فردایکرمان - عباس تقیزاده: «دوست و همولایتی نازنین، مهدیس آقابابایی، امیدوارم همیشه مثل ماه شب چهارده بدرخشید. آفرین بر شما که به سیرچ خصوصا سرو بلند و تاریخی آن توجه دارید و از آن محافظت میکنید».
متن دستنویس مرادی کرمانی را ابتدای کتاب مثل ماه شب چهارده در حیاط مدرسه باقرالعلوم سیرچ میخواندم. محوطهای تمیز و مرتب که گرداگردش درخت کاشتهاند. انارها روی شاخههای بیبرگ که از شدت سرما ترک خورده بودند، لبخند میزدند. گنجشکها مینشستند و میپریدند، آرام و قرار نداشتند، عین بچههایی که در حیاط مدرسه سروصدایشان میآمد پرجنب و جوش و پرهیاهو.
صبح چهارشنبه 29 آذر، اول وقت به سیرچ آمده بودم تا هدیۀ استاد مرادیکرمانی را به مهدیس برسانم. دانشآموز کلاس پنجم دبستان باقرالعلوم روستای سیرچ که عصرها و روزهایی که کلاس ندارد، خودش را به سرو سههزار ساله میرساند و از آن مواظبت میکند.
خانم مدیر همه را به صف کرد. دخترها در ردیفهای موازی ایستادند. بعضیها با تعجب نگاه میکردند. برایشان غریبه بودم. یکی طبق عادت گفت: سلام خانم!. چهرۀ مهربانشان با لبخند صبحگاهی تصویر قشنگی خلق کرده بود، شبیه همان بچههای مدرسۀ سیرچ در قصههای مجید.
کنار مدیر ایستادم. همهجا دیده میشد از دور سرو هم پیدا بود. داشت قد میکشید ببیند چه خبر است. چشمم را در امتداد سرو به کوه روبهرو رساندم. گنبد مقبرۀ سلطان جلالالدین زیر آفتاب کمرمق در هوای صاف روستا برق میزد. سالهاست فاطمه همان نزدیکیها خوابیده است. فاطمه رجبی مادر هوشنگ را میگویم. خیلی زود رفت و حتی کودکی هوشنگ را ندید. هوشنگ را در خانۀ پدرشوهرش نصراللهخان در همسایگی سرو به دنیا آورد.
با صدای خانم مدیر به خود آمدم. جمیلهالسادات کاظمی سیرچی داشت برای بچهها یا به قول خودش دخترهایش از طبیعت و حفاظت از محیط زیست میگفت. از اینکه بچهها به کمک مربیها و معلمها هر چند روز به درختهای مدرسه رسیدگی میکنند، زبالهها را از دامان طبیعت جمع میکنند و خیلی فعال هستند، تشکر میکرد.
دو کتاب از مرادیکرمانی در دست داشت. کتاب «مثل ماه شب چهارده» و کتاب «نه تر و نه خشک» که صبح وقتی رسیدم به او تحویل دادم. چند هفته قبل تلفنی به مرادیکرمانی از کار مهدیس در حفاظت از سرو گفته بودم، تا اینکه عصر دهم آذر ماه در تهران قراری گذاشتیم. به اتفاق خانواده به دیدارشان رفتیم. استاد در صفحۀ اول این دو کتاب برای دختر همولایتیاش یادداشتی کوتاه نوشت و برای او در حفاظت از سرو، آرزوی موفقیت کرد. سرو در قصههای او حضوری سبز دارد. خیلی خیلی خوشحال بود از اینکه در سیرچ همه به فکر سرو هستند. مهدیس و خانوادهاش، معلمها، دانشآموزان و مدیرها، دهیار و شورای روستا، اهالی صمیمی سیرچ، محیط زیست، میراثفرهنگی، بخشدار شهداد و خلاصه همه و همه.
همچنین مرادیکرمانی امیدوار است خانۀ اجدادی آنها در کنار سرو سیرچ به مکانی فرهنگی و موزهای برای آثارش تبدیل شود.
خانم مدیر از مرادیکرمانی و از سرو گفت، و از دخترهایش خواست که همۀ قصههای مرادیکرمانی را بخوانند و هوای سرو را داشته باشند.
مهدیس را صدا زد، قدری سرماخورده بود. جلو آمد و هدیهاش را از دستان خانم کاظمی گرفت. بچهها دست زدند و شادی کردند.
