فردایکرمان - سیدمحمدعلی گلابزاده: شگفتا که لسانالغیب از کجا میدانست روزگاری فرا میرسد که مردم تازه میفهمند منظور از این بیت معروف او که: «همتم بدرقۀ راه کن ای طایر قدس / که دراز است ره مقصد و ما نو سفریم»، چه بوده است؟
باری «مهلتی بایست تا خون شیر شد»، هفتصد سال باید بگذرد تا مفهوم «همت» حضرت حافظ از پرده برون افتد و همگان دریابند که آنچه مورد نظر او بوده همان «ه م ت» یا هزار میلیارد تومان است نه «همت»ی که تنها برای زیباسازی شعر و دادن شعار بکار میآید.
به راستی امروز چگونه میتوان با تکیه بر همت و بدون داشتن «ه م ت»، حتی صاحب زندگی معمولی، شامل یک چهار دیواری و یک چارچرخۀ کارگذران و وسایل مورد نیاز شد؟
وقتی شباهنگام سر بر بالین میگذاری و صبحدم برمیخیزی و میفهمی که از یکسو با جهش چند هزار تومانی بهای ارز، بخشی از مال و ثروتت بر باد رفته و خبر نشدهای، یا با طلوع آفتاب بامدادی از رسانۀ ملی میشنوی که قیمت خودروها 30 تا 50 درصد بالا رفته، تا «ه م ت» نباشد، همت به چه کار آید؟!
کار به جایی رسیده که امروز آقای «همّتی» وزیر محترم اقتصاد و دارایی هم دستبسته تسلیم «ه م ت» شده و دیگر از نام و نشان خود و رسالت همّتی که بر عهدۀ او نهاده شده است سخنی نمیگوید.
همّت به معنای عزم استوار و تلاش و کوشش برای رسیدن به هدفی والا و ارزشمند، آن روز معنا و مفهوم داشت که زندگی بهتمامی، رنگ مادیات به خود نگرفته بود و کرامت و معنویت، سایۀ بلندپایۀ خود را بر سر انسانها گسترده داشت. وقتی به شمسالدین ابراهیم بمی عارف نامدار روزگار تیموریان میگفتند پاره نمدی که زیر پا انداختهای، هنگام دیدار «شاهرخ تیموری» از تو، کفاف نشستن او را نمیدهد بگذار تا زیراندازت را کمی بزرگتر کنیم، در جواب میگفت «یک جو نمدم به کل عالم نمدم (نمیدم)».
همّت، آن روز از معنای واقعی برخوردار بود که هر سازمان و ارگان در مسیر رسالت خود گام برمیداشت و ذهن خویش را آلودۀ مسائل مالی نمیکرد و آنچه بدان میاندیشید اعتلاء ارزشهای سازمانی بود، نه امروز که این وظیفه، بعد از کسب و کارهای سازمانی و اداری، مرتبۀ پایینتری بدست آورده، مثلاً وزارت آموزش و پرورش تنها و تنها به موفقیت تحصیلی دانشآموزان میاندیشید، و حال آنکه حتی چنین نهاد برخاسته از معنویت، اکنون فضاهای مدارس و مراکز تحصیلی را مغتنم شمرده و به ساخت مغازه و دکّان و دستگاه میپردازد، نمونهاش استفاده از فضای هنرستان پسرانه دولتی حضرت آیتالله خامنهای و ساخت مغازههای مشرف به بلوار جمهوری اسلامی شهرمان کرمان است.
البته در این میان اگر موضوع انشاء هنرآموزان این بود که «علم بهتر است یا ثروت» چشمشان کور، باید همان که در شعار آمده بنویسند، نه آنکه شاهدش هستند! یعنی بنویسند علم بهتر از ثروت است، اما بخوانند که: ثروت را عشق است و بیخیال علم!
