فردایکرمان - سیدمحمدعلی گلابزاده: سرانجام بعد از مدتها سکوت و خمودگی در پهنۀ نشر، کتاب و آثار فرهنگی، مراسم رونمایی از مجموعۀ «بر این رواق زبرجد» آن هم با شکوه و استقبالی کمنظیر، حال و هوای تازهای به فضای فرهنگی دیار ما بخشید و ثابت کرد که در روزگار رونق پادکستها و غربت کتاب و نوشتار، هستند کسانی که دغدغۀ از یاد رفتن یار نازنینی را دارند که در کشاکش ایام، بشریت را در راه رسیدن به هدفهای بزرگ و آرمانی، مدد کرده است، همان کتابی که گفت «همدمی خوشتر از کتاب مجوی».
برگزاری این مراسم، از جهات گوناگون، قابل توجه بود و در نوع خود نوآوریهایی داشت که میتواند نمونه و الگوی اصحاب فرهنگ باشد. نخست اینکه برای این همایش، سنگتمام گذاشته شده و از همۀ معیارهایی که میتوانست به شکوه یک مراسم بیانجامد، استفاده گردیده بود.
نمایشگاه، صحنهپردازی، مجری و اجرای شایسته، بهرهگیری از همۀ امکانات صوتی و تصویری و مجلسآرایی کمنظیر و سرانجام پذیرایی از مهمانانی که بیش از سه ساعت نشستند و دیدند و شنیدند و لذت کافی بردند و بالاخره حسن ختام آن را مزمزه کردند و این دفتر را با مجموعهای از خاطرات شیرین بستند.
همینجا عرض کنم، تعداد انگشتشماری از کسانی که همواره نیمۀ خالی لیوان را میبینند ـ شاید از روی تنگنظری ـ میگفتند: این همه هزینه و تلاش برای یک مراسم رونمایی؟ غافل از اینکه برای گسترش امر فرهنگ و تنویر افکار عمومی، هرچه هزینه شود و هرگونه تجملی که به میدان آید، شایسته و بایسته و، حتی لازم و واجب است، به قول حضرت شاه ولی، وقتی کتابخانه مجلل خود را رونمایی کرد، بخیلی فرهنگ ناشناس گفته بود: چرا درویشی که این همه از فقر و صرفهجویی دم میزند، این همه تجملگرایی کرده؟ و شاه نعمتالله در جواب گفته بود:
«نه مرد است آنکه دنیا، دوست دارد اگر دارد برای دوست دارد»
بر این اساس، از یاد نبریم که در راه اشاعه و گسترش فرهنگ، هرگونه سرمایهگذاری، تهی از معنای معمول تجمل و ریخت و پاش است.
نکتۀ دیگری که بداعت و تازگی داشت، و این محفل را از سایر مراسم و رونماییها متمایز میساخت، تلفیق و با هم بودن گروهها و افرادی بود که حضور جمعی آنها را در یک محفل و مجلس از این دست، شاهد نبوده و یا کمتر دیدهایم. حضور سعید بیابانکی شاعر و حمید نیکنفسِ طنزپرداز، در کنار فولادگرانی چون عباسلو و همتایان دیگرش، در جوار اساتید بزرگ اقتصاد مثل دکتر نیلی و هماندیشانش، به همراه اساتید بزرگ نقاشی چون علی خسروی و با شرکت اساتید دانشگاه و خانوادههایشان، و حضور کارآفرینانی چون سیدحسین مرعشی «ماهان» ساز «هفتباغ» آفرین و بنیانگزار «ارگ جدید» و مجموعههای بزرگ فرهنگی، دانشگاهی، صنعتی، تولیدی و ... بزمی آفریده بود که تاکنون نمونۀ آن را کمتر دیده بودیم. و چه زیباست اینگونه با هم بودنها که شاعر، حدیث آهن گداخته را از اصحاب فولاد بشنود، آنها روایت عشق، شور و دلدادگی را از زبان شاعر، و هر دو بیان فراز و فرودهای اقتصادی و رنجها و سختیهای هنری را از میدانداران این عرصه.
نکتۀ دیگر اینکه اگرچه قدر اقدامهایی از این دست، معمولاً بعد از دههها و صدهها، شناخته میشود ـ آنگونه که ارزش تاریخ بیهقی را امروز در مییابیم، نه آن روز که بیهقی رویداد حسنک وزیر را تصویربرداری کرد ـ اما قدر دستاندرکاران «بر این رواق زبرجد» در همین نشست و با نمایش دادن گوشههایی از مصاحبههای انجام شده با رجال فرهنگی و اقتصادی و علمی کرمان روشن شد. چه کسی است که اتوبیوگرافی نامآوران را ببیند و بشنود و زبان از تحسین باز دارد؟
وقتی چهرۀ داریوش مجدزاده، مرحوم ایرانمش، شادروان جلیل رشیدفرخی و... همۀ آنها که از میان ما رفتند و یاد و نامشان را برایمان بر جای گذاشتند، روی پرده، اکران کردند و سخنان کوتاه، اما به بلندای تجربۀ دهها سالۀ یک انسان فکور را شنیدیم و دیدیم، آن وقت دریافتیم که به راستی اگر «بر این رواق زبرجد» نبود و این مهم به انجام نمیرسید، با اندوه به خاک سپرده شدن این همه خاطرۀ سرنوشتساز، چه میکردیم؟ مگر اینکه تاریخ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، از لابهلای همین نکتهها و گفتهها سامان میگیرد؟ اینجاست که حداقل بهعنوان یک فرهنگدوست و خدمتگزار در عرصۀ کرمانشناسی، بر دستهای همۀ کسانی بوسه میزنم که این کار سترک را انجام دادند و طرحی نو از خدمتگزاری را در انداختند.
