فردایکرمان - دکتر عباس آذرانداز*: این یادداشت بخشی از سخنرانی من در هجدهمین نشست گردهمایی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی، «گفتگویی دربارۀ فرهنگ و ادبیات باستان» است که در بیست و پنجم بهمن ماه 1402 در دانشگاه شهید باهنر کرمان انجام شد.
دو نمونۀ ادبی بسیار مهم از دوران باستان ایران به یادگار مانده است. این دو متن گاهان و یشتها نام دارد که موضوع گفتار من در سیزدهمین نشست انجمن ترویج زبان و ادب فارسی بود. یکی از وجوه اشتراک این دو متن اوستایی این است که هر دو منظوم هستند. از نظر زبانی گاهان قدیمیتر از یشتها است، گاهان نمونهای از شعر غنایی و یشتها از نوع حماسی است. قصد من از این گفتار این بود که نشان دهم علیرغم اینکه اغلب سرودهای کهن ایرانی از میان رفتهاند، اما همین بخشهای باقیمانده از شعر ایرانیان به تنهایی میتواند دو جریان پرسابقۀ ادبی را در ایران کهن نشان دهد که هر چند سدهها دیگر از آن نشانی باقی نمانده، ولی سبک وسیاق آن در شعر فارسی ادامه پیدا کرده است.
از این روی، بهتر است به شعر در ایران به صورت یک مجموعۀ همگن و یکپارچه نگاه کرد و اشعار پیش از اسلام و پس از اسلام را از یکدیگر جدا نساخت. نوعی جریان شعری در ایران باستان وجود داشته که گاهان، کهنترین و تنها نمونۀ به جای مانده از آن دوره است. نکتهای که در این گفتار بر آن تأکید شد این بود که برای شناخت جنبههایی از شاعرانگی این اثر کهن میتوان از حافظ یاری جست که همانندیهایی با یکدیگر دارند؛ و جریان دیگری که یشتها نمایندۀ آن است و ویژگیهای مشترکی با شاهنامه دارد که برای آشنایی با پیشینۀ شعر حماسی ایران منبعی ارزشمند است و در بررسی شاهنامه میتوان از آن بهره جست.
در این یادداشت به معرفی گاهان میپردازم و طرح این موضوع که از چه زاویهای میتوان غزل حافظ را با آن مقایسه کرد که به فهم بهتر گاهان کمک کند و اساساً چه شباهتی بین دو اثر جاودانه است. پیوند یشتها و شاهنامه را که نشانههای مشترک میان آنها آشکارتر است و احتمالاً کمتر واکنشی در پی خواهد داشت به یادداشت دیگری موکول میکنم.
گاهان یا گاتها کهنترین اثر منظومی است که از ادبیات ایران به یادگار مانده است. گاهان بخش کهنتر اوستا است که زرتشت سروده است. داری پنج فصل است که به هر فصل آن گاه گفته میشود، گاه یا گات به معنی سرود است. وزن گاهان هجایی است، بدین معنی که همۀ مصرعها در تعداد هجاها با یکدیگر یکسان هستند، اما برخلاف وزن عروضی شعر فارسی پس از اسلام که در کوتاه و بلندی هجا نیز هماهنگی باید رعایت شود، در گاهان این هماهنگی الزامی نیست. گاهان پر از نکات ادبی بسیار هنرمندانۀ شاعرانه است. ذوق ادبی بسیار پیشرفتهای در آن به کار رفته که در لایههای پنهان آن با هر بار خواندن، نکتۀ جدیدی بر خواننده آشکار میشود. از این نظر گاهان به شعر حافظ، یا به سخن درستتر، شعر حافظ به گاهان شبیه است. شعر حافظ و گاهان زرتشت را میتوان با هم مقایسه کرد، البته سخن از تأثیر و تأثر و این حرفها نیست، زیرا که در عصری که حافظ میزیست، دیگر ارتباط با متن گاهان، به عنوان یک اثر ادبی از بین رفته بود و تنها پیوندی موبدانه و آیینی با آن، توسط گروهی که درکی از ظرایف و لطایف آن نداشت برقرار بود، و حافظ هم طبیعتاً تصوری از این متن کهن در ذهن نداشته است. اما اگر بتوان از یک «الهام مشترک» یا یک «روح مشترک» سخن گفت که هزاران سال در کالبد ادبیات ایران جاری بوده است و پس از