فردایکرمان - مراد یاری دهنوی:* زمستان کویر کرمان با شبهای بلند و سردش از راه رسیده است. خاموشی زودهنگام شهر و خزیدن به پستوی خوابآلود خانهها، ازویژگیهای سبک زندگی و زیست تاریخی ما کرمانیهاست. مسئلهای که از منظرهای گوناگون، جای تأمل و آسیبشناسی دارد.
در این میانه، بودهاند و هستند نادره کسانی که با اندیشۀ سترگ و همت نستوه خود، چراغی در دل تاریکی این شهر، برفروختهاند تا دمی مردمان این دیار را برگرد روشنایی و گرمی آن، «بیدار» نگه دارد.
اگر ستم و جبر جغرافیایی، محرومیتهای پرشماری را بر جبین کویر و مردمانش، تحمیل کرده، اما گویی هستی و آسمان پرسخاوت آن، موهبتهای اصیل و نادری به آنها، روزی داده است، و یدالله آقاعباسی از آن «موهبتها»ی هستی برای مردمان کرمانشهر و ایرانشهر است.
در روزگار معاصری که خواست و ارادههای متضاد «خدایگان زمینی» این کرۀ کوچک رستنگاه و زیست آدمی را به ورطۀ نابوده کشاندهاند و به لبۀ پرتگاه آتشفشان جنگ جهانی سوم، بردهاند، «رازهای گیلگمش» آقاعباسی، به مثابه جلوهای از «دست خدا»ی هنر اصیل و فاخر، از آستین سکوت برون آمده است و «آیینه انسانی انکیدویی» را در برابر دیدگاه این جباران و خدایگان زمینی نهاده است، تا لختی در آن، خویشتن خویش را نظاره کنند و بر سبک حکمرانی خود، تأمل نمایند.
گیلگمش، این پادشاه ستمگر، زندگی و شادی را از مردمان شهرش اوروک، دزدیده است. مردمان ستمدیدۀ شهر، به زبان «اظهار» دوستی و وفاداری او را میکنند و به دل، نفرینش. وقتی که دعای این مردم مظلوم به اجابت خدایگان آسمانی میرسد، «انکیدو»، انسانوار از خاک آفریده میشود و به دیدار و جنگ گیلگمش میرود. خامۀ پرتوان آقاعباسی در اقتباس و بازنویسی از کهنترین اسطورۀ تاریخ بشر، یک درام و کشمکش ژرف فلسفی و اخلاقی آفریده است که در پرتو فراز و نشیبهای گیرا و تأثیرگذارش، گیلگمش ظالم در ملاقات با هستی و چهرۀ آیینهای «انکیدو»، در استحالهای خودانگیخته به «انسانی اصیل» تبدیل میشود.
بنا به اقتضای ماهیت و جوهر هنر اصیل، در این درام فلسفی و اخلاقی بسیار بلند، مخاطب «واژهای» پند و نصحیت یا شعار، یا ف ح ش نمیشنود و نمیبیند. اما شناخت و عاطفۀ او، خودانگیخته متحول میشود.
در زمانهای که بنا به دلایل گوناگون، در جامعۀ ما، «لودگی» جای «طنز» را تسخیر نموده و شوربختانه، فیلمها و تأترهای «کمدینما» تاریخساز فروش گیشه در ایران، لوگوی قرمز «18+» دارند و برنامههای پربینندۀ «شادینما»، پر از اکتها و واژگان جنسی و اروتیک، شدهاند تا سالنهای سینما و تئاتر و «جیب» تهیهکنندگان را پرکنند و تماشاگران را خوشحال به خانه برگردانند؛ هنر اصیل و فاخر یدالله آقاعباسی و بازیگران گمنام و پراستعداد او، «نود دقیقه» مخاطب خود را از کودک ده ساله تا بزرگسال نود ساله را بر صندلیهای یک فضای کوچک مینشاند و جام هنر و معنا، در پیالۀ دیدگان و هستیشان، فرو میبارد.
آیا گیلگمش، یک پادشاه تاریخی بود و نسبتی با ما ندارد؟ از نگاه این دانشجوی فلسفۀ تربیت، گیلکمش، یک استعاره است. چه بسا هر یک از ما در «جایگاه» خود یک گیلگمش باشیم. گیلگمشی با نقاب یک پدر، گیلگمشی با نقاب یک مادر، گیلگمشی با نقاب یک همسر، گیلگمشی با نقاب یک استاد راهنما، گیلگمشی در نقاب...؛ گیلگمش تاریخی شهر اوروک، سعادتمند بود که با آیینهای انکیدویی و «شمسوار» ملاقات کرد. رازهای گیلگمش یدالله آقاعباسی و بازیگران بی ادعایش، شاید بتواند شعله بر خرمن هستی «گیلگمش درونی» هر یک از ما بیفشاند و از خاکستر آن، «ققنوسی انسانی» متولد شود.
بسیار خسران خواهد بود در این شبهای بلند و سرد زمستانی کرمان، آتش هستیسوز و هستیساز نمایش «رازهای گیلگمش» در پلاتوی زندیاد همایون صنعتیزاده این شهر، برقرار باشد و ما خود و دوستانمان را از موهبت رازهای «انسانساز» آن محروم بداریم.
* عضو هیأت علمی بخش علومتربیتی دانشگاه شهید باهنر کرمان
*عکس: محمد اسلامی
نظر خود را بنویسید