فردایکرمان - خلیل همایی: رئیس ستاد کاندیدایی که در دورههای اخیر، خود را بارها به آب و آتش زده تا بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زند، گفته: «ما باید در جبهه انقلاب و قبل از هشت تیر، به کاندیدای واحد برسیم».
او سپس همفکران خود را چنین خطاب قرار داده است: «فکر نکنید پیروز شدهاید و تنگه اُحد را رها کنید» و در ادامه هم افزوده: «ما از همینجا اعلام میکنیم از مرز اخلاق خارج نمیشویم!!»
باری برادرانه عرض میکنم که بهتر است شما و همفکرانتان به مرزهای اخلاق وارد شوید! شاهد، نه از غیب میآورم و نه به تناقضات رفتاری و گفتاری گذشته اشاره میکنم. تمام سخنم حول همین سه جمله میچرخد که گفتهاید.
ابتدا سخن بر سر انتخاب عنوانی است که برای خودتان برگزیدهاید؛ «جبهه انقلاب!» و لابد از این منظر، دکتر پزشکیان در نگاه شما جزو جبهۀ انقلاب نیست. وقتی کسی که سابقۀ انقلابی و حضور در جنگ و چهار دهه خدمت جهادی و بیمزد و منّت داشته را بیرون از جبهۀ انقلاب برساختۀ خود میدانید، بقیۀ ملت تکلیفشان معلوم است. شاید بهتر بود نام دیگری را برمیگزیدید، چراکه دایرۀ تنگ انحصارطلبی، میلیونها نفر را از مشارکت باز داشته و عدّۀ زیادی از مردم و جوانان را چنان دلزده کرده که برای انتخاب رئیسجمهورِ مورد اعتماد خود هم تردید دارند. شما چه به روز اعتقادات و باورهای نسل جوان آوردهاید؟! از ویژگی انقلابی شهیدانی چون بهشتی و رجایی سخن نمیگویم که اساساً قیاس معالفارق است؛ اما حیفم میآید از سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد مثالی نیاورم تا عرق شرم بر چهرۀ بسیاری از تشنگان قدرت بنشیند!
سوم اردیبهشت ۱۳۹۲ یعنی بیش از ۱۱ سال پیش، یادداشتی با عنوان «حکایت شیفتگان خدمت و تشنگان قدرت» نوشتم که منتشر شد و در اینجا به فرازی از آن اشاره مینمایم:
امروز دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۲ یادآور سالروز شهادت سرلشكر محمدولی قرنی است و مایلم به رسم قدرشناسی از نظامیانی كه تا پای جان از این مرزو بوم دفاع نمودند، یکی از هزاران مورد غیرتمندی نیروهای ارتشی را بازگو کنم تا همه بهعنوان یک معیار و میزان بتوانیم خود را محک بزنیم و بدانیم در هر جایگاهی که هستیم، تا چه حدّ دل در گرو حل مشکلات کشور داریم!؟
سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد یکی از فرماندهان عالیرتبۀ ارتش بود که به دلیل فعالیتهای انقلابی در دهۀ ۱۳۳۰ مجبور به بازنشستگی پیش از موعد شده و در یک شرکت خصوصی کار میکرد. البته وضعیت اقتصادی خوبی هم داشت. بعد از پیروزی انقلاب و زمانی که شهید محمدولی قرنی (سال ۱۳۵۸) رئیس ستاد مشترک ارتش شد، با آقای ظهیرنژاد تماس گرفت و او را به دفترش احضار کرد. وقتی که آقای ظهیرنژاد به دفتر ایشان رفت، سرلشکر قرنی به او گفت: «آقای ظهیرنژاد اوضاع کردستان و غرب کشور اصلاً امن و خوب نیست و ممکن است این اوضاع به آذربایجان غربی هم برسد. با توجه به اینکه شما قبلاً در ارومیه خدمت کردهاید، میخواهم شما را بهعنوان فرمانده لشکر ارومیه منصوب کنم».
آقای ظهیرنژاد در پاسخ میگوید: «من سالها قبل در آن جا خدمت کردم و الان همۀ افراد عوض شدهاند و ممکن است آنها را نشناسم».
سرلشکر قرنی میگوید: «اسلام و وطن به شما احتیاج دارد و شما فرزند اسلام و این آب و خاکاید»؛ آقای ظهیرنژاد قبول کرده و میگوید: «فقط چند روز به من مهلت دهید، تا با شرکتی که در آن مشغول به کارم، تسویه حساب کنم و تعهداتم را انجام دهم.» امّا شهید قرنی قبول نکرده و با تغیّر به وی میگوید: «انگار متوجه نیستی! اسلام و وطن الان به تو احتیاج دارد!» آقای ظهیرنژاد پاسخ میدهد: «باشد، من به خانه میروم و وسایلم را جمع میکنم و صبح میآیم». شهید قرنی دوباره به او خیره میشود و میگوید: «من به شما میگویم کشور الان به شما احتیاج دارد. شما میگویی فردا میآیم؟! همین الان باید بروید». آقای ظهیرنژاد جواب میدهد: «دخترم الان در خانه تنهاست من نمیتوانم او را تنها بگذارم». شهید قرنی هم رانندۀ خود را صدا میزند و به او میگوید: «همین الان به خانۀ من میروی و همسرم را سوار اتومبیل میکنی و سپس به خانۀ ظهیرنژاد میروی و دختر ایشان را هم سوار میکنی و به خانۀ من میبرید».
سپس رو به ظهیرنژاد کرده و میگوید: «شما همین الان با اولین پرواز به ارومیه خواهید رفت!» و این چنین سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد، برای فرماندهی لشکر ۶۴ ارومیه اعزام شد و تا آخرین روز حیات خود برای اسلام و وطن خدمت نمود.
و اماّ از مدعیان خدمت میپرسم، اگر عرصۀ انتخابات، تکرار جنگ اُحد است، سپاه مشرک کیست و آیا این تهمت و خروج از دایرۀ اخلاق نیست؟! آیا وقت آن نرسیده که دست از خودحقپنداریِ توهمآمیز بردارید و انتخابات را عرصۀ رقابت بین کاندیداهایی بدانید که آمدهاند تا برای خدمت به مردم ایران و خروج از اوضاع نابسامانی که دارند، خود را در معرض انتخاب عادلانه و آگاهانه بگذارند؟ (البته به جز کاندیداهای پوششی) آیا فکر نمیکنید وقتی یک رقیب مسلمان ِمتدین و جبههای و جهادی چون «پزشکیان» را از جبهۀ انقلاب خارج میدانید و رقابت با او و میلیونها نفر را به جنگ اسلام و شرک تشبیه مینمایید، قرابتی با اخلاق ندارد؟ و آیا این سه جملۀ شما که در آن تناقص و تهمت موج میزند، ایجاب نمیکند که حداقل به مرز اخلاق وارد شوید؟! البته اینگونه صفبندی و راهاندازی جنگ حق و باطل برای یک پدیدۀ مرسوم و عادی در نظامهای مردمسالار، قطعاً به نفع دکتر پزشکیان و ایران و نظام خواهد بود و مردمی که قهر کردهاند میفهمند که اگر کار بیش از این به دستتان بیفتد، چه به روز و روزگارشان میآورید! یاد شیفتگان خدمت بخیر باد... العاقل یکفیه الاشاره.
نظر خود را بنویسید