یک گسست ناخواسته و تحمیلی به شعر فارسی دری، و در شعر حافظ از نظر ظرایف شعری به بالاترین حد تکامل خود رسیده است، سخنی گزاف نگفتهایم. شعر و نظم فارسی، علیرغم اینکه در فرهنگ اسلامی بالیده و چون ظرفی از محتوای آن لبریز شده، مانند درخت سروی چند هزار ساله است که ریشۀ آن در ایران کهن شکل گرفته است. گاهان تنها نمونۀ شعر بازمانده از ایران باستان است که از یک تجربۀ شاعرانۀ فردی پدید آمده است. در میان اشعار کهن ایرانی، زاویۀ دید شاعر به پدیدۀ شعر متفاوت است با زاویۀ دید کسانی که یشتها را سرودهاند که از عرف و عادتهای حاکم بر بلاغت زمان خود و سنتهای پیشین پیروی کردهاند و به خلاقیت خود تنها در راستای تجربیات سخنوران پیش از خود مجال خودنمایی دادهاند. در گاهان از ظرفیتهای نامحدود موسیقی معنوی و تناسبهای لفظی زبان به گونهای استفاده شده که تجربۀ شخصی در آن حرف اول را میزند. از بخت نیک این اسلوب در شعر و نثر صوفیه، پس از اسلام نیز دیده میشود، در غزل سنایی و عطار ادامه پیدا کرده و حافظ آن را در زبان فارسی به اوج رسانده است. بنابراین برای برخی از مشکلات ساختاری گاهان، دستکم لطایف شعری آن را به زعم ما از شعر حافظ میتوان کمک گرفت، درواقع شاید غزل حافظ کلیدی شود که چه بسا از طریق آن بتوان دری به شناخت و تحلیل برخی از لطایف گاهانی باز کرد. در مقابل، از گاهان هم میتوان بهره برد و در برخی موضوعات محل مناقشه، مانند ساختار شعر حافظ یاری جست. البته میدانم مقایسۀ دو اثر، یکی متعلق به دستکم سه هزار سال و دیگری هشتصد سال پیش خالی از اشکال نیست، اما وقتی که بحث خلاقیت هنری به میان است و امکان «طی زمان و مکان در سلوک شعر»، چنین سنجشی بیمناسبت نیست. در هر دو اثر به ظرفیت شعر و شاعری با نگاهی یکسان توجه شده است؛ دقت در انتخاب واژه، گرایش به ابهام و رمز، ایهام، دقت در انتخاب واج و توجه به موسیقی کلمات، و به طور کلی ساختار شعر.
چرایی چنین اشتراکی در اسلوب شاعری از اندیشۀ آنان ریشه میگیرد که به صورت یک جریان متعهد و مبتنی بر صداقت و راستی شکل گرفته و در مقابل کژی و ناراستی زمانۀ ایستاده است. هرچه فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه تنگتر شده است، بار این رسالت بیشتر بر دوش زبان افتاده است و امکانات زیباشناختی زبان به سخنوران نابغهای چون زرتشت و حافظ این فرصت را داده است که مقصود و مراد خود را در ظرفیت بیکران زبان بریزند و از این طریق اعتراض خود را نسبت به جفایی که به انسان و راستی شده است به جهانیان و در همۀ اعصار اعلام کنند. بیسبب نیست که حافظ میتواند شاعری آلمانی چون گوته در سدههای بعد و در جغرافیای دیگری را مفتون خود بکند که دربارۀ ساختار شعر متناقضنمای حافظ نظری بدهد که بتوان آن را کلید حل معمای این نقد چند صد ساله قلمداد کرد که از قضا در گاهان هم به گونهای همین سبک به کار رفته است که یکی از مشترکات فرعی بین این دو اثر یگانه است. شاید با قاطعیت بتوان گفت که تفسیر گوته از ظاهر متناقضنمای غزل حافظ متقاعدکنندهترین کشف کلیت غزل حافظ است و کهنالگوی آن گاهان بوده که اساس آن بر این ساختار استوار است که در یادداشتهای بعدی شرحش خواهد آمد.
گوته دلیل بزرگی حافظ را اتفاقاً همین از این شاخه به آن شاخه پریدن میداند و او را به چرخ آسمان تشبیه میکند که گردان است.1
بزرگیت بدان، که به پایان نتوانی رسید،
و این سرنوشت توست که آغازی نداری
شعر تو چون چرخ آسمان گردان است...
