فردایکرمان - سیدمحمدعلی گلابزاده*: در تربت جام و در جوار مرقد نورانی شیخ احمد جام معروف به ژنده پیل، مسجدی است که معمار و سازندۀ آن «خواجو زکیبن محمدبن مسعود کرمانی» معروف به کرمانی است که نگارخانهای از هنر و ظرافت و زیبایی بشمار میرود. آنگونه که صاحبنظران و اساتید هنر، ازجمله دکتر مکّینژاد، استاد هنر دانشگاه تهران و کارشناس خبره بر این باور است که گچبریها و تلفیق خط و نگاره و گچ که در محراب مسجد کرمانی دیده میشود، نه تنها در میان آثار هنری ایران، بلکه در جهان بینظیر است.
در کنار این همه هنرنمایی و خلق شاهکاری اینچنین، هنر اخلاقی، تواضع و فروتنی این استاد گرانقدر حدیث و حکایت دیگری است، آنگونه که در کتیبۀ بازمانده از او و موجود در مسجد کرمانی، خود را اینطور معرفی میکند «عمل عبدالضعیف النحیف العبدالراجی الی رحمۀالله العزیز...» نکتۀ جالب اینکه آقای صابر مقدم رئیس میراثفرهنگی تربت جام میگفت: به نظر میرسد هنرمند دیگری هم با مسعود کرمانی همراهی کرده است، زیرا در جای دیگری «استاد محمد فقیر» ذکر نام شده است. به ایشان عرض کردم این معرفی هم مربوط به همان محمد بن مسعود است که جایی از «عبدالضعیف ...» استفاده کرده و در جای دیگر از «محمد فقیر» که هم اوج اخلاص و تواضع را نشان داده و هم اصطلاح «الفقر فخری» را تداعی کرده است.
باری در جریان معرفی این اسطورۀ هنر در کتاب «هزار سال با مسجد ملک کرمان» یکی از دلسوختگان عرصۀ فرهنگ و ورزش آقای محمدرضا عامری که خدمات دهههای اخیر ایشان قابل تقدیر و تقدیس است، با همکاری کارشناسان و اصحاب هنر، در تدارک تهیۀ سنگی که معرّف بیشتر استاد مسعود کرمانی باشد، برآمد و بعد از ماهها تلاش شبانهروزی، سرانجام سنگی شایستۀ مقام این فرزانۀ هنرور آماده شد که نقشی از امضاء مسعود کرمانی، زیب و زیور آن است. این سنگ از نوع مرغوبترین و پرکارترین سنگهایی است که در واقع نمادی از همان نقش و نگار نشسته بر دیوارها و محراب مسجد کرمانی و با متعلقاتش قریب 400 کیلو وزن دارد و برای تهیۀ آن و نیز بستهبندی ویژه و حمل اختصاصی، چند صد میلیون تومان هزینه صرف شده است.
به منظور ادای احترام به پیشگاه مسعود کرمانی، به اتفاق جمعی از بزرگان عرصۀ هنر و اساتید کرمانی، با این سنگ، تا تربت جام همراه شدیم و با دلهره و اضطراب و اینکه مبادا سنگ در مسیر طولانی هزار کیلومتری و گذر از داغستان کویر و سرعتکاهها ودستاندازهای این راه آسیب ببیند، به تربت جام رسیدیم. پس از اندک استراحت و تکاندن خستگیها، به محل موعود رفتیم و بعد از ادای احترام به پیر ژنده پیل یا همان شیخ جام، به سراغ مسجد کرمانی رفتیم. در مسجد با چند قفل سنگین بسته بود، در حالیکه روز تعطیل و عدۀ زیادی مسافر به این و آن متوسل میشدند که اگر ممکن است در مسجد را باز کنید تا امکان دیدار از این نگارخانه یا مسجد کرمانی فراهم شود، اما نگهبان همچنان بر طبل «مقدور نیست» میکوبید.