«ه م ت» را دریاب و «همت» را برای شعرها و شعارها نگهدار ... در این میان چقدر ساده دلند کسانی که از خودشان میپرسند علت افت تحصیلی دانشآموزان و رسیدن معدل آنها به مرز (10) چیست؟
پیش از آنکه مقامات محترم وزارت آموزش و پرورش بر من خرده بگیرند و این حقیر را ناتوان از درک مسائل جاری بدانند، بهتر است به صفحه 11 روزنامه اطلاعات یکشنبه چهارم آذرماه مراجعه کنند و ببینند، حتی داد وزیر آموزش و پرورش پیشین هم درآمده و میگوید: «مدیران آموزش و پرورش به دنبال پول برای جبران حقوق معلمان ... اما با این وضع مسئولین آموزش و پرورش فرصت میکنند روی تعلیم و تربیت فکر کنند؟»
به راستی پاسخ این سوال «علیاصغر فانی» وزیر سابق آموزش و پرورش چیست؟
و ایضاً دامنۀ مصیبت وقتی گستردهتر میشود که همکار اداری حقیر، درمییابد که ناله و فغان از گرانیهای کمرشکن موجود، بیحاصل است. لذا به تأسی از کادر محترم آموزشی، به کار خرید و فروش ماشین و یا معاملۀ مسکن و اجاره و بنگاهداری روی میآورد و دفتر کار خود در اداره را به بنگاه معاملاتی تبدیل کرده و معطلی کارِ ارباب رجوع را به هیچ میگیرد و اصالت کلام منظوم حضرت حافظ را دستورالعمل زندگی قرار میدهد و نیز به دیگران توصیه میکند و میگوید (ه م ت) را دریابید که «دراز است ره مقصد و ...».
اینجاست که درمییابیم چگونه حضرت حافظ «لسانالغیب» شد و به این واقعیت رسید که «همّت» روزگارِ او به درد همان روز میخورد و امروز روز «ه م ت» است که اگر بدرقه راه شود آن وقت معجزه میکند و دهها گره ناگشوده را میگشاید.
آری، « اگر دردم یکی بودی چه بودی»؟ حتی آنها که قداستشان با جوهر آفتاب نوشته شده بود و همواره از زبان مبارکشان زمزمۀ دنیاگریزی و پرداختن به معنویت و آخرت بگوش میرسید، همانها که میگفتند: پول، چرک کف دست است! حالا طشت رسوائیشان از بام به زیر میافتد و بر این نظر که «ه م ت» یا همان هزار میلیارد تومان را دریاب، نه واژۀ منسوخ شدۀ زمانۀ ما یعنی «همت».
آنچه باقی میماند، پاسخ به این پرسشهاست که:
üمگر ما نیامده بودیم تا اخلاق را در جامعه نهادینه کنیم و پلشتیهای مادی را به دور بریزیم و معنویت و دانش و فرزانگی را جایگزین نمائیم؟
üمگر ما نیامده بودیم تا مستضعفین را وارث زمین کنیم؟ آیا این همان زمین است که از گذر دهههای اخیر از متری 30 هزار تومان به متری یک میلیارد تومان افزایش یافت؟
üمگر نیامده بودیم تا پرچم دانش و فرهنگ و فرهّی را بر چکاد آروزمندیها برافرازیم؟
üمگر قرار نبود امالقرای کشورهای اسلامی شویم و دنیای مردم این دیار را رشک بهشت سازیم، تا در جوار آن، روزهای بازپسین را به باورشان بنشانیم و آنها را به آن سمت و سو هدایت کنیم؟
üمگر قرار نبود صاحبان استعداد و برخوردار از بهرۀ هوشی بالا، تداومدهندۀ نسلی باشند که پیامبر بزرگوار اسلام دربارۀ آنها فرمود: «اگر دانش در ثریا هم باشد مردانی از سرزمین پارس به آن دست مییابند؟» حالا که آنها یکی پس از دیگری در حال ترک این سرزمین هستند، راه ثریا را چگونه بپیمائیم؟
مگر نه اینکه هر روز مقامات وزارت علوم و بهداشت و درمان، با اعلام خروج دستهجمعی استادان و پزشکان متخصص و پرستاران و دارندگان رتبههای تکرقمی کنکور، آیندهای غمانگیز را برای ما ترسیم میکنند؟
حسن ختام، کلام «ژان کلود کریر» نویسندۀ فرانسوی است که میگوید: «ملتی که نوشته نداشته باشد، برای همیشه به لعنت خدا گرفتار شده است، اگر میخواهید از خاطرهها محو نشوید باید بنویسید و بنویسید و بنویسید... » و ما نیز مینویسیم تا توصیۀ ایشان را بجا آورده باشیم، والاّ چه کسی است نداند که «آنچه البته بجائی نرسد فریاد است».
«خدایا چنان کن سرانجام کار / که این سرزمین را بماند قرار»
با اطلاعاتی که از 50000 کیلومتر اراضی دشتها و زمینهای در حال فرونشست کشورمان منتشر میشود، و یا برداشت 150 میلیارد مترمکعب آب اضافی از منابع زیرزمینی و ... ترسم از اینست که بهزودی (ه م ت) هم بیاثر شود و قراری نماند.
نظر خود را بنویسید