این تشبیه درواقع گونهای از ساختار دورانی و حلقوی است که گاهان را شکل داده است. تحقیقاتی که بر روی ترکیببندی سرودهای گاهانی گرفته نشان میدهد که این سرودها از ساختار متقارنی برخوردارند. بیشتر سرودهای گاهانی ساختار حلقوی دارند. آنها از الگوی خاصی پیروی میکنند که در محور آن یک اندیشۀ مرکزی قرار گرفته است. ساختار گاهان بحث و جدلهای زیادی به همراه داشته است، که میدانیم این بحثها دربارۀ حافظ هم بسیار بوده است. از همان ابتدا بر او خرده میگرفتند که شعرش فاقد انسجام است، تا دورۀ معاصر، از مسعود فرزاد که معتقد بود توالی اصلی ابیات غزل خافظ به هم ریخته و باید اصلاح شود، و احمد شاملو که میگفت «بزرگترین لطمهای که به دیوان حافظ وارد آمده به همخوردگی ترتیب و توالی ابیات غزلها است؛ و نخستین و مهمترین گامی که میتواند در این راه برداشته شود همین باز آوردن ابیات هر غزل به توالی منطقی نخستین آن است.» گرفته تا کسانی مانند بهاالدین خرمشاهی و علی محمد حقشناس و تقی پورنامداریان، که به گسست اعتقادی ندارند و اسلوب غزل حافظ را حلقوی، مرکزمدار و دارای پیوند باطنی شمردهاند که به نوعی بازگفت همان حرف گوته است؛ ساختاری که گاهان زرتشت بر مبنای آن سروده شده است.
قصدم از این گفته این نیست که بگویم گوته بهتر از یک ایرانی، حافظ را درک میکرده است، سخنم دربارۀ یک ویژگی ساختاری یکسان در ادبیات شفاهی بسیاری از اشعار اروپایی باستان، هندی باستان و سرودهای اوستایی ایرانی است که ریشۀ نژادی و زبانی مشترک داشتهاند و گوته بیتردید این سنت را میشناخته است، وگرنه در نمونههای شعری ایرانی چون گاهان و غزلیات حافظ «روح ایرانی» موج میزند که بخشی از آن محصول فضای فرهنگیای است که به واسطۀ آن تنها یک ایرانی میتواند ظرایف هدفمند شعر حافظ را از بن جان درک کند. و حظ ببرد از اینکه او با چه مهارتی توانسته است زبان و امکانات بلاغی آن را به خدمت بگیرد و ممنوعیتها را رندانه زیر سوال ببرد و در عین حال بتواند از عواقب آن جان سالم به درببرد.
پیش از آنکه نمونههای مشابه دو اثر را که حاصل نگاه مشترک سرایندگان آنها به ماهیت شعر و شاعرانگی است نشان دهم، جالب است بدانید که گاهان هم مانند غزلیات حافظ محل نزاع مفسران برداشتهای گوناگون و گاه متضاد بوده است. بدیهی است که در مورد گاهان بخش زیادی از این گوناگونی دیدگاهها به فاصلۀ زمانی بسیار طولانی میان ما و زمان سرایش آن مربوط است، اما بخشی از آن هم به سبک و شیوۀ شاعری آن باز میگردد که چون غزل حافظ، از ظرفیتهای زبانی و ادبی به گونهای نبوغآمیز استفاده شده تا به هر فرد، با هر بینشی، این پیام را بدهد که من ابلاغکنندۀ یک چیز هستم و آن راستی است، آن راستی که مورد پذیرش و مطلوب همگان است و در اصطلاح زرتشت اشه نام دارد. حافظ آن را به صورت دوری از ریا و مبارزه با ریاکاری معرفی میکند، که این هم درواقع به عبارتی دیگر، دفاع از همان اشه است که مورد تجاوز زاهدنمایان، ریاکاران و پیروان دروغ قرار گرفته است. وقتی که پیام راستی که انسان مخاطب آن است، آزاد ز هرچه تعلق، آن هم با زبانی اعجاز گونه، گفته شد هر کس پاسخ نیاز خود را از آن میگیرد. بدین ترتیب غزل حافظ هم جوابگوی دیندار میشود، هم شکاک؛ هم عارف از می آن سرمست میشود، هم عاشق مست از بادۀ انگوری. شیوۀ سخنوری در گاهان نیز به هر خوانندهای این جواز را میدهد که با قرار دادن اصل راستی در مرکز دریافت خود، برداشتهای گوناگونی از آن داشته باشد. همین امر باعث شده است که در ترجمه و تفسیر گاهان راههای گوناگونی در پیش گرفته شود، گروهی برداشتی آیینی از آن کرده، گروهی تعلیمی؛ گروهی تفسیر اخلاقی از آن کردهاند و گروهی عرفانی. گذشته از برداشت سنتی و ترجمههای جدید اروپایی که هیچکدام با یکدیگر موافق و همداستان نیست، در رمزوارگی عامدانۀ گاهان همین بس که هومباخ، از مترجمان و مفسران آلمانی این متن، به تنهایی چهار ترجمۀ متفاوت از آن ارائه داده است.
[1] - ترجمه از کورش صفوی است، در بورگل، یوهان کریستف. سه رساله درباره حافظ، تهران: نشر مرکز، 1367
* استاد دانشگاه باهنر کرمان
نظر خود را بنویسید