علاوه بر این، سنگ اهدایی مردم کرمان که ذکرش گذشت، همچون طفل بیهویت، روی دست ما مانده بود و هیچ یک از دوستان، حاضر به پذیرش آن نبودند، برادری که وظیفۀ حفاظت و حراست از مجموعه را به عهده داشت و تصور میکردم به مصداق «وقرّوا کبارکم» سپیدای موی مرا حرمت میگذارد و همراهی میکند وقتی التماس و درخواست مرا دید، تلفن متولی آستانۀ شیخ جام و مسجد کرمانی را به من داد، با ایشان تماس گرفتم، موافقت میراثفرهنگی تربت را خواستار شد. با آقای صابر مقدم رئیسمیراث – که قبلاً در این مورد با ایشان پیامهایی رد و بدل کرده و جریان انتقال سنگ و بدرقهکنندگان آن را یادآور شده بودم – تماس گرفتم، ایشان هم در سفر بودند، ناچار به دوستانی در سازمان میراثفرهنگی کشور تلفن زدم، آنها با مدیرکل میراث خراسان رضوی، ایشان با آقای پسنده – معاون میراث تربت - و .... اما آنچه البته به جایی نرسید، فریاد بود. آنگونه که سنگینی بار تحمیل شده بر بانی این خدمت و همراهان کرمانی، بیشتر از سنگینی بار 400 کیلویی سنگ، بر پشت آنها بود. حتی دوستان تربتی به صراحت پیشنهاد کردند که چون هماهنگی لازم انجام نشده، آن را برگردانید تا زمینه فراهم آید. البته پیشنهاد بدی نبود، برگرداندن سنگی آنچنان با چهار صد کیلو وزن و قریب 1000 کیلومتر راه، آن هم راه کویر، چندان دشوار نیست!!! مضافاً اینکه خیلی هم ناهماهنگ عمل نشده بود.
حاصل این سفر و شاید حسن ختام آن، نخست وعدۀ تلفنی آقای صابر مقدم رئیس میراث تربت بود که قول دادند تا پایان شهریور، مراسم آبرومندی برای نصب سنگ مسجد کرمانی را تدارک ببینند و به گونهای شایسته و در خور شأن این هنرمند توانای دیارمان آن را سامان دهند و توفیق دیگر اینکه با اقدامات محمدرضا عامری و انواع لطائفالحیل، سرانجام قفلهای مسجد گشوده شد و چشم کرمانیهای زائر، و سایر مسافران آرزومند به نقش و نگارهای بینظیر، کتیبههای هنرمندانه و فضای مسجد کرمانی، روشن شد و بخشی از خستگیهایی که به عرض رسید، برطرف گردید.
آنچه برایم جالب بود اینکه، تعدادی از دوستان هنرمند تربت جام میگفتند، مسجد کرمانی تنها یک موزه هنری نیست، بلکه اخلاص، خداجویی و روح بلند این فرزند خلف دیار کریمان بهگونهایست که بسیاری از مردم این شهر برای روا شدن حاجتشان به این مسجد میروند و اکثراً نیز با دست پر برمیگردند.
بی گمان اگر وعدۀ رئیس میراث تربت و التفات نهایی متولی آستانه شیخ جام نبود، حتماً میگفتم: شگفتا از بدشانسی «خواجو»های کرمانی، که یکی با همۀ اقتدارش تا زمان برگزاری کنگره جهانی خواجوی کرمانی، در «تنگ اللهاکبر» شیراز به تنگ افتاده بود و یکی هم نصب سنگ یادبودش که با همت یک همشهری او و بدرقۀ فرهنگیان و هنرمندان کرمانی به تربت رسیده، روی دستشان میماند و کسی حاضر نیست آن را بپذیرد.
تردید ندارم همت میراث تربت، متولّی آستانۀ شیخ جام و فرهنگیان و هنرمندانی چون استاد بهادری خوشنویس تربت جامی، در برگزاری مراسمی شایستۀ این هنرمند بینظیر کرمانی و نصب این سنگ در جایی مناسب، خستگی این سفر بیحاصل را رفع خواهد کرد، و ما نیز برای رسیدن به این آرزو هرچند مرتبۀ دیگر که لازم باشد، راه تربت را با پای عشق خواهیم پیمود.
*رئیس پژوهشکده کرمانشناسی
نظر خود را بنویسید