فردایکرمان ـ اسما پورزنگیآبادی: خاموشی چراغ حجرۀ «کهنهکتاب» در بازار تاریخی شهر کرمان یعنی خاموشی بخشی از روح فرهنگ کرمان و این برای هرکس که دلی در گرو این سرزمین و تاریخ و فرهنگ و هنرش دارد ضایعهای غمبار به حساب میآید.
محمدحسین اسلامپناه یک شخصیت چندوجهی بود. او اگر دههها بهکار هنر سنتی صحافی نپرداخته بود، باز هم زندگیاش پربار مینمود.
چنانچه اثر پژوهشی پربهای «کتیبهها و سنگنبشتههای کرمان» را ننوشته بود هم، باز زندگیاش بهمعنای حقیقی گرانسنگ بود.
اگر آن همه مقالۀ تاریخی و پژوهشی ننوشته بود، اگر حجرهاش را در قامت یک اثر تاریخی و فرهنگی اصیل در بازار کرمان حفظ نمیکرد و اگر برای اثبات اینکه آیا گنبد جبلیه رصدخانهای در زمان پیش از اسلام بوده؛ یک سال هر روز صبح برای دیدن تماشای شعاع خورشید و یادداشتبرداری و نوشتن مقالهای در این خصوص زحمت نکشیده بود باز هم آنقدر زندگانیاش پرمایه بود که جای خالی او یک حسرت همیشگی باشد.
رفتن این مهندسِ هنرمندِ پژوهشگرِ نویسنده، تنها پایان زندگی یک هنرمند نبود، بلکه پایان یک شیوۀ زیست نیز بود؛ شیوهای مختص نسلی ممتاز که با شناخت و عشقی عمیق به ایران، داوطلبانه و بیمزد و بیمنت و بیهیاهو، تمام توش و توان خود را بهکار میبستند و بخشی از کار پیشبرد این فرهنگ دیرینهسال را برعهده میگرفتند.
حالا چراغ حجرۀ او در بازار کرمان خاموش شده است. همان جایی که وقتی در یک مصاحبه از او پرسیده شد چرا این مغازه را واگذار نمیکنید؟ مگر چقدر درآمد دارد؟ گفته بود: «من این حجره را صرفا برای برای خدابیامرزی پدرم که سالها در این مکان دکان بزازی داشت و برای اینکه جا و مکانی برای گفتوگو و بحث با دوستان و آشنایی با بزرگان و رفتوآمد و دیدار با آنها باشد راهاندازی کردم. یوسفی دارم که خرم اگر آن را بفروشم! و نمیدانم چه به جای آن بخرم. اکنون از تعویض در ورودی و ساختوساز داخلی، رف و طاقچه جانی بهدر بردهاند. مثل سایر دکانها بازار کرمان را به افتضاح نکشاندهاند».
اسلامپناه متولد 1316 خورشیدی و زاده و پرورشیافتۀ فرهنگی است که حدود هشت دهه پیش از این، در محلههای قدیمی شهر کرمان جاری بود. او خود گفته است که در محیطی مذهبی - سنتی رشد کرده و بزرگ شده و به دلیل از دست دادن پدر در سنین کودکی، تحت تعلیم و تربیت مادری فداکار، مهربان و مذهبی که دید بسیار روشنی داشت بزرگ شده است و همین خصلتهای اساسی مادر در جهتگیری آیندهاش نقش بسیار موثری داشته است.
از مهندسی تا مرمت جلد کتاب
تحصیلات دانشگاهی اسلامپناه در رشتۀ مهندسی زمینشناسی گرایش معدن بود. او در سال 1340 از دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. یک سال هم در لندن دورۀ آموزشی در حوزۀ آبهای زیرزمینی را گذراند و سپس در وزارت آب و برق وقت، بهعنوان کارشناس آبهای زیرزمینی فعالیت کرد تا زمان بازنشستگی.