مهدیس از حس خوبش صحبت کرد و گفت: «از آقای هوشنگ مرادیکرمانی ممنونم. از سرو مواظبت میکنم تا همیشه سرسبز بماند و آقای مرادی خوشحال شود».
خانم کاظمی از استاد مرادی تشکر کرد و گفت: «حالا دیگه مهدیس باید به قولش عمل کنه و بچهها را به اردوی علمی و گردشگری سرو ببرد».
از مدیر دربارۀ موضوع اردو پرسیدم. پاسخ داد: «مهدیس عضو فعال شورای دانشآموزی مدرسه و درسخوان و منظم است. یکی از برنامههایش برگزاری اردوی علمی گردشگری خارج از مدرسه و بازدید دستهجمعی از سرو است».
مهدیس آقابابایی هم گفت: «طبق برنامهریزی که با مدرسه و خانوادهاش کرده است، اواخر فروردین و در بهار زیبای گلستان سیرچ این اردو برگزار میشود».
بچهها لبخندزنان سر کلاس رفتند. چند دقیقه بعد با مدیر و خانمها عسکری و مرادی از کادر اداری مدرسه و قوم خویش استاد به کلاس پنجم رفتیم.
از معلم کلاس دربارۀ مهدیس پرسیدم، او را دختری خوب، درسخوان و مهربان توصیف کرد. خانم فاطمه حاجمحمدی گفت: «تا حالا چندین بار سر کلاس برای همکلاسیها و بقیۀ دانشآموزان دربارۀ سرو سیرچ و ویژگیهای آن توضیح داده است. نقاشی سرو را هم کشیده و با نشان دادن آن از همه میخواهد از سرو محافظت کنند».
همکلاسیها هم از کارهای او گفتند. صبح زود که رسیدم از هر دانشآموزی سوال کردم او را میشناخت و میدانست کلاس پنجم است و عاشق سرو.
بچهها شروع به ورق زدن کتابهای مرادیکرمانی کردند. خانم حاجمحمدی هم میخواست درسش را ادامه دهد. چند دقیقهای اجازه گرفتم و با بچهها حرف زدم. گفتم دخترهای گلم مرادیکرمانی همۀ شما را خیلیخیلی دوست دارد و سلام مخصوص رسانده و دلش پیش شماست.
موقع خداحافظی مدیر دبستان از برنامههای مدرسه برای آموزشهای مرتبط با محیط زیست گفت و خواستار اختصاص امکانات و تجهیزات به دبستان باقرالعلوم سیرچ بهویژه یک دستگاه پرینتر شد.
جمیلهالسادات کاظمی معتقد است با انگیزهای که بچهها دارند، با وجود دستگاه چاپ میتوانند محتوا تولید و تکثیر و دیگران را به حفاظت از سرو تشویق کنند.
با رئیس آموزش و پرورش بخش شهداد هم تلفنی گفتوگو کردم. جواد خدادادی با ابراز افتخار از دغدغهمندی مهدیس آقابابایی در حفاظت از سرو کهنسال سیرچ گفت: «توجه به محیط پیرامونی و موهبتهای الهی نشان از فهم و معرفت و اجرای عملی ساحت خلقتشناسی است».
رئیس آموزش و پرروش بخش شهداد با بیان اینکه برخود میبالیم که دانشآموزان فرهنگدوست، علاقهمند به محیط زیست و حافظ منابع طبیعی در مدارس در حال تحصیل و مروج این فرهنگ بالای طبیعتدوستی و خلقتشناسی هستند از فعالیتهای مهدیس آقابابایی تقدیر کرد.
وی با نام بردن از سرو سیرچ بهعنوان یکی از نمادهای طبیعی افزود: «این اثر نشان از قدمت بالای زیست انسانی و طبیعی در منطقۀ کهن سیرچ دارد».
موقع بیرون آمدن از سالن مدرسه، چشمم به سفرۀ شب چله افتاد که روی میزی پهن شده بود. حتما شبهای یلدا بابابزرگها و مادربزرگهای سیرچی قصه میگویند. قصههایی از سرو، از اینکه دو عاشق به یاد عشقشان سرو را کاشتهاند، یا از مردی که کنار سرو در دهههای دور، نمایش اجرا میکرد. سرو شریک خاطرات سیرچیهاست، و نسل به نسل، این قصه ادامه دارد....
گزارش قبلی عباس تقیزاده دربارۀ مهدیس آقابابایی و محافظت از سرو را در لینک زیر بخوانید:
https://fardayekerman.ir/news/44352
*عکسها: عباس تقیزاده
نظر خود را بنویسید