نکتۀ دیگری که بر ارزش و اهمیت این مراسم افزود، پیشگامی مردی در برگزاری این مراسم بود، که پیش از این خدمات خیرخواهانۀ گوناگون از قبیل مسجدسازی، کتابخانهسازی، ساخت واحد درمانی «نفیس کرمان» و انواع کارهای نیک دیگر را تجربه کرده بود و اینک نتیجه میگرفت که اگر چراغ فرهنگ خاموش شود، همۀ خدمات او و دیگر خادمان جامعه، به پشیزی نمیارزد. چه حاصل که جاهلی از روی عادت، در صف جماعت به ایستد و طوطیوار، سر و دست و زبانی تکان دهد؟ چه فایده که کتابخانهها ساخته شوند و کتابها هم آغوش یکدیگر، صف در صف، قفسهها را پر کنند اما کتابخوانی در میان نباشد؟ و...
و بالاخره، از این شیوۀ مرضیه در برگزاری این مراسم نباید گذشت که برنامهها با سخنرانیهای خشک و خستهکننده همراه نبود، بلکه نوعی پرسش و پاسخ، شنونده را کاملاً به همان حال و هوای موضوع میبرد و از پرواز خیال، بر شاخسارهای گوناگون، باز میداشت، آنگونه که گذشت زمان و اندکی گرمای فضای سالن، چندان قدرت ترکتازی نداشتند.
سرانجام رونمایی مجموعۀ «بر این رواق زبرجد» و شمارۀ دیگری از آن، که هنرِ استاد علی خسروی، نقاش چیرهدست و چهرۀ برتر نگارگری، و هنرمند عارف و بیتوقع دیارمان را به تماشا گذاشته است. بیگمان این مجموعه، مکمل مجلدات دیگری است که به زیور طبع آراسته شده و یا در دست چاپ است. استاد خسروی ـ که با برخورداری از حسن تواضع و بیریایی کرمانیها، چندان هم از واژۀ «استاد» استقبال نمیکند و مثل بعضیها با شنیدن این عنوان، قند توی دلش آب نمیشود ـ چنان با مشتی خطوط در هم و برهم، چهرهنگاری میکند که گویی صاحب آن تصویر، روبهرویت نشسته و با تو سخن میگوید. پشت جلد این اثر با نقشی از همتای او، استاد علیاکبر صنعتی زینت یافته که این نیز حسن سلیقۀ او را میرساند. اندیشۀ «بر این رواق زبرجد»یها و همت و تلاش این هنرمند هنرور به خلق اثری انجامیده که بیگمان ماندگار ایام خواهد بود. به سخنی دیگر، آنکه شرح حال بزرگان معاصر این دیار را میخواند و از کوچه و پسکوچههای روزگارانشان میگذرد و با لحظه لحظۀ زندگیشان آشنا میشود، اینک در برابر تصویری که دهها بار دلنشینتر از عکس برآمده از چشم دوربین است، با او همسخن میشود و تا منزلگه آخرین، همراییاش میکند و بر آنچه حاصل عمر اوست درود میفرستد.
باری بنازیم و ببالیم و قدر بشناسیم، همۀ کسانی را که در وانفسای کنونی، از جان و مال خود مایه میگذارند و برای زنده نگهداشتن ارزشهای این مرز و بوم از هیچ تلاشی فروگذار نیستند. یادمان نرود که اینان تعدادشان چندان نیست که بیعنایتی به هر کدامشان، زمینۀ جایگزینی فوری و آنی دیگری را فراهم سازد.
و چه زیبا بود سپاسگزاری از علیاکبر عبدالرشیدی پژوهشگر ارجمند و نویسندۀ توانا، ملکقاسمی هنرمند پیشکسوت و سایر همراهان «بر این رواق زبرجد».
یکبار دیگر به محسن جلالپور، بانی «بر این رواق زبرجد» و همۀ کسانی که با خدمات خود، تا بلندای این رواق، اوج گرفتند و افتخار آفریدند، تبریک و تهنیت و، خسته نباشید میگوییم و با این حسن ختام، توفیق افزونشان را آرزو داریم که «پرواز اقبالت دو چندان باد».
نظر خود را بنویسید