او همزمان به ریاضیات و ادبیات علاقهمند بود. به دنبال همین علاقه بود که یک ساعت آفتابی در حیاط خانهاش ساخته است. ترسیمات هندسی زیادی نیز داشته و رسالهای به نام «رسم گره به روایت استاد غلامرضا» هم نوشته که به گفتۀ خودش جنبۀ ریاضی داشته و پیرو یادگیری گرهسازی نزد استاد غلامرضایی که استاد مسلم مقرنس و معرق و کاشیکاری بود به تقریر در آمده است. مقالاتی در حوزۀ تاریخ دارد و کتابی ادبی با عنوان «قصۀ مهر و ماه».
جامعه اما بیش از همه، اسلامپناه را با وجه هنرمندیاش یعنی صحافی سنتی و مرمت جلد کتابهای قدیمی میشناسند که آن را با روش خاصی انجام میداد. خودش دربارۀ روش کارش گفته است: «جلدسازی بهطریقۀ ضربی به این صورت است که مهرهای نقشدار را داغ کرده و با فشار، نقش آنها را بر روی چرم خشک میانداختند. ولی طریقۀ کار من به این صورت است که بهخاطر مرغوبیت نوع چرم، ابتدا چرم شسته میشود و وقتی کاملا نرم شد، با مهر داغنشده بر روی آن فشار میآوریم تا نقش مهر بر روی چرم بیفتد».
در گفتوگویی که حمیدرضا محمدی در شمارۀ 22 جنگهنر مس با زندهیاد اسلامپناه داشته است، این هنرمند برجستۀ کرمانی دربارۀ چرایی و چگونگی رفتنش سراغ حوزههای متعدد فرهنگی و هنری و پژوهشی سخن گفته است.
نسخ قدیمی و صحافی
دربارۀ اینکه چه شد به صحافی روی آوردید؟ این شرح را بیان کرده است: «با توجّه به علاقهای که به کتب و نسخ خطی قدیمی داشتم و بعضا کتابهای خطی را میدیدم که از نظر صحافی احتیاج به تعمیر داشتند و همچنین مقداری چرم دباغیشدۀ دستی که در اختیار داشتم، به فکر فراگیری و یادگیری این حرفه برای تعمیر کتب خطی قدیمی افتادم. در سفرهایی که تابستانها برای زیارت به مشهد مقدس داشتم، با توجه به علاقهای که به صحافی داشتم به بخش صحافی آستان قدس مراجعه میکردم. در آنجا با مرحوم رفوگران که صحافباشی آستان قدس بود آشنا شدم و به مرور رموز و ظرایف کار صحافی سنتی را به صورت نظری فراگرفتم».
کهنهکتاب و نوشتن کتاب
دربارۀ اینکه چه شد که صحافی کهنهکتاب را در بازار تاریخی کرمان راهاندازی کردید؟ گفته است: «بازنشستگی از کار دولتی، علاقه به کار صحافی که توام با فراگیری نظری این کار بود و یک باب مغازه که از پدر به ارث رسیده بود، همگی دست به دست هم داد تا حجرۀ صحافی کهنهکار راهاندازی شود».
دربارۀ اینکه چه شد به فکر نوشتن کتاب «کتیبهها و سنگنبشتههای کرمان» افتادید؟ گفته است: «بعد از بازنشستگی از کار دولتی و به سبب علاقهای که از قدیم داشتم به کوچهگردی در شهر کرمان و بازدید از ابنیۀ تاریخی و آثار باستانی شهر و عکسبرداری و یادداشتبرداری از کتیبهها و سنگنبشتههای این بناها میپرداختم. حاصل این کوچهگردیها، تهیۀ صدها قطعه عکس و صدها یادداشت از کتیبهها و سنگنبشتههای بناهای تاریخی شهر کرمان بود که به پیشنهاد مرحوم افشار ابتدا قرار شد کل این عکسها و یادداشتها به صورت مقالهای گسترده به چاپ برسد ولی در نهایت به علت گستردگی و وسعت زیاد کار، تبدیل به این کتاب شد».
