
اگر جشنواره تئاتر فجر را جامعترین شکل جشنواره تئاتر در ایران بدانیم باز هم میبینیم که شرکتکنندگان در این جشنواره از این دستهبندی خارج نیستند؛ یا نیروهای تازهوارد جوانی هستند که جشنواره را اشتباها سکوی پرتابی مینگرند برای دیده شدن و رشد خود و یا گروههایی که صرفا سودای حضور در جشنواره و کسب احتمالی مقام و تقدیری را در سر میپرورانند و دستۀ محدود دیگری که برای گذراندن اوقاتی مفرح و دید و بازدید و شبنشینی با نیروهای همنسل خود از سراسر کشور برای حضور در جشنواره فجر تلاش میکنند.
بیماری اصلی جشنوارههای رقابتی دقیقا در نقطهای آشکار میشود که تقدیرشدگان بسیار محترم تصور میکنند جشنواره تئاتر مانند المپیک متر و معیاری دارای ارزش برای آنها ایجاد میکند. این تفکر نادرست که اتفاقا از دل این رویدادها برآمده، عموما به جای کمک به رشد و پیشرفت نیروهای جدید، باعث غرق کردن آنها در حجمی از توهم و خودباوریهای کاذب و مخرب میشود تا آنجا که با یک بررسی ساده میشود فهمید که جشنواره و دیپلم افتخار و تندیسها چه نیروهای مستعدی را از مسیر درست تولید خود دور کرده و بعضا کمکم دچار سرخوردگی و دور افتادن از جریان تئاتر شدهاند.
بیماری جشنوارهگرایی در استانها با شکلگیری جشنوارههای تئاتر استان رشد کرده و بعضا در مقاطعی حرکت جریان توسعۀ تئاتر بدنه و تولیدات موثر را کند کرده است. اگرچه در آغاز به کار جشنوارههای استانی، این رویداد موجب فعال شدن و هدفدار شدن نیروها جهت تولید تئاتر بوده است، اما نمیتوان موقعیت تاریخی و اتمسفر رو به افول جریان تئاتر بعد از انقلاب ٥٧ را نادیده گرفت. در واقع شکلگیری جشنوارههای استانی اگر چه در ابتدا باعث پاگرفتن دوبارۀ تولید تئاتر (البته با محتوایی در راستای آنچه که انقلاب تبیین و تبلیغ میکرد) شد، اما به واسطۀ ذات پروپاگاندای نهفته در خود نتوانست مسیر توسعه در جریان کلان فرهنگی را پیش ببرد و تا مدتهای طولانی تنها به ماندن در سطح همان ویترینی برای نشان دادن شکل انقلابی این هنر و تبلیغ مواضع جدید حاکمیتی باقی ماند.
بررسی و آسیبشناسی این مسیر طولانی از آغاز انقلاب تا به امروز که در پیکرۀ خود حوزههایی مانند جنگ، ترویج مضامین مذهبی و غیره را جای داده است بحثی بسیار عمیق است و تنها به همین اشارۀ کوتاه اکتفا میکنم که به عقیدۀ من بنیان مدیریت فرهنگی به دلیل اصرار و فشار بر سر مواضع محتوایی، نتوانسته به شکلگیری جریانی موثر، کارآمد و پیشرو در حوزۀ هنر فاخر تئاتر دست پیدا کند.
وقتی امروزه به مسیر جشنوارهها نگاه میکنیم ابتدا باید چند پرسش را مد نظر قرار دهیم: آیا وضعیت تئاتر امروز ما همچون سه دهۀ گذشته به نیروی محرکهای چون جشنواره نیازمند است یا خیر؟ آیا نیاز تئاتر ما در وضعیت کنونی اجتماعی، با رفتن به سمت تولید برای فضای عمومی مرتفع نمیشود؟ و مهمتر از همه آنکه آیا نظام فکری و سطح آگاهی مخاطب تئاتر به این بلوغ نرسیده که بتواند به عنوان اصلیترین عنصر این فرآیند، جایگاه هنرمند و هنرش را ارزشگذاری کند؟
با رسیدن به پاسخ درست برای این پرسشها تکلیف جریان تئاتر بدنه با جشنوارهها روشن میشود که خوشبختانه در یک دهۀ گذشته بخش عمدهای از تولیدکنندگان تئاتر، موقعیت خود نسبت به این جریان را روشن کردهاند. اما متاسفانه در تصمیمگیری مدیران فرهنگی، به دلیل ابعاد تبلیغاتی، هنوز جشنوارهها در اولویت هستند...
آنچه تا به اینجا خواندید بخشی از یادداشتی بود که دوسال پیش با عنوان «درخت بیبرِ جشنوارههای تئاتر» نوشته و منتشر کردهام. حالا که باری دیگر قرار شده یادداشتی دربارۀ جشنواره تئاتر استان بنویسم، هرچه فکر کردم نقطۀ روشنی در آن ندیدم که با آن آغاز کنم. تنها میشود به اندازهای که امکان دارد آسیبهای جدیدتر و به روزتری را بر شمرد.
هر چه بیشتر زمان میگذرد، جشنوارههای تئاتر استان که روزگاری با آگاهی نسبت به همۀ نقاط ضعفشان اما، محفلی برای ایجاد انگیزه و شور و هیجان سالانهای برای هنرمندان تئاتر بودهاند، حالا به سمت تهی شدن از هویت تئاتر با شتاب حرکت میکنند. انگار دچار یک عقبگرد بسیار عمیق و وسیع شده است.
امروز میشود با قاطعیت گفت که دیگر جشنوارۀ تئاتر استان بازتابی از تئاتر موجود یک جغرافیا نیست، چراکه اساسا تئاتر، که ماهیتاش با وجود اندیشۀ هنرمندش شکل گرفته باشد از بین رفته است. هنرمند تئاتر مادامی که نتواند نیروی واصله میان جامعه و اثرش باشد، نمیتواند دغدغهاش را به اندیشه و اندیشه را در راستای خلق اثرش به کار گیرد.
در فاصلۀ نوشتن یادداشت قبلی تا به امروز، مدیریت کلان نابخردانه در حوزۀ تئاتر، محدودیتهای وسیع بیدلیل، توقیفهای شتابزده، عدم پایبندی مدیران به قوانین، اِعمال سلیقههای شخصی و ایجاد دو قطبی بین هنرمندان به طرق مختلف، زمینۀ پوکشدگی استخوانهای تئاتری که میشد باشد را فراهم کرده و آن را نیست نموده است.
آنچه که امروز به نام جشنواره تئاتر برپا میگردد، دیگر نه شور و نه شعور لازم را در خود جای میدهد، تنها فرصتی است برای خودنمایی مدیران مرکزنشین، که کوچکترین قدمی در راستای وظایف قانونی خود برنمیدارند، از هویت تئاتر تهی است و هیچ چراغی را برای هنرمندش روشن نمیکند.
تلختر بگویم: امروز این درخت بیبَرِ جشنواره تئاتر حتی سایه هم ندارد.
*بازیگر، منتقد و مدرس هنرهای نمایشی
عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران
نظر خود را بنویسید