او که همۀ آثار مکتوب خود را «مثل فرزندانش» میدانست و «همه را به یک اندازه دوست داشت» دربارۀ تحقیقی که درمورد گنبد جبلیه داشته، گفته است: «مرحوم صنعتیزاده نظریهای را مطرح کرد که شاید گنبد جبلیه، رصدخانهای در زمان پیش از اسلام بوده باشد. برای تحقیق دربارۀ این نظریه، من مدت یک سال هر روز صبح به گنبد جبلیه میرفتم و شعاع طلوع خورشید را از روزنههای آن میدیدم و یادداشتبرداری میکردم. در نهایت این یادداشتها منجر به تهیۀ مقالهای شد که در کتاب یادوارۀ دکتر اقتداری به چاپ رسید».
گرهسازی در معماری
در گفتوگویی که با جنگ هنر مس داشته، در پاسخ به اینکه چگونه گرهسازی در تزئینات معماری را یاد گرفتید؟ گفته است: «بعد از زلزلۀ سال ۶۰ گلبافت کرمان، کار تعمیر سردر مزار آقا در کرمان به استادی اصفهانی به نام استاد غلامرضا ابراهیمیان سپرده شد. در گشتوگذارها و کوچهگردیهایی که در کرمان داشتم با این استاد اصفهانی و کار وی آشنا شدم و رموز و ظرایف کار گرهسازی در معماری را به مرور و به صورت عملی از او فراگرفتم».
عجین با ادبیات
برای هرکسی که از او بشنود این پرسش پیش میآید که نقطۀ تلاقی مهندسی زمینشناسی و آب، ادبیات فارسی و صحافی کجاست؟ در این چهارراه دلبخواه، به کدام سمت بیشتر رفتهاید؟ محمدی در گفتوگو با او این پرسش را بیان کرده و اسلامپناه پاسخ داده است: «هیچ ربطی به هم ندارند و نقطۀ تلاقیای ندارند. ما ایرانیها شعر و ادب فارسی با گوشت و پوستمان عجین شده است. علاوه بر آن، من نیز از وقتی چشم باز کردم در خانهمان قرآن و حافظ خوانده میشد و همینها کمکم زمینۀ علاقه به شعر و ادب فارسی را در من نمایان کرد».
سنت و مدرنیته
افراد زیادی دربارۀ اسلامپناه و هنر و زیست هنرمندانۀ او نوشته و گفتهاند. حسن نیکبخت - حروفچین و شاعر که با او دیداری داشته، در جنگهنر مس نوشته است: «او معجون غریبی است از سنت و مدرنیته. از سویی حاضر نیست درِ چوبی ششلتهای کارگاهش را حتی با تذکر چندباره و اخطار کتبی شهرداری عوض کند و میگوید به هیچ عنوان زیر بار نصب کرکرههای بیروح و یکنواخت و یکرنگ نمیرود و از سویی در سن هشتاد و چند سالگی با برنامههای مدرن و پیشرفتۀ کامیپوتر مثل فتوشاپ و ... کارهای گرهسازیاش را انجام میدهد».
نیکبخت در این دیدار از او دربارۀ نقشهای حک شده روی کارها و چگونگی آمادهسازی آنها پرسیده و چنین پاسخ گرفته است: «بعضی مهرهای چوبی کار هنرمندان اصفهان است. مهرهای برنجی ابتدا توسط زرگری که ریختهگری داشته، آماده و پس از آن توسط استاد مهدی صفاریان مسگر کرمانی حاضر شده است. بعضی مهرهای هم هنر دست استاد نجابت شعار است. تعدادی کلیشه هم که از شعر شاعران با خط نستعلیق میبینید به خط استاد علی رشیدی است».
کرمانِ قدیم
اسلامپناه 13 اردیبهشتماه سال 1404 بعد از این همه نغمۀ نیکو و یادگار پربها که از خود برجای گذاشت، به سفری تازه رفت و در آغوش ابدیت با خاک همخانه شد.
او که در زمان حیات، نشان شایستگی و لوح تقدیر از نظر مرمت کتاب و کارهای قدیمی را دریافت کرد، نامش در سال ۱۳۹۷ در رشتۀ صحافی سنتی کرمان در فهرست حاملان میراثفرهنگی ناملموس به عنوان گنجینۀ زندۀ بشری در یونسکو ثبت شد.
او از آن دسته هنرمندان عزلتگزین به این معنا که پیرامون خود را از یاد ببرند نبود.
حجرهاش در بازار تاریخی شهر کرمان پاتوق اهالی فرهنگ بود. در 30 سال 30 سفر 12 روزه به همراه زندهیاد باستانیپاریزی، ایرج افشار و همایون صنعتی به ایرانگردی پرداخت. از کوچهگردیهایش در محلههای تاریخی شهر کرمان هم بسیار یاد کرده است. چند سال پیش از این، مجتبی احمدی روزنامهنگار با این هنرمند پیشکسوت در حجرهاش گفتوگویی داشته است و وقتی از او میپرسد که دربارۀ کوچههای امروز کرمان چه نظری دارد؟ اسلامپناه میگوید: «شما برو «محله شهر» جگرت آتش میگیرد؛ فقط یک خانۀ قدیمی مانده و دیگر هیچ. آن کوچه پسکوچهها با خانههای قدیمی و گچبریهایش، تفریحگاه من بود. الان که من به شما توصیه میکنم اصلا به کوچههای قدیمی کرمان نروید! آنچه که تعمیر شده اکثرا روی اصول نیست. من الان در این بازار، نگران همین چارسویم؛ امیدوارم از روی دلسوزی و بدون شتابزدگی تعمیر شود».
در پاسخ به سوال دیگری دربارۀ حس و حال کرمان امروز با قدیم تصریح میکند: «اسفناک! معماری زشت، معماری توی ذوقزن! نماهای عجیب و غریب!». و ادامه میدهد: «گاهی نمای رومی مد میشود، گاهی نمای آلومینیوم با آن گرانی که هنوز هم متاسفانه رواج دارد. آن آجرکاری کرمانی به آن قشنگی که اصلا زبانزد بود از بین رفته و آنچه مانده، بتن و آهن و برجسازی و مجتمعسازی که کرمانی نیست، ایرانی هم نیست. آن هویت باید در شهر ما بماند؛ نه اینکه دائما به جایش ساختمان فکلی و مجتمع ششاشکوبه ببینیم».
احمدی در آن دیدار از اسلامپناه میخواهد پندی به جوانها بدهد و چنین پاسخ میگیرد: «ایرانی اگر بخواهد به دنیا خودی نشان بدهد و ببالد و سربلند باشد، باید در هنرهای دستیاش مداومت به خرج بدهد و ادبیات و شعرش. شما اگر دقت کنید سایر کشورهای آسیایی هم در صحافی و سایر هنرها، دستی دارند ولی اگر کسی حتی متخصص نباشد، نگاه کند میتواند هنر ایران را از نظر ظرافت بشناسد.
حالا اما متاسفانه کار رفته به جای دیگری». او میافزاید: «من توصیهام به جوانان این است که واقعا پایۀ معرفتی ایرانی را حفظ کنند. زود نچسبند به آنچه که فرنگیها دارند؛ آن نمیپاید و از بین میرود. آنچه که میماند اصالت است. همانطور که قالی اصیل کرمانی مانده، قلمکاری اصیل اصفهان مانده، کاشی کاشان مانده. اینها باید بمانند و حفظ شوند».
و حالا ما کرمانیها میراثدار هنر و حجره و بینش و منشی هستیم که این هنرمند پیشکسوت برایمان برجای گذاشته است. با این میراث چه خواهیم کرد؟ / الف
نظر خود